the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

خدایا به امید تو

اگر زمین اندکی ترمز کند؟ انسان از چه انرژیهایی که استفاده نمی کند؟ در این جا ، هم انرژی واکنشهای هسته ای وجود دارد، هم انرژی کهنه و مهربان آبشار و هم ( با کمال تاسف ) ساده ترین آنها ؛ یعنی انرژی شیمیایی سوخت و به راستی، دانشمندان شب و روز در تلاشند تا سیاهه سرچشمه های انرژی را درازتر کنند و در این راه ، از به کار گرفتن نیرو و تخیل خود، به هر میزان که لازم باشد ، دریغ ندارند. در میان طرحهایی که برای دستگاه های تولید انرژی در آینده وجود دارد، از جمله به دستگاه هایی بر می خوریم که باید از نیروی موجهای دریا یا انرژی آتشفشانهای فعال استفاده شود. با وجود این ، سرچشمه عظیمی از انرژی وجود دارد که به ظاهر ، تا کنون توجه پژوهشگران را به خود جلب نکرده است ، و آن ، انرژی سیاره زمین است که بی وقفه حرکت می کند ؛ گوی چرخان و عظیمی که میلیاردها سال پیش ، به چرخش درآمده است. البته ، هم اکنون هم ، انسان از انرژی ناشی از چرخش زمین استفاده می کند.
سرچشمه انرژی کشندهای دریایی ( جزر و مد ) که ایستگاه های برق کشندی را تغذیه می کنند، بر خلاف آنچه گمان می رود، ماه نیست ؛ بلکه چرخش زمین است . همین چرخش زمین است که دریاها و اقیانوسها را ، گاه به طرف ماه می کشاند و گاه از آن دور می کند. ولی استفاده ای که امروز از انرژی کشندهای دریایی می شود، بسیار اندک است . تازه ، اگر تمامی انرژی را که گوی چرخان زمین در زمینه کشندها از دست می دهد در نظر بگیریم ، بازهم بخش بسیار کوچکی از ذخیره حرکتی آن را به حساب آورده ایم. انرژیی که به دلیل چرخش زمین ذخیره می شود، چنان عظیم است که بنابر محاسبه ، عددی برابر ژول ، تقریبا برابر کیلو وات ساعت را نشان می دهد. برای این که بهتر به اندازه این عدد پی ببرید، یادآوری می کنیم که تولید انرژی برق در سراسر جهان ، نزدیک به کیلو وات ساعت در سال است؛ یعنی انرژی چرخشی زمین تقریبا 20 میلیارد برابر مصرف انرژی یک سال در تمامی کره زمین است. به زبان دیگر ، اگر نیاز آدمی را به انرژی ، در سطح امروزی آن در نظر بگیریم ، آنچه در گوی چرخان زمین نهفته شده است ، برای مصرف 20 میلیارد سال کافی است .درست است اگر تمام انرژی چرخشی زمین را از آن بگیریم ، آن وقت حرکت زمین دور محور خود قطع می شود و البته ، منجر به ویرانی نظام حرارتی سیاره ما می شود؛ شب و روز به جای هر 12 ساعت یک بار ، هر 6 ماه یک بار ( به حساب گردش زمین به دور خورشید ) به دنبال هم می آید ، وضع آب و هوا به کلی تغییر می کند و جانوران و گیاهان در شرایطی غیر عادی قرار می گیرند؛ و البته نمی توان پیش بینی کرد این وضع ، چه پایانی دارد.
بنابراین نباید بیش از اندازه طمعکار باشیم که زمین را به طور کامل از چرخش به دور محور خود بازداریم. اگر تنها بتوانیم سرعت حرکت دورانی زمین را یک درصد کم کنیم ، آن وقت می توانیم انرژی آزاد شده ناشی از آن را ، برای نزدیک به 400 میلیون سال، جانشین همه ایستگاههای تولید برق کنونی کنیم ، و مثلی معروف می گوید: این ، از سر ما هم زیاد است . ولی باید گفت ، مانع بسیار بزرگی در راه استفاده از این سرچشمه انرژی وجود دارد. موضوع این است که برای کند تر کردن چرخش زمین ، باید از جسمی استفاده کرد که بیرون از زمین باشد. انجام دادن این کار، وقتی در سیاره خودمان هستیم ، درست مثل این است که بخواهیم از موهای خودمان بالا برویم . بسیار خوب ، ولی چرا کم کردن سرعت چرخش زمین را از فضای کیهانی انجام نمی دهند؟ می توان برای نمونه ، در فضا ایستگاه تولید برقی ساخت که بخش متحرک ، یعنی موتور آن ، سیاره زمین باشد. و آیا نمی توان این دستگاه را ، بر سطح همسفر طبیعی ما ، یعنی ماه درست کرد؟ و اما خود ماه ، آیا نمی توان از انرژی ماه استفاده کرد ؟
محاسبه نشان می دهد که انرژی جنبشی ماه، ضمن چرخش در مدار خود ، تقریبا 20 بار کمتر از انرژی دوران زمین است ؛ یعنی ماه می تواند برای نزدیک  به یک میلیارد سال ، انرژی لازم را برای ما تهیه کند. مساله را به ترتیب دیگری هم می توان طرح کرد؛ ماه دارای انرژی پتانسیلی عظیمی است؛ زیرا در ارتفاع بسیار بالایی نسبت به زمین قرار دارد. آیا نمی شود دستگاهی ساخت که به یاری آن ، ضمن پایین آوردن ماه ، از انرژی پتانسیلی آن استفاده کرد؟ حتی لازم نیست تمام ماه را پایین بیاوریم و بخش کوچکی از آن برای ما کافی است . شاید بتوانیم برنامه ای افسانه ای بریزیم ؛ جایی در ماه ، یک ماشین عظیم کار می کند و با جدا کردن قطعه های بزرگی از آن ، آنها را به طرف زمین می اندازد. آن وقت در این جا روی زمین ، آنها را می گیرند و از انرژی جنبشی ذخیره شده در آنها استفاده می کنند. ولی جدا کردن قطعه هایی از ماه ، کار بسیار دشواری است .
یا می توان از انرژی حرکتی ماه یا زمین ، با وسیله ساده تری استفاده کرد؟ برای نمونه ، روی این جسمهای آسمانی و در فضای کیهانی ، مغناطیسها و قرقره های عظیمی ساخت؟ خوب، سرانجام چه پیشنهاد مشخصی می توان داد؟ بی تردید تنها یکی ؛ پژوهشگری که می خواهد از انرژی جنبشی یا پتانسیلی که در جسمهای آسمانی ذخیره شده است ، استفاده کند ، باید همچون ارشمیدس بگوید:" به من یک نقطه اتکا بدهید ... ." به ظاهر یک بار دیگر تاریخ تکرار می شود و مساله به همان جایی بر می گردد که در گذشته های دور بود. 

نظرات 129 + ارسال نظر
دکمه چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:46 ب.ظ

سلام
به به مبارکه مبارکه

مهندس کپک (kapak) چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:07 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بهمنی ها
مبارک باشه

مرسی ممنون d:

همای چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:05 ب.ظ

این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت

هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت

دوزخ از تیرگیء حال درون تو بود

گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت


هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت !!!!!

همای چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:10 ب.ظ

وای به حال من دیوانه که افسار دلم

بسته به گیسوی تو

همای چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:13 ب.ظ

اگر روحه خداوندی دمیده در روان آدم و حواست

پس ای مردم خدا اینجاست خدا اینجاست

خدا در قلب انسانهاست

به خود آ ی که در یابی خدا در خویشتن پیداست



همای از دست این عالم پر پرواز خود بگشود

در خورشید و آتش سوخت

دقیقا : خدا در قلب انسانهاست !!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:17 ب.ظ

سلام من نمی دونم چرا به همه همه چیز بر می خوره ولی به ما نباید بهمون بربخوره بابا تو رو خدا یه کم بزرگ شین اگه بخوایم حساب کنیم من از همتون کوچیک ترم بس نمیدونم چرا حساب بخشش که می اد یادمون می ره بخشش از بزرگان است بابا بسه دیگه کشتین مون . ولی من به یه چیزی معتقدم اونم ادمی که حرفی رو بهت می رسونه خودش به اون حرف معتقد تره همون طوری که خودتم می دونی حتماً این حرفو به خودتم می گفتم ولی یادم رفته بود جلو ادمای زندگی دار نباید حرف بزنم که زودتر به گوشت برسه و دلگیر بشی

.............!!!!!
قابل توجه اونی که واسش نوشتی ... اگه هم واسه من نوشتی باید بگم که من دوزاریم کجه کجه و اصلا مطلب رو نگرفتم!!!

سه شنبه چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:33 ب.ظ

نمی دونم وبلاگ می یای یا نه؟ که البته بعید می دونم که نیای!!!
ولی حرفت یه خورده برام نامفهوم بود
سوژه ؟ سوژه ؟ سوژه؟
اگه یه لطفی کنی واضح تر حرفتو بزنی منم راحت تر جوابتو می دم دیگه نیازی به تیکه پروندن نیست نیازی به تکرارم نیست خدارو شکر دوزاریم کج نیست همون بار اول گرفتم مطلبو
البته بچه ها ببخشید که تو وبلاگ همچین حرفی رو می زنم خودمم اصلا از این بچه بازیا خوشم نمی یاد ولی چه کنم که اون هم کلاسیه محترم اون قدر شهامت نداره که اگه حرفی داره رو در رو بگه گفتم شاید از وبلاگ بفهمم منظورش چیه ؟

اما شاید هم شما اشتباه برداشت کرده باشین ... همیشه احتمال چند درصد اشتباه رو هم بدین!!!!

تمبر هندی-متخلص به کدو تنبل پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:39 ب.ظ

سلام بر و بچ بخندید تا دنیا بخنده .
کلی حرف داشتم ولی هم تنبلی ام می آد بنویسم هم یادم رفت چی میخواستم بگم .
راستی بچه ها توصیه می کنم مطلب جدید وبلاگ مشوق sie را حتما بخونید من که تو خونه به تنبلی مشهورم تا قطره ی آخرش رو اونم 2 بار خوندم نویسنده اش هر کیه باشه دمش گرم محشر می نویسه.
من که مشتاقانه منتظره مطلبه بعدی اش هستم

سلام تنبل خان .. باشه میخونیم خوبه گفتی که اپ کرده مرسی

پسته پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:56 ب.ظ

بچه ها این مطلب و بخونین .. خیلی قشنگه :

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند.
توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ... هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را. بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را.
شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد. حالم را به هم می‌زد. دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.
انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،‌فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم. نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد. می‌بینی! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.
جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اینها فرق می‌کنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد. اینها ساده‌اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می‌خورند.
از شیطان بدم می‌آمد. حرف‌هایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.
ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه ی عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.
با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.
به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریبدستم را روی قلبم گذاشتم،‌نبود فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام
تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم، شیطان اما نبود.
آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک‌هایم که تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را.
و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود

همای مستان پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:37 ب.ظ

این چه جهانیست
این چه بهشتیست

این چه جهانیست که نوشیدن می نارواست
این چه بهشتیست درآن خوردن گندم خطاست

آی رفیق این ره انصاف نیست این جفاست
راست بگو راست فردوس بر ینت کجاست

این همه تکرارنکن ای همای
کفرنگو شکوه نکن بر خدای
وای ازاین درک نهادی برون
برقل وزنجیر برندت بهشت

وای به حالت همای وای به حالت
وای به حالت همای وای به حالت
این سرسنگین تو از تن جداست
این سرسنگین تو از تن جداست

ناامید جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:30 ب.ظ

من بیماری ایدز دارم بچه ها دعا کنید تاآخردوره ی مهندسی درکنارتون باشم


جدی میگی؟
عیبی نداره بابا من خودم یه منبعی ام از همه نوع ویروس هپاتیت ب سرطان مغز استخون هموفیلی ام ...تازه همه ی دکترا میگن برم یه نظر من و ببینن من پا نمیدم حالا تو که فقط یه دونش رو داری!!!!!!!!!!!!!

man جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:37 ب.ظ

مارها قورباغه‌ها را می خوردند و قورباغه‌ها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند
تا اینکه قورباغه‌ها علیه مارها به لک لک‌ها شکایت کردند
لک لک‌ها چندی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغه‌ها از این حمایت شادمان شدند
طولی نکشید
که لک لک‌ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه‌ها
قورباغه‌ها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند
عده ای از آنها با لک لک‌ها کنار آمدند و عده‌ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند
مارها بازگشتند ولی اینبار همپای لک لک‌ها شروع به خوردن قورباغه‌ها کردند
حالا دیگر قورباغه‌ها متقاعد شده‌اند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند
ولی تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است !اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان !!؟؟


از دشمنان برند شکایت به دوستان

چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ؟

فسقلی جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:41 ب.ظ

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.
آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:
« کدام لاستیک پنچر شده بود؟»

خیلی باحال بود کلی حال کردم و خندیدم دمت گرم
خیلی وقت ها یه گروه از ادما یه دروغ میگن اما وقتی سین جیم میشن 1000 تا چیز متفاوت میگن!!!!!!!!!! من که با این جور ادما خیلی برخورد داشتم!!!!!

حجم سبز شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام جلد ۶ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تبریک من نمی دونستم
امیدوارم جلد۱۰۰۰۰

مرسی ممنونم
ایشالا

حجم سبز شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:11 ق.ظ

دلم گرفته ای دوست

هوای گریه بامن..............

دل منم خیلی وقته گرفته اما سر در گمم نمیدونم چیکار کنم میدونی ... خیلی وقتا دلم واسه خودم میسوزه
همه میمونن سر دوراهی من موندم سر بی راهی!!!!

مرگ رنگ شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:15 ق.ظ

افسوس که انچه برده ام باختنیست
بشناخته ام تمام نشناختنیست
برداشته ام هرانچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هرانچه برداشتنیست..................................

" برداشته ام هرانچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هرانچه برداشتنیست "
خیلی باحال و تاثیر گذار بود

۰۰:۰۰ شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 ق.ظ

در آنجا بر فراز قله کوه / دو پایم خسته از رنج دویدن / به خود گفتم که در این اوج دیگر صدایم را خدا خواهد شنیدن
به سوی ابرهای تیره پر زد / نگاه روشن امیدوارم / ز دل فریاد کردم کای خداوند / من او را دوست دارم دوست دارم
صدایم رفت تا اعماق ظلمت / به هم زد خواب شوم اختران را / غبار آلوده و بی تاب کوبید / در زرین قصر آسمان را
خدا در خواب رویا بار خود بود / به زیر پلکها پنهان نگاهش / صدایم رفت و با اندوه نالید / میان پرده های خوابگاهش
ولی آن پلکهای نقره آلود / دریغا تا سحرگه بسته بودند / سبک چون گوش ماهی های ساحل / بروی دیده اش بنشسته بودند
صدا صد بار نومیدانه برخاست / که عاصی گردد و بر وی بتازد / صدا می خاست تا با پنجه خشم / حریر خواب او را پاره سازد
مگر چندان تواند اوج گیرد / صدائی دردمند و محنت آلود؟ / چو صبح تازه از ره باز آمد / صدایم از «صدا» دیگر تهی بود
ولی اینجا به سوی آسمانهاست / هنوز این دیده امیدوارم / خدایا این صدا را می شناسی / من او را دست دارم دوست دارم

[ بدون نام ] شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:39 ق.ظ

sie online
او کیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به راستی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟خانه ی دوست کجاست؟؟؟؟چرا پیامک زد؟؟؟؟؟؟؟چرا رفت حیاط؟؟؟؟؟؟؟چرا سوال کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کجا میرود؟؟؟؟؟؟؟؟چرا سرفه کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟کتابش چرا افتاد زمین؟؟؟اصلا افتاد یا برداشت؟؟؟؟؟...........
نگران نباشید به زودی میفهمید.....کافیست باور کنید!!!!!!!!!!!!!!!!
سیستم گویای پیام نور به زودی راه اندازی میشود.هر سوالی که فکر میکنید با سوژه شدن یا سوژه کردن ارتباط دارد........
پاسخگوی هر آنچه در دیباچه ی ذهنتان علامت سوالی شده بس بزرگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظر به آنکه شدیدا معتقدیم (((پرسیدن عیب نیست،ندانستن عیب است)))تصمیمی اتخاذ گردید بنا بر اینکه با همکاری علاقه مندان پایگاهی بزنیم و در آن به تمام مجهولات وارده پاسخ گوییم.
علاقه مندان به همکاری ایمیلتان را بگذارید تا هر شب برایتان به روزترین اخبار ارسال شود.

[ بدون نام ] شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:39 ق.ظ

smsها از راه رسید شماره یابی به صورت زرنگ بازی (اما زیادم زرنگ بازی نبود چون می شه فهمید کیا این بازی مسخره رو راه انداختن به این میگن نامردی نمیدونم ما ها کجای کارو اشتباه رفتیم که اینقدر شما ها پررو شدین به شماها چه کی باکی چی کار داره چیه مثل پیر زنا افتادین دنبال زندگی مردم ) من می ترسم از فردا با sms همدیگرو بکشیم کی قرار ماها بزرگ بشیم بابا این بچه بازی ها رو ول کنین بچسبین به درستون که جزءدو ساله ها نشین واقعاً که ادمو مایوس می کنین یه دونه مونده بود کاوندی بذاره بره راستی شنیدین کارگاه چه ارمشی داشته ارامشی که تو کلاسای دیگمون نیست

اره شنیدیم اما دیگه توهین نداشتیم !!!!!!
این و به همه میگم دیگه بسه شور همه چیز و در نیارین پس احترام به همدیگه چی میشه اون بی شخصیته تو مثل اون نباش!!!!!

مورچه شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 ق.ظ

ناقلا بگو از کجا اوردی شماره ها رو مثل گربه؟؟؟
اخه چه جوری؟ اینجوری! اینجوری که نامردی
smsمی زنم جواب نمیدی
این ایرانسل ام با این انتنش نالوتی کاش قبلش با ما هم همانگ می کردی

[ بدون نام ] شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:38 ب.ظ

سلام فکر میکنم تو این اوضاع و شرایط یکمی احمقانه است ولی من نمی تونم تمرینای ریاضی و تحقیق و حل کنم نمیشه یه کلاس حل تمرین بذاریم البته بدون حرف و حدیث و جدال هر کی ام جنبه تو کلاس بدون استاد نشستنو نداره نیاد

اره والا منم مشکل دارم من که پایه ام اگه کس دیگه ای هم هست بگه تو هم این و تو کلاس مطرح کن تا ببینیم چیکار میتونیم بکنیم

بهمنی ها شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:52 ب.ظ

سلام از همین جا به همه میگم چه به اقایون و چه به خانوم ها
از این به بعد نظراتی رو که توی اون به کسی توهین شده باشه رو تایید نمیکنم
همین!!!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:04 ق.ظ

وای که چقدر روزای دوستی و صلحمون خوب بود یادش به خیر به ماها چی شد

اره راست میگی یادش به خیر ... من که دلم لک زده واسه اون روزا
واسه روزایی که زیر ابی رفتن و مارمولک بازی تو بهمنی ها و تو دوستی ها جایی نداشت
واسه اون روزایی که همه و همه با هم صادق بودن
یادش به خیر.....

[ بدون نام ] یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:55 ق.ظ

شماره ی کسی رو گیر آوردن زرنگ بازی نیست در ضمن کار زیاد سختی هم نیست و به نظر من اشکالی نداره که ما شماره های همدیگرو داشته باشیم ( بالاخره هر چی باشه ما با هم هم کلاسی هستیم ) فقط به این شرط که برای هم دیگه مزاحمت ایجاد نکنیم و بی جنبه بازی در نیاریم بلکه به هم دیگه کمک کنیم آخه مگه داداش تنها نگفته که ما با هم خواهر و برادریم ؟

دقیقا موردی نداره که کسی شماره ی همکلاسی هاشو داشته باشه خب ممکنه بعضی وقتا به درد ادم بخوره ولی اگه....!!!!
خودتون بهتر میدونین ولی ... شما بگید!!!

یه همکلاسی یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:33 ب.ظ

چه سخته که همکلاسی هاتو ببینی و نتونی بهشون سلام بدی
چه سخته که مثل انسانهای نخستین باشی
چه سخته که سلام بدی و جواب سلامتو ندن( ترم قبلو می گم البته بجز خ . ک)
چه سخته که بدون منظور خاصی تو کلاس صحبت کنی و فردا بفهمی که روت اسم
گذاشتن (سازمان حمایت از حقوق دختران)
چه سخته که مطمئنی بازم در موردت فکر بد می کنن ولی نتونی حرفاتو تو خودت نگه داری
چه سخته که ...................

به جون خودم ماها روی کسی اسم نذاشتیم البته تا اون جایی که من خبر دارم !!!!

گوبه(goobe) یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:28 ب.ظ

اگه حرفی زدی که واقعا راست بود. اما تو بهش اعتقاد نداری دروغ گفتی...

من نمیگم خدا تو قرآن می گه.

خیلی عجیبه!! خیلی!!!

پس نتیجه گیری میکنیم که خیلی ها دروغ گو هستند ... یه ذره اطرافتون رو نگاه کنین !!!!
خب حالا شما بگید!!!!!!!

دنیز یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ب.ظ

سلام دوستای عزیزم خانم کلانتری خانم تیموری خانم صفائیان خانم شفقتیان وهمه خانم های کلاس که کارتای عروسی رو نتونستم بهتون برسونم ببخشید سرم خیلی شلوغه ولی کارتاتونو دادم به خانم رستمی که بهتون بده اگه ایشونم نتونستند بدن بهتون من که خیلی وقته همتونو دعوت کردم اگه بیایید خوشحال میشم
سه شنبه ساعت 18-15 تالار شقایق

[ بدون نام ] یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:12 ب.ظ

امشب شب خیلی قشنگیه ؛شب تولد امام رضا(ع)ست ؛می خواستم امشبو قشنگ ترش کنم و به یکی ؛یه بنده ای ؛به یه دوست؛ یه همکلاسی ؛یه برادر یه................بگم که بخشیدمش ؛دیگه از دستش دلگیر نیستم آخه اصلا نمی دونم و به یاد نمی یارم که برای چی باید ببخشمش یا ازش دلگیر باشم ؟؟؟؟

[ بدون نام ] دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:54 ق.ظ

برای همدردی

متاسفانه من سرطان دارم نگران نباش خوب میشی جیگررررررررررررررررررررر

منم اولش مثل تو بودم

مرسی واسه همدردیت من عوض اون تشکر میکنم :d

[ بدون نام ] دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:51 ب.ظ

بازم همون دلگرفتگی همیشگییییییییییییییییییییی

و باز هم تنهایی و تنها موندن !!!!!!
مشکل اینه که روح ادماس که خسته اس نه جسمشون!!!!

۰۰:۰۰ سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:37 ق.ظ

درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه باد؟
کجاست خانه باد؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 ب.ظ

چه با مزه کسی هم از اقایون مگه از خانوما دفاع میکردو ما خبر نداشتیم
ما ها همون بچه های قبلی هستیم فکر میکنم این اقایون کلاس هستن که تغییر رویه دادن
شماره رو نباید گیر اورد باید گرفت هر کاری یه روشی داره ما اگه بدونیم لازمه شماره ما ها رو داشته باشین بهتون میدیم و اگه شماره های شما نیاز باشه ازتون میگیریم پس با روشنفکری سر مارو شیره نمالین راستی کیا با کلاس حل تمرین موافقن مخصوصاْ ریاضی (با تمام در گیری هاتون کنار بیاین اگه با هم باشیم میتونیم کلاس بگیریم)

من با کلاس ریاضی 100% موافقم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:50 ب.ظ

پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

مرسی!!!!!

ma....ak چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:15 ق.ظ

این روزها گناه من اجباریست
دلتنگی نگاه من اجباریست
تنهاترین پناه خودم هستم
حتی پناهگاه من اجباریست........

[ بدون نام ] چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:12 ق.ظ


زندگی چون رودی است که تمامش گذر است
زندگی بودن نیست زندگانی شدن است

اب معدنی پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:23 ب.ظ

چرا قبولی توی کنکور کاریست غیر ممکن؟؟؟؟!!!!

چرا که سال فقط 365 روز است. در حالی که:

1) در سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز باقی میماند.

2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است. بنابراین۲۶۳ روز دیگر باقی میماند.

3) در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا" 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند.

4) اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح را میطلبد که جمعا" 15 روز میشود. پس 126 در روز باقی میماند.

5) طبیعتا" 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل 30 روز میشود. پس 96 روز باقی میماند.

6) 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چرا که انسان موجودی اجتماعی است. این خود 15 روز است. پس 81 روز باقی میماند.

7) روزهای امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند.

8) تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند.

9) در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید. پس 6 روز باقی میماند.

10) در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است .

11) سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند.

12) 1 روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟!!

خیلی خیلی باحال بود من که کلی خندیدم
اما .... راست میگی ها !!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:47 ب.ظ

چه سرنوشت غم انگیزی!
که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت
ولی به فکر پریدن بود!!

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدای من چه باحال
تا حالا اصلا به این فکر نکرده بودم!!!!

اوار افتاب جمعه 24 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:20 ب.ظ

سهراب گفتی چشم هاراباید شست شستم ولی ....
گفتی جور دیگر باید دید دیدم ولی.....
گفتی زیر باران باید رفت رفتم ولی....
ولی او نه چشم های خیس وشسته ام را
نه نگاه دیگرم را
هیچ کدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت
دیوانه ی باران ندیده.........................

کاش به ما هم می خندیدند و این رو میگفتن ولی .....

شرق اندوه جمعه 24 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:26 ب.ظ

دریای بزرگ یا جوی کوجک آب ..............
فرقی نمی کند .............
زلال که باشی آسمان درتوست.........................

زلال ؟؟؟ زلال ؟؟؟
اصلا بعضی ها نمی دونن چی هست !!!!! خیلی وقته که دیگه این اسم ها واسه خیلی ها معنیی نداره!!!

[ بدون نام ] شنبه 25 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:09 ق.ظ

یاد ترم یک بخیر خدا بکشه ادمهای بی جنبه کلاس را که دوستی مارا به هم زدند(منظورم روابط گرم کلاس بود)الان ما دیگه نمی توانیم مثل سابق باشیم خواهش میکنم انهایی که کلاس را به هم زدند بیاییند وکلاس را درست کنند

همدختر ها و پسرها را می گویم البته من بیشتر نگران دوستی پسرها هستم اما
دخترها هم جزو کلاس هستند

خودتان می دانید چه کسانی کلاس را خراب کرده
اند گرچه فکر نمی کنم کلاس درست شود

میدونی به نظر من نباید تقصیر ها رو گردن شخص خاصی بندازیم قبلا هم گفتم اگه یکی اون خشت اول رو اشتباه گذاشت بقیه هم نامردی نکردن اونا هم دست در دست هم دادن و یه برج ساختن تااااااااااااااااااا اسمون ...
کلاس هم با همکاری یکی دونفر درست نمیشه با حرف و حدیث هم درست نمی شه بچه ها باید همشون بخوان تا دوباره همون سیستم قبلی باشیم و کلاسمون درست شه
چرا کلاس درست نشه مطمئن باشین اگه همه بخوان درست میشه
اما اون روز کی میرسه الله و اعلم
فقط کاش خیلی دیر نشه... به قول اون جملهه: و ناگهان چه زود دیر میشود گاهی!!!!

[ بدون نام ] شنبه 25 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 ب.ظ

کاملا درسته
باید تک تکمون باور کنیم که درست شدن جو کلاس ضروریه.یعنی اعتقاد پیدا کنیم که باید درست شه.اونوقته که حتما حتما درست میشه.
این جو وقتی درست میشه که هممون قبول کنیم (قبول کنیم)هممون،که مقصر بودیم حالا یکی کمتر یکی بیشتر.اما درست میشه.

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
دمت گرم به خدا دمت گرم خیلی باحالی خیلی زیاد!!!!!!
باید درستش کنیم باید!!

[ بدون نام ] شنبه 25 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:08 ب.ظ

منم موافقم ولی یه ذره احساس میکنم بعضیا حق دارن که نمی خوان پا پیش بذارن

ببین من امروز با یکی از بچه ها حرفیدم که واقعا حقم داشت اما بلاخره باید از یه جایی شروع کرد دیگه درسته؟؟؟!!!!
اما دمت گرم که این شجاعت رو داشتی که موافقتت رو اعلام کنی

[ بدون نام ] شنبه 25 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:18 ب.ظ

موافقییییم ما چندنفرم.کی شروع کنیم.؟ ۳شنبه

تو جملت سوتی دادی ها!!!!
ما چند نفریم درستشه :d :d (البته میدونم اشتباه تایپ یه )
دمت گرم خیلی خوبه ما هم احتمالا 2نفریم اما خب قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود!!!!
3شنبه هم عالیه!!!!!!!!
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

مهندس کپک (kapak ) یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:37 ق.ظ

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت

حالا اگه می خوای دوباره اسکل شی متن رو از اول بخون!!!
با تشکر

بله!!!! مرسی !!!!
با این حساب من که حسابی اسکل شدم :d :d

BOOکوچولو یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام من اومدم رسما با اسم خودم بگم موافقم به شرط اینکه همون اولشم گفتم حریم ها حفظ بشه

دمت گرم فلفل جونم

مردمک یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:44 ب.ظ

...
دایم غم تازه پیش باید بکشی
هی دایره دور خویش باید بکشی
ای زندگی سگی ولم کن تا کی
مردار مرا به نیش باید بکشی؟؟

همای مستان یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:17 ب.ظ



من از جوری که در راه خدا کردم پشیمانم

به هر جا پا گذارم کینه ها بینم
هزاران چهره در آیینه ها بینم
چه جایی خوشتر از میخانه بگزینم
من اینجا مست و حیرانم

بله!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این شعرت باحال بود خیلی خیلی زیاد
چون به طور کامل حرف دل من بود ... مرسی

همای مستان یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:27 ب.ظ

من امشب گوشه میخانه می مانم


در اینجا هر که در دل باوری دارد
در اینجا هر غمی خنیاگری دارد
که در میخانه حتی دشمنت با خود
به جای دشنه دستش ساغری دارد

بله!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

همای مستان یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:30 ب.ظ

پشیمانم

اگر من ترک ارباب وفا کردم پشیمانم
اگر اینگونه با ساقی جفا کردم پشیمانم
من از عمری که با زاهد فنا کردم
من از جوری که در راه خدا کردم پشیمانم

پشیمانم

بله!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:35 ب.ظ

حالا که هستید پس سعی کنیم باشیم حالا اگه کسانی نمی خواهند باشند به جهنم اگر چند نفر نباشند مگه کلاس تشکیل نمی شود

می دانم نمی دانید من که هستم اما هر طوری شده می خواهم کلاس را به حالت قبلی در اورم حتی درخواست هایی به مدیریت دانشگاه داده ام
پس از سه شنبه شروع می کنیم

باشه از ۳شنبه
حالا مثلا چه در خواست هایی به مدیریت دادین؟؟؟؟؟
هممون دوست دارین کلاس به حالت اول در بیاد من که میخوام!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد