the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست ...

 سلام 

 امروز عجب کلاس ریاضی داشتیم  چیز هایی رو دیدم که اصلا انتظارشو نداشتم .ادم اون لحظه اس که دلش می خواد کله ی طرف رو بکنه 

البته خوشبختانه مثل این که قراره کلاس هامون رو از هم جدا کنن 

(یه قول رکت انگولار کف رو برین تو کارش) 

اما خداییش باید سعی کنیم که یه کلاس عالی داشته باشیم و این که یه سری از بهمنی ها رو هم کنترل کنیم مثل همونی که امروز واسه استاد از اون پشت داد زد جون   والا من که از خجالت و ناراحتی مردم . و این که باید خوب بخونیم تا ترم بعد به سرنوشت اونا دچار نشیم و این که البته و ۱۰۰ البته به همون سردری که هممون ارزوشو داریم برسیم( همونی رو میگم که فراموش شده)  

به امید این که همه ی بهمنی ها موفق باشن

 

نظرات 179 + ارسال نظر
پسته جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست

او جانشین همه نداشتنها است

نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی

ای پناهگاه ابدی

تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی

؛ از دکتر علی شریعتی ؛

سورنا جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ق.ظ

سلام مبارکه!
۱.انقدر دوستت دارم که خدا داند این اسرار فقط باد صبا داند نخوا هم گل که گل بی اعتبار است تمام عمر گل فصل بهار است تو را خواهم از گلها ی عالم که عطر تو همیشه موندگار است
۲. نامت را آرام زیر لب زمزمه میکنم.قلبم تند تند میزند و در دلم احساس شیرین یافتن تو موج میزند...یک آن دلم برایت تنگ می شود.بیشتر از همیشه...راستش تو هیچ وقت پیش من نیستی ولی یادت که هست،احساست که هست،همه جا،حتی میان صفحات تقویمم،حتی میان خنده ها و گریه هایم...باورت نمیشود؟آخر اگر وجود تو نباشد که این چیزها برای من معنی نمیدهد...این که تو را از کجا پیدا کردم نمیدانم،شاید تو خودت پیدا شدی،اما خوب میدانم که حاصل یک اتفاق کوچک بودی شاید هم بزرگ...و من خوب میدانم که تار و پود وجودم متعلق به توست...من حالا بی تار و پودم...
۳. عاشقی در نظرم یک لخظه با تو بودن است
عاشقی بار دگر ناز تو را ربودن است
عشق من در نظرم بار دگر عشوه نما
کار من هر نفست ناز تو را خریدن است

اخی !!

خیلی وقتا ها خیلی از ماها اینارو توی وجودمون حس کردیم !!

MA2TA جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ب.ظ

جلد ۱۴ مبارکه
ایشالله جلد ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱۴
هاهاها
احمدی حمایتت میکنیم

بیایید به ***««« اقتدار »»»*** بپیوندید

مرسی

ایشالا که برسیم ...

مهندس موسوی که حرف اول رو میزنه در هر صورت !!

هیی هیی هیی !!!

MA2TA جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:38 ب.ظ



جو انقد انتخاباتی بید که عکس یادمان رفته بیده شد.

در این جو انتخاباتی عکس های ما هم بوی انتخابات گرفته است

این عکس تقدیم به همه بهمنی های حامی موسوی:
سبزه سبز

http://i41.tinypic.com/2gvijc5.jpg


ولی بیاییم به احمدی نژاد رای بدهیم

یه سبزش کمه !!

سبز ِ سبز ِ سبز !!

مرسی ...

هیی هیی هیی !! جمله ی اخرتون خیلی بامزه بود !!

آلفرد جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:31 ب.ظ

مبارکه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مرسی ممنون !!

آلفرد جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ

ای که از تازگیه زخم دلم تازه تری
یعنی از قصه ی دلتنگیه من باخبری

مثل مهتاب که از خاطر شب میگذرد
هر شب آهسته از آفاق دلم میگذری


................................................
فردا امتحان دارم...........وا مسیبتا..............


واسم دعا کنید....................ممنونم



............................................
زنده باد دولت سبز

هر شب آهسته از آفاق دلم میگذری

خیلی جالب بود !!

چشم حتما ... بابا دعای خالی فایده نداره ...شما یه سری هم به کتاباتون بزنین !! میگن که خیلی دلشون واستون تنگ شده ها !!
هیی !

زنده باد دولت سبز !!
زنده باد مهندس موسوی !!

سورنا شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:15 ق.ظ

سلام
۱.
نه می توانم خود را از تو پس بگیرم ، نه تو را پس بدهم تو مرا گرفته ای یا من تورا، نمی دانم ولی می دانم عاشق هستم.
۲.من ندانم که کیم
من فقط می دانم
که تویی شاه بیت غزل زندگی ام
۳.زچشمت چشم آن دارم، که از چشمت نیندازد

به چشمانت قسم،که چشمانم به چشمان تو مینازد

علیک سلام ...

به چشمانت قسم،که چشمانم به چشمان تو مینازد !!

قشنگ ...مثل همیشه !!

سورنا شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ق.ظ

۱.اگه گفتی آرزوی یه پانداچیه؟اینه که یه عکس رنگی بگیره
۲.لرزش صدات،برق نگات، تپش قلبت،نفسهای تندت، نشونه اینه که تیروئیدت فعاله
۳.وقتی احساس کردی به آخرخط رسیدی
.
.
.
.
.
.
.
ازاتوبوس پیاده شو!

هیی هیی هیی !!!

والا منم ارزو دارم !!! ما توی این دنیا کیه که بها بده !!

پسته شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:57 ب.ظ

ای ایران ای مرز پر گهر

ای خاکت سرچشمه ی هنر

دور از تو اندیشه ی بدان

پاینده مانی تو جاودان

ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم

جان من فدای خاک پاک میهنم

مهر تو چون شد پیشه ام

دور از تو نیست اندیشه ام

در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

سنگ کوهت درّ و گوهر است

خاک دشتت بهتر از زر است

مهرت از دل کی برون کنم

برگو بی مهر تو چون کنم

تا گردش جهان و دور آسمان به پاست

نور ایزدی همیشه رهنمای ماست

مهر تو چون شد پیشه ام

دور از تو نیست اندیشه ام

در راه تو کی ارزشی د ارد این این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

ایران ای خرّم بهشت من

روشن از تو سرنوشت من

گر بارد آتش به پیکرم

جز مهرت در دل نپرورم

از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گلم

مهر اگر برون رود تهی شود دلم

مهر تو چون شد پیشه ام

دور از تو نیست اندیشه ام

در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

مردمک شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:22 ب.ظ


تو اگر جای من بودی
می دانستی که هر شب از این شهر
چند چراغ کم می شود
من اگر می دانستم که دیگران چگونه نمی ترسند
با خیال تخت می خوابیدم
اما می ترسم
می ترسم که خوابم بگیرد و دیوار بخوابد
و ناگهان صدای زنگ بریزد
...
(رویایی)

وای ...

ملس ... اب نبات چوبی ... بیسکوییت ... پرتغال !!! خیلی قشنگ بود !!! خیلی !!!

چشمام همین جوری مونده خیره !!!

[ بدون نام ] یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ق.ظ

سلام هما

مطالب جالبی درباره ی موسیقی مینویسی که تا حالا بعضیاشون به گوشم نخورده بود(ساز تمبک)

می خواستم بدونم که دست به ساز خودتون چطوره؟

بابا ...هما اسم دختره ... چرا بهش توهین میکنی !! هیی هیی هیی !!

اسمش همای هست !!!

سورنا یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام
۱.عشق یعنی با نگاهت آشتی
عشق یعنی بر دلم سد کاشتی
عشق یعنی با تو و هر لحظه تو
عشق یعنی تو مرا میخواستی
۲.دل به دلداران سپردن کارهر دلدار نیست. من به تو جان می سپارم دل که قابل دار نیست
۳.مهم نیست که چند بهار در کنار هم زندگی کنیم،مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است .
در پایان زندگی،خیلی از ما خواهیم گفت:
کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا خوب به هم نگاه کنیم !

سلام علیکم ...

اره ..عمرمون ...زندگیمون ... هم خیلی کوتاهه !!

خیلی !!

اره منم خیلی دوست دارم که فرصت داشتم ... ولی !!

سورنا یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ق.ظ

۱.تو مراسم ختم یه بنده خدایی می گن : مرحوم وصیت کرده ، سیاه نپوشین . یکی داد میزنه : مرحوم غلط کرده ، ما به احترامش می پوشیم
۲.وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد . بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد . پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخشد
۳.زن: اگه امشب نیایی بریم خونه مامانم دیگه منو نمی‌بینی! مرد: برای چی؟ زن: واسه اینکه چشمهاتو درمی‌آورم

هیی هیی هیی !!!!

وای خدا جون ... این دومیه چه قدر بامزه اس !! کاش جای دوچرخه ...پول بود !!

خب خدا رو شکر که یه خانومی از خودش اقتدار نشون داد !!! هیی !!!

بوعلی سینا یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:57 ب.ظ

سلام
ما عیب و نقص خویش و کمال و جمال غیر پنهان نموده ایم چو پیری پس خضاب
دم بر نیاور و دفتر بیهوده پاره کن تا کی کلام بیهوده گفتار نا صواب

تا کی کلام بیهوده گفتار نا صواب !!

چه جمله ی عالی و با مفهومی ...

Helen یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ب.ظ

عشق من گلم عروسک
روز میلادت مبارک
آرزو دارم سلامت زنده باشی تا قیامت
دوست دارم باشیو باشم تا ابد پیشت بمونم
دوست دارم ستاره هارو دونه دونه عاشقونه
بیارم پیشکش چشمات چشمایی که مهربونه
دوست گلم تولدت مبارک

مرسی دوست جونم ...

ممنونم ...منم دوست دارم دوست جونم ...

Helen یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:20 ب.ظ

.
.
.
.
.
.
18
19
20
حالا
1
2
3
4
دست دست دست
مبارکه
.
.
مبارکه
....
مبارکه
اینم یه شعر تقدیم به پسته عزیزم
تولدت مبارک
ای عاشقانه ترین شعر
فصل خجسته میلادت
جشن تمامی اخترهاست
جشن درخت و سبزه و دریاست
ای از تبار روشن خورشید تولدت مبارک
البته پیشاپیش

خواستم اولین نفری باشم که بهت تبریک میگم .

البته هلن یه دستش کم بودا !! هیی هیی هیی !!

مرسی ... دستت درد نکنه ...

وای ....وای ... چه قدر خوشحال شدم ...

از یه طرف این انتخابات ... از یه طرف بحث های توی وبلاگ ... از یه طرف هم امتحانا و درسا ... کلا خودمم یادم رفته بود !!!

مرسی ... واقعا خدا رو شکر که دوستا ی خوبی مثل تو دارم ...

ممنون ...

آلفرد یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:59 ب.ظ

راستی پسته خوب خوب شدی ؟؟؟

کسالت کاملا بر طرف شده؟

کاملا که نه !!

هنوز یه ذره از دون دون ایم مونده ... هیی !!

مرسی ...ممنون ... الان خیلی بهترم ...

سورنا یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 ب.ظ

بابا مگه تولد پسته ۲۰ خرداد نبود
به هر حال امروز یا ۲۰ام فرقی نمیکنه
تولدت مبارک پسته عزیز!
انشالله تولد ۱۰۰ سالگی
راستی شیرینی نمیخوادا ما به بستنی هم راضی هستیم!

اره تولدم ۲۰ خرداده یعنی ۴شنبه !!

مرسی ممنون ...

هیی هیی هیی !!! جمله ی اخرت خیلی شوخیه بامزه ای بود !!

(تولد شما ها کی ِ که منم یادم باشه بهتون تبریک بگم !!؟؟؟؟؟؟ البته اگه میخواین نگینا !!)

آفتاب یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ب.ظ

( تولدت مبارک)

خرداد 21 ساله ی دوستِ من

بیا و قول بده ،این بار،این بهارهوای دل دوست من را داشته باشی

خرداد21 ساله


شفارش دلش را نه تنها به بهار بلکه به همه ماه ها و روز های سالی که کوسفند نشده در حال گاو شدن است بکن
بیا با طراوتت در جانش خانه کن تا عطر گلهای خوش بویت روحش را سرگردان کند از تو...
و فراموش شود غصه های دل اش
و
.
.


بیا و نگرانی های دوست ام را به دست قاصدک ها بسپار و به سمت آسمان آبی بی پرده ات فوتشان کن...

باشد که دیگر در حوالی خواب هایش پرسه نزنند




حاله همه می گویند تولدت مبارک
و من هم مثل همه می گویم مبارک تولدت...(البته پیییییییشاپیییییییش)
آرزوی بهترین ها دارم برایت نازنین دله...




ووووووووووووووووووووووواااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییی

مرسی ... مرسی ... واقعا نمیدونم چی بگم !!!

فقط میتونم بگم که خدایا این دوست جون های خوب رو واسم نگه دار ... الهی امین !!

ایشالا منم واسه شما رو جبران کنم ...

آلفرد دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:18 ق.ظ

پسته خوشحالم که داری خوب میشی.

الان فهمیدم که تولدته.....................
پس تولدت مبارک........

مرسی ... لطف داری ...

الان که تولدم نیست ۲۰ خرداد تولدمه ...

بازم ممنونم ... هیی !!

[ بدون نام ] دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:03 ق.ظ

سلام
آهان حالا خیلی خوب شد
برگشتیم به همون بهترین حرف های بهترین ها
حالا که ما نظرات همه هم کلاسی های عزیزمونو می دونیم (و به نظر هم احترام می زاریم)بهتره ماهیت وبلاگمونو نبریم زیر سوال
خوب زود یکی بیاد یه چند تا از این شعر مشتی ها بزنه ما هم فیض ببریم

راستی با امتحانا چه می کنین؟

خیلی دوست جونم باهات موافقم ...

بالاخره وبلاگ سیاسی نیستش و ماهیتش بیشتر (تاکید میکنم بیشتر ...) علمی ِ...

بابا یه متن باحال و یه شعر توپ بزنین جیگرمون حال بیاد ...

وای وای... دست رو دلم نزار که خون ِ ... از دست این امتحانا ... ایشالا که خدا به داد هممون میرسه !! ایشالا ...

پسته دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:52 ق.ظ

سلام به همه ی بهمنی های گل و مهربون ...

میبینم که یه سری تون لبخند به لب دارین ...

یه سری تون عصبانی هستین ...(بابا فشار خونتون میره بالا .... از من گفتن بود !!)

یه سری تون هم دارین فحش و ناسزا نثار من میکنین ( عیبی نداره ... هر چه از دوست رسد نکوست !!)

خب ... اتفاقیه که افتاده ... یعنی سلاح همه در این بود ...

بو علی سینا ... الفرد ... و ۰۰:۰۰ عزیز مرسی از این که تولدم رو تبریک گفتین ...

البته تولده راست راستکیم همون ۲۰ خرداده اما خب من شرمنده ی همتون شدم

نظرتون سیاسی بود و من نتونستم تاییدشون کنم ... باید ببخشین دیگه !!

مرسی که این همه مهربونین ... ممنون ...

سورنا دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ق.ظ

سلام
۱.نه سرو و نه باغ و نه چمن می خواهم
نه لاله نه گل نه نسترن می خواهم
خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت
من باشم و آن کسی که من می خواهم
۲.مدامم مست میدارد،نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
منو باد صبا،مسکین ،دو سرگردان بی حاصل
من از افسون چشم مست و او از بوی گیسویت..
۳.
نگاهم مثل یک مرغ مهاجر
به دنبال حضورت کوچ میکرد
به غیر از انتظارت قلب من را
کسی اینگونه بی طاقت نمی کرد

علیک سلام ...

من از افسون چشم مست و او از بوی گیسویت..

چه جالب ... این شعرهایی که میزنی خیلی قشنگه ها !!

خیلی یه سریشون و دوست دارم ...

سورنا دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:49 ق.ظ

۱.دعای دختران دم بخت: ربنا آتنا فی‌الدنا زوجا جمیلا، قدا طویلا، ثروتنا کثیرا، ماشینا زانتیانا، موبایلا نوکیانا، والدینا امواتا
۲. تو مثل خورشید هستی. می دونی چرا؟ چون با همون نگا اولت می شد فهمید که از پشت کوه اومدی
۳.
میدونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلافروشی ها شلوغ میشه اما روز پدر جوراب فروشی ها . . . میدونی شباهتشون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا میره .

هیی هیی هیی !

اره دقیقا !!! به خدا این سومی عین حقیقته ...

من خودم که کادم همیشه جوراب یا بلوز ِ ... طفلکی بابام ...عادت کرده ...

هیی هیی هیی !!! خیلی جیز جیز ...

سورنا دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ق.ظ

راستی پسته من اصلا شوخی نکردما!!!!!
من همینطوری به کسی تولدش رو تبریک نمیگم
تا شیرینی نگیرم بیخیال نمیشم
مگه آدم سالی چند بار به دنیا میاد

خب ... من که الان پول ندارم ...

نه حقوقی نه چیزی ... ماهونه هم که خیلی وقته که که فاتحه اش رو خوندم ...

من که زیاد ... خیلی به دنیا میام ... تو همش که نمی تونم بستنی بدم ؟؟!!
میتونم ؟؟؟ !!! نه نمیتونم

میتونم ؟؟؟ !!! نه نمیتونم

خب دیگه مرسی که دیگه بستنی نمی خواین ... خدایا شکرت !!!

سورنا دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:12 ب.ظ

باشه ما بستنی نخواستیم
همون کیک تولد هم خوبه!!!

ای وای ... سورنا تو چرا همش با قلب من بازی میکنی ...

با باتری قلمی کار میکنه ها !! از من گفتن بود ...

الانم به مامانم میرم بگم که اگه بلایی سر من اومد بیاد سراغ تو ... هاهاه هاهاه ها !!!

پسته دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:13 ب.ظ

سلام

بچه ها میخواستم بگم که :

من اگه نظرات انتخاباتی رو میزاشتم رو وبلاگ فقط و فقط واسه این بود که من میخواستم که ما بتونیم کاندیدای اصلح رو انتخاب کنیم ...

اما ...

دیدم که نه اینجا بیشتر شبیه میدون جنگ شده و وبلاگ داره ماهیت علمی شو از دست میده ...

الانم که دم امتحانات ِ و این چیزا بیشتر وقت ِ بچه ها رو میگیره ... واسه همین فقط به خاطر به درسهامون برسیم نظرات سیاسی رو پاک کردم ... چون همه میدونیم که این وقت ها واسه هممون ارزش داره ...

و این که بازم میگم نظرهر کس واسه ی خودش محترمه ...

اما خب میدونیم که نظرات معمولی تو اینجا خیلی وقتتون رو نمیگیره ... هیی هیی هیی !!!

مرسی ممنونم از درک های متقابلتون ...

آلفرد دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:46 ب.ظ

سلام.............
پسته من میدونستم تولدت بیستمه .............من تولدتو پیشاپیش تفریک دوفته بودم که پیشاپیشش از قلم افتاده بود...............

مرسی ... هیی هیی !!

شما لفط دارین !!! هیی !! ممنون !!!

آلفرد دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:50 ب.ظ

وای ۲۰۰صفه باید تا فردا صب بخونم ..........................
الان که حدود ساعت ۴ه کتابو وا نکردم.................

چه طور بود امتحان ؟؟؟!!

ایشالا حل میشه ... ما ها هم هممون همین طوریم !!

[ بدون نام ] دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:15 ب.ظ


منم هستم...تولد مگه بی کیک و شیرینی اصلا معنی داره؟؟؟
پسته.....یه کم از اون جیب خرج کن دختـــــــــــــــــــر!!

بلی !!

نمیدونم امروزـسه شنبه ) بودی یا نبودی ... اما در هر حال دستم رفت تو جیبم ...

نوش جون همه ی اونایی که خوردن ...

***««« اقتدار »»»*** دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ

سلام
پیشاپیش کیک تولد نوش جانمان و تولدتان مبارک بادا

کامنت امروز اقتدار دو قسمتی است:
معمولی و سیاسی

قسمت سیاسی رو اگه خاستین تایید کنین ولی قسمت اول به نظرم دلیلی نداره تایید نشه

مرسی ... نبودین تا بستنی بخورین ...

***««« اقتدار »»»*** دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:56 ب.ظ

سلام
چه خوب میشد قبلا یه نظر سنجی انجام میشد و بعد کامنت ها پاک میشدن.


بیانیه ***««« اقتدار »»»*** در این باره:


...هیی!! اول: هیچ سایتی به دلیل مطالب داخل نظراتش فیلتر نمیشه

...هیی!! دوم: تا حالا شده شما یه مطلب رو تو گوگل یا یاهو سرچ کنین و شما رو ارجاع بده به نظرات یه سایت؟

...هیی!! سوم: مطالب داخل کامنت جزو مطالب مستند سایتها حساب نمیشن ولی مطالب پستها چرا



...هیی!! چهارم: فیلترینگ ایران اینروزها چنان فعاله که اگه قرار بود فیلتر شیم روز اول شده بودیم، چرا نشدیم چون کامنتها در برنامه فیلترینگ ایران بررسی نمیشوند.








بلی !! من غالبا روزی چند ساعت جلوی کامپوتر با اینترنت کار میکنم و از همه ی اینا مطلعم !!!

من باید همه چیز و در نظر بگیرم نه این که به دلخواه خودم عمل کنم و هر کاری که عشقم کشید بکنم !!

خب اگه قراره واسه همه چیز نظر سنجی باشه خب پس من اینجا دقیقا نقش گلابی رو بازی میکنم دیگه ؟؟!!

اما خب ... در هر حال من مدیر وبلاگم ... باید همه چیز رو در نظر بگیرم ...

و ۱۰۰ البته این که ابروی همه ی بچه ها پیش من امانته !! درسته ؟؟!!

بابت قسمت دوم هم شرمنده !!

***««« اقتدار »»»*** دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:59 ب.ظ

http://teribon.com/wp-content/uploads/2009/04/filter.gif

مرسی که عکس رو پست رو اینجا گذاشتی !!!هیی هیی هیی !!

سورنا دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 ب.ظ

چی ؟!
مامان محترمتون میخواد کیک رو بیاره
نه بابا ما راضی به زحمت نیستیم
شما خودتون هم بیارید قبوله
شما چی میگید قبوله؟؟
آره آره آره
قبـــــــــــــــــــــــــــــــــــوله!

مرسی ساسی ... هیی هیی هیی !! نه نه ساسی که ... هیی !! سورنا !!

نوش جان ...گوارای وجود ... هیی هیی هیی !!

پسته دوشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ب.ظ

یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟


یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

×××

یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلهای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟

یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

مردمک سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:34 ق.ظ


عقربه های ساعت دیواری انگار کج مسیر شده اند و پا به پای دلخوشی ها
لبخندی ابریشمی نثار برق نگاهمان میکنند.
لحظه ها دارند حادثه ساز شایسته ترین ها می شوند و تنفس معمولمان عطر
دل انگیز رضایت را دم می زند..
حال و روز دلواپسی ها رو به آفتاب کرده اند و دخترکان قبیله ی دور آواز ملیح
نیک روزی سر داده اند.

اگرچه ؛
غم این خفته ی چند !
خواب در چشم ترم می شکند/...
..دل قوی دار
سحر نزدیک است .

وای .. پر پر خانوم ... مرسی از متن قشنگت !!

الهی فدای اون ذهن فعال و قلمت بشم که خیلی عالی مینویسی !!

اگرچه ؛
غم این خفته ی چند !
خواب در چشم ترم می شکند...
..دل قوی دار
سحر نزدیک است

مرسی ...

سورنا سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:44 ب.ظ

سلام
۱.زندگی گریه ی مختصریست... مثل یک فنجان چای...
و کنارش عشق است... مثل یک حبه قند...
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد...
۲.مهم نیست در عشق به وصال برسی, مهم این است که لیاقت تجربه کردن یک عشق پاک را داشته باشی
۳.دلم را هاله ی مهتاب کردم....صدای لحظه ها را خواب کردم....به یاد چشمهایت نازنینم....تمام آسمان را قاب کردم

علیک سلام ...

وای .. چه بامزه !! تا حالا نشنیده بودم ..و خب پس !! واسه همینه که وقتی چایی میخوریم زهرمارمون میشه !!

نکته ی ظریفی بود ...هیی !!

سورنا سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:48 ب.ظ

۱.ترکه می ره دانشگاه به 2 دلیل می فهمن ترکه
یک:سامسونتش رو می ذاشت تو زنبیل
دو:وقتی استاد تخته رو پاک می کرد اونم دفترش رو پاک می کرد
۲.اون چیه که ماست میریزن توش بعدشم باهاش شلیک میکنن؟

خوب معلومه دیگه تفنگ! ماست هم نکته ی انحرافی بود !
۳.یه روز یارو سوار هواپیما می شه،یهو هواپیما سقوط می کنه.
.. . . . این قرار بود جوک باشه اما حادثه خبر نمی کنه!
متاسفم

هیی هیی هیی !!

کلی خندیدیم ... خیلی بامزه بود ...

هم ۱
هم۲
هم ۳
همش با هم !!!

سورنا سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:49 ب.ظ

درضمن پسته ممنون از بستنی!!!
انشاالله بستنی صدم رو بخوریم

خواهش میکنم ...نوش جان !!!

ایشالا !!! نه نه ادم زیادم عمر کنه خوب نیستا !! هیی !!

همای سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:01 ب.ظ

چکامه ی"کعبه"اثر بسیار زیبای همای

به گرد کعبه می گردی پریشان
که وی خود را در آن جا کرده پنهان
اگر در کعبه میگردد نمایان
پس بگرد تا بگردیم،بگرد تا بگردیم .

در اینجا باده مینوشی
در آنجا خرقه میپوشی
چرا بیهوده میکوشی
در اینجا مردم آزاری
در آنجا از گنه عاری
نمیدانم چه پنداری !
در اینجا همدم و همسایه ات در رنج و بیماری
تو آنجا در پی یاری !
چه پنداری ؟
کجا وی از تو می خواهد چنین کاری ؟!

چه پیغامی که جز با یک زبان گفتن نمیداند ؟!
چه سلطانی که جز در خانه اش خفتن نمیداند ؟!
چه دیداری ؟ که جز دینارو درهم از شما سفتن نمیداند ؟!

به دنبال چه میگردی؟ که حیرانی
خرد گم کرده ای,شاید نمیدانی .

همای از جان خود سیری که خاموشی نمیگیری
ل
بت را چون لبان فرخی دوزند
تورا در آتش اندیشه ات سوزند
هزاران فتنه انگیزند
تورا بر سر در میخانه آویزند

بت را چون لبان فرخی دوزند
تورا در آتش اندیشه ات سوزند
هزاران فتنه انگیزند
تورا بر سر در میخانه آویزند

از نظرم عالی قسمت بود ... اما خب ای بابا میخونه داشت بازما !!

همای سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:11 ب.ظ

از دستتون در رفتا !!

همای سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:14 ب.ظ

سلام به دوست عزیز
از نظر لطفتون خیلی ممنونم
من دستی بر ساز تنبک دارم

جدا ؟؟!!

اصلا بهتون نمی اد ...
خب پس هنرمندای زیادی توی کلاس داریم و بیخبریم ...

آلفرد سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ

انسانم آرزوست


بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست

گفتی بناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
آن ناز و باز تندی دربانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول
آن های و هوی و نعره ی مستانم آرزوست

+++

والله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دل ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست
گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست

+++

والله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست ذلف یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست
گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست

خیلی عالی بود ...

چه جالب ... اصلا فکر نمیکردم این جوری باشه !!!

مردمک چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ق.ظ


پروانه پس از تولد زیبایت
تا آخر عمر غرق بی تابی شد
....
تولد قشنگ بهاریت مبارک..خدارو واسه داشتنت شکر میکنم
که اگه نبودی مطمئنا تو گلدون کلاسمون گلی مثه تو کم بود..

هیی !! مرسی ... تو اولین نفر بودی که توی روز تولدم بهم تبریک گفت !!

دیگه چوب کاری میکنیا !!

مرسی دوست جونکم ...

پسته چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:19 ق.ظ

تنها۴۱ شرمنده که نتونستم نظرت رو تایید کنم ... اما خب خوشحالم ... اونم خیلی وقتی نظرت رو خوندم ...

۰۰:۰۰ چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ق.ظ

تولد
تولد
تولدت مبارک
بیا شمع ها ....

مرسی بخاطر بستنی
ایشا... حقوق معلمی رو بگیری و سال بعد از اون بستنی گرونهاااااا! برامون بخری.
یا یه چیز خوشمزه تر!
پر رو شدمااااااا

مرسی ...مرسی

ایشالا مرداد ماه تولد شما ...

منم میام ازتون بستنی میگیرم ایشالا !!!

نه بابا !! توی گدا خونه چیری بهمون نمیدن ...تازه ماها که نیروی ازادیم فقط اجزه داریم توی مراکز دولتی یا مراکز وابسته به اموزش و پرورش هم کار کنیم ...

نه بابا ...خواهش میکنم ... این چه حرفیه ...

۰۰:۰۰ چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ق.ظ


کسل شدم
از این دوباره های پوچ
از این نیاز کهنه ی همیشه ای
از این غرور کینه توز شیشه ای
کسل شدم
از این زمین و آسمان
و از گذشتن زمان
کسل شدم
از این و آن . . .
مرا نیاز تازه ایست
به آب و نور دیگری
به یک حقیقت سپید
به سرزمین بهتری . . .
مرا نیاز تازه ایست!

اره والا ...

همه ما رو نیاز تازه ایست ...
کیه که بها بده ؟؟؟!!!!!

خیلی حال و روزمو خوب توصیف کرده بود !!!

۰۰:۰۰ چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ق.ظ

خیـــــــــــــــــلی با مزه بود
کلی خندیدم

خوشحالم که خوشتون اومد ...

سورنا چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ق.ظ

سلام
۱.
دیگر نمی خواهم صدای ملامت رااز حنجره ی شقایق های وحشی بشنوم من تو را می خواهم.من دست سبز تو را برای شکوفایی گل های وجودم می خواهم بیا که اشکهایم بهانه ی تو را می گیرند بیا که پریان احساسم پرواز را فراموش کرده اند بیا که حوریان اشکهایم قسم خورده اند که راه قدم هایت را نمناک کنند
۲.
به همه لبخند بزن اما با1 نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه
۳.بیـا کـه در غم عشقت مشوشـم بى تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشـم بى تو
شب فـراق تو مى‌نالـم اى پرى رخسار
چو روز گـردد گویـى در آتشـم بى تو

علیک سلام ...

بیا که حوریان اشکهایم قسم خورده اند که راه قدم هایت را نمناک کنند
این یه مورد شوخلوخ بودا !!!!!!!!!

سورنا چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ق.ظ

۱.دو تا آفریقایی با یه نفر سومی وسط بیایون بودن در همین حال و هوا بودن که یدفعه آفریقایی یه چراغ جادو پیدا می کنه.
بعد غوله می یاد بیرون و به آفرقایی میگه یه آرزو کن.
آفریقایی میگه: منو سفید کن.
تا اینو میگه سومی میزنه زیر خنده آفریقایی میگه: چیه برای چی میخندی؟
سومی گفت: همینجوری.
بعد غوله به آفریقایی دومیه گفت: تو چی می خوای؟
آفریقایی گفت: منم سفید کن .
دوباره سومی میزنه زیر خنده .
آفریقایی گفت برای چی میخندی؟
سومی باز گفت: همینجوری.
نوبت سومی میشه. غوله ازش می پرسه: تو چی می خوای .
سومی میگه: این دوتا رو سیاه کن.
۲.یارو به شاگردش میگه: قربون دستت، برو عقب ماشین ببین چراغ راهنما ماشین کار میکنه یا نه.
شاگرد میره عقب ماشین، میگه: کار میکنه، کار نَمیکنه، کار میکنه، کار نَمیکنه
۳.گدا: آقا تو رو خدا به من هزار تومن بدین برم ناهار بخورم.
یارو: پول نمیدم، ولی بیا بریم برات یه پرس غذا بگیرم.
گدا: نه نخواستم، امروز واسه هزار تومن تا حالا شیش بار ناهار خوردم!

هیی هیی هیی !!

وای وای ... این افریقایی ها خیلی بامزه بودن ...خیلی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد