نکته ی تربیتی ... هیی هیی هیی !!

طلای سفید ..نه..چشم و هم چشمی ..نه..طلای زرد..نه..طلای سیاه..نه..

این بار فقط و فقط طلای کثیف!!

آیا می دانیم پلاستیک غیرقابل تجزیه است؟

آیا می دانیم عدم توجه کافی به دفع اصولی زباله،تخریب محیط زیست را به همراه داشته و چهره ی طبیعت را زشت می کند؟

ضمن این که روزانه به ارزش یک میلیارد تومان زباله دفع می شود ؟

آیا نمی دانیم انباشته شدن زباله ها شرایط خوبی برای رشد میکروب ها و تجمع موش ها فراهم می کند؟

و موش ها هم طاعون و تیفوس را اشاعه می دهند!!


حال ، با این توصیفات، و اهمیت پاک بودن محیط زیست،

آیا به یاد سربازان گمنام (!) خیابان های شهرمان نیفتادیم؟ همان ها که با جاروهایی شبیه جاروهای جادوگران شهر اُز و با سر دادن آواهایی(بیبیدی بابیدی بوو) نظیر  

پنجه طلای بی بدیل شهر قصه ها،فرشته ی ماجرای سحرآمیز سیندرلا ،  

بر حیاط دانشگاهمان ، در چشم برهم زدنی جامه ی پاکی می پوشانند!

آیا وقت آن نرسیده تلنگری به روحمان بزنیم و آستین بالا بزنیم برای جبران ضرر؟

( در این قسمت باید کمرهای همت بسته شده باشند البته)

تا زود دیر نشده ، بشتابیم که راه های توبه هرگز بسته نیست!

پی نوشت : حوالی ساعت 12 ظهر امروز به مورخ درج شده ، اقدامات مشکوکی صورت گرفت

که به دنبالش سانحه ی دلخراشی در شرف اتفاق افتادن بود . اما این حرکت  ، با استمداد از روحیه ی ایثار و به حول و قوه ی چاشنی جرات! از نگاه  تیز بین  ِ ماموران جان برکف! دور نماند و خنثی شد .   

 

با تشکر از مردمک خاتون مسئول تعلیم و تربیت ...