با سلام خدمت همکلاسی های عزیز لطفا اگه کسی از برنامه نویسی HTML سر رشته ای داره (و تمایل به همکاری در جهت بهتر شدن وبلاگ کلاسیمون داره ) راهنماییم کنه (چند تا سوال فنی ازش دارم) با تشکر
SIE Group
یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:12 ب.ظ
همه دنیا رو نامردا گرفتن وفا رو از شما مردا گرفتن خبر اومد که مجنون و پریشب با سه تا لیلی گرفتن
جواب قبلی
همه دنیا رو نامردا گرفتن؟ نه لیلی جان وفا از ما گرفتن ! به مجنون گفت خواهم از تو اینها: یکی خونه، یکی ماشین، یه ویلا !!! بگفتا از کجا آرم چنین را ؟ بگفتش من چه دانم، جیب بابا ! دریغ از جیب بابا چون نباشد ... گناهش گردن مجنون نباشد از آن پس رفت هی دنبال لیلی یه لیلی و دو لیلی و سه لیلی ...
هیی هیی هیی .... وای وای خیلی جالب بود ... خیلی ... نه جدا جالب ... حقیقتا جالب بود ... مطمئنا جالب بود ... . . . . . . . . . . . . . . . . چیه ؟؟!! نکنه بازم منتظرین ؟؟!! تموم شد ... پیشی برد !!!
[ بدون نام ]
جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 ق.ظ
می دونی چرا وقتی می خواهی بری تو رویا چشماتو میبندی؟ وقتی میخواهی گریه کنی یا فکر کنی چشماتو میبندی؟ حتی وقتی می خواهی عشقتو ببوسی چشماتو میبندی؟ چون قشنگ ترین چیزهای این دنیا قابل دیدن نیست
اینو قبلا سورنا گفته بود ... نکنه شما همون سورنایی؟!؟!
این شعر کاندید شعر سال 2005 اثر یک پسر سیاه پوست است: " وقتی به دنیا امدم سیاه بودم وقتی بزرگتر شدم بازهم سیاه بودم وقتی جلو افتاب میرم باز هم سیاهم وقتی میترسم هم سیاهم وقتی سردمه سیاهم وقتی مریضم باز هم سیاهم وقتی هم که بمیرم باز سیاه خواهم بود تو ای دوست سفیدمن وقتی به دنیا امدی صورتی بودی وقتی بزرگتر شدی سفید شدی وقتی جلو افتاب میری قرمز میشی وقتی میترسی زرد میشی وقتی مریضی سبز میشی وقتی هم که بمیری خاکستری میشی
سلام یه کم دیر اومدم ولی اومدم دیگه نه پسته جون ؟ پیروزی مهندسای بهمنی رو تبریک میگم بترکه چشم حسودا الهی بابت شیرینی هم دستتون درد نکنه ایشالا شیرینی پیروزی های بعدی بعدشم شیرینی جشن فارغ التحصیلی همه ی بهمنی ها با هم
طومار پسران بهمنی به نشانه اعتراض: ما پسران بهمنی از این لحظه یعنی شنبه مورخه 5/2/88 اعتصاب غذایی خود را آغاز کرده و به مدت نامعلومی این وضعیت را ادامه می دهیم تا روزی که: 1- دل پسته و دوستانش به حالمان بسوزد و ما را مهمان نهاری چرب و چیلی! کنند. 2- سازمانهای بین المللی به حال وخیم ما رسیدگی کنند و پسته و دوستانش را مجبور! کنند تا ما را مهمان نهاری چرب و چیلی! کنند. 3- یه روز صبح واسه جایزمون میریم با هم کوه خودمون ... مجردی ... کلی هم خوش میگذره بهمون !!! ولی زودی واسه نهار برمی گردیم تا نهار تدارک دیده شده توسط پسته و دوستانش که خیلی هم چرب و چیلی! است از دهن نیفته. راستی ما پسرای بهمنی خجالتی تشریف داریم!!!!!! نمی تونیم نوع غذاشو بگیم خودتون سنگ تموم بزارین.
تبصره: این اعتصاب با نون و ماست، نون و پنیر، نون خالی و ... شکسته نمی شود.
ای وای... مثل این که قضیه خیلی خیلی جدی شدا !!!! نه ... مثل این که شما ها تصمیم گرفتین که ماها نهارو بدیم ...اما گول وخردین !!! نـ َ نـَمیشه !!! حالا واستین تا ببینیم چی میشه ... البته این اعتصاب بدم نیستا ... مامان ها از دستتون یه نفس راحت میکشن و از غذا پختن راحت میشن تازه کلی هم به جون من و بقیه هم دعا می کنن !!! هیی هیی هیی !!!
۱.یارو ماشینش تو برف گیر میکنه زنجیر نداشته ، سینه میزنه ۲. دکتر نظام وظیفه پسر لاغری را معاینه کرد و در برگه نوشت : معاف، به دلیل ضعف جسمانی پسره با خوشحالی گفت : آخ جون فوری میرم زن میگیرم دکتره نوشت : و همچنین ضعف عقلانی ۳.یه روز چند تا رفیق میخواستن برن گردش ، تهرانیه میگه ماشینش با من ، رشتی میگه نهارش هم با من ، شیرازیه هم میگه تخمه و چای هم با من ، اصفهانیه میگه پس حالا که همتون یه چیز میارین منم داداشم را میارم
خدایی دومیش خیلی بامزه بود !!! هیی هیی هیی !!
بوعلی سینا
شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 ق.ظ
ای ساقیا مستانه رو ان یار را اواز ده گر او نمی اید بگو ان دلکه بردی باز ده افتاده ام در کوی تو پیچیده ام بر موی تو نازیده ام بر روی تو ان دل که بردی باز ده ای دلبر زیبای من ای سرو خوش والای من ای بر لبت حلوای من ان دل که بردی باز ده
گر نشان از زندگی جنبندگی است خار در صحرا سراپا زندگی است هم کلاغ زنده است هم پروانه لیک فرقها از زندگی تا زندگی است
بلیییییییییییییییییییییییییییییییییی !!!
man - پسته
شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:51 ب.ظ
التماس به خلق شرمندگی است
اگر برآورده شود منت است
اگر برآورده نشود ذلت است
التماس به خدا شجاعت است
اگر برآورده شود حاجت است
اگر برآورده نشود حکمت است
man - پسته
شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 ب.ظ
خدایا این خر شیطون رو بزن چلاق کن که دیگه من سوارش نشم الهی امین !!!
سلام من خیلی متاسفم برای خودم که دارم توی دانشگاه پیام نور تحصیل میکنم مدونید چرا؟ اول بذارید از غیرت بچه های فوتبال تشکر کنم که جلوی تیم دانشگاه نه! بلکه جلوی کل فوتبال دانشگاه یعنی داور ؛آقای روحی؛تیم دانشگاه که بیشتر از یک سال دارن با یه مربی تمرین میکنن و ادعای قهرمانی دارن با غیرت و تعصب بازی کردن و کاری کردن که همه جلوی قدرت بهمنی ها زانو بزنند نمیدونم میدونید یا نه ما بازی رو مساوی کردیم ولی چطوری در حین بازی تا تونستن فحش میدادن(از نوع خیلی رکیک) خودشم حرفه ای جوری که داور نشنوه(البته اگه میشنید هم کاری نمیکرد) و حسابی اعصاب ما رو خورد کردنو تونستن گل اول وبزنن ولی بچه های با غیرتمون کم نیاوردنو ۳ تا پشت سر هم زدن تا حسابی همه جا ساکت بشه اما وقتی دیدن که تیم منتخب دانشگاه که اونهمه براش خرج کردن داره به یه تیم از خود دانشگاه میبازه نا داوری ها شروع شد و اونا گل دومشون رو با دست زدن و همه دیدن اما هیچکس حرفی نزد و اعتراض های ما هم راه به جایی نبرد از اونجا به بعد دیگه کنترل بازی از دستمون خارج شد ولی بازم با این حال خوب بازی کردیم و مساوی کردیم و پیام نور جلوی بهمنی ها تعظیم کرد و ما از گروه خودمون که مثل گروه مرگ بود به عنوان تیم اول صعود کردیم حالا چرا متاسفم : اونجا به ما هر چی از دهنشون در اومد گفتن حتی یکی از ما روزدن ولی اون همه مسول دیدن وشنیدن اما هیچی نگفتن واقعا برای مسولین دانشگاه متاسفم چه فوتبالی چه اداری واقعا از نظر شخصیتی ضعیفن ولی بیخیال این حرفا ما از این گروه اول صعود کردیم تا به همه نشون بدیم بهمنی ها کی هستن حالا به افتخار بهمنی ها دست دست دست دست....
واقعا !!!!! از همون اول که خیلی خوشمون می اومد از این پیام گور ... حالا هم که این جوری ... واقعا خجالت اوره !!!!
بهمنیه با غیرت ......................هوهو ......................هوهو بهمنیه با غیرت......................هوهو.......................هوهو
آقای ک.....ی بهتره یو به جای فوتسال به نوچه هات درس آدمیتو شرف یاد بدی!!!!!!!!!!!!!!!!!! البته بعید میدونم که فایده ای داشته باشه ها!!!!!!!!! یکمم در مقابل باخت انعطاف پذیرتر باشید.(واقعا حیف به اون اسمی که رو تیم شما هست!!!!!!!!!!!!!!) هوهو ......................هوهو....................هوهو.....................هوهو...............................................................................................
حسابی حقمون رو خوردن ولی اشکالی نداره بزار خوش باشن. می دونید چی جالبه!!!!! می گیم آقای روحی دیدید با دست گل زدن می گه بر منکرش لعنت ؛ بجای اعتراض و بالا و پایین پریدن نامه بنویسید می گیم آقای روحی می بینید فحش می دن می گه بر منکرش لعنت ؛ بجای اعتراض و بالا پایین پریدن نامه بنویسید می گیم آقای روحی دیدید یکی از بچه های مارو زدن می گه بر منکرش لعنت ؛ بجای اعتراض و بالا پایین پریدن نامه بنویسید ... .. . فقط حیف یادمون رفت ازشون بپرسیم شما واسه چی اومدین اینجا؟ واسه اضافه حقوق؟!!!!!!!! اگر چه جواب این سوالم معلومه: «بر منکرش لعنت»
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا هو هو بهمنی .... هوهو بهنمی ...
سورنا
یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ب.ظ
سلام ۴ تا نوشته که اصلا به هم ربط ندارن! ۱.بهترین انتقام از زنی که شوهرتون رو از چنگتون در آورده چیه؟ بذارین شوهرتون مال اون بمونه! ۲.مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آبنبات کوچکش شیرین کند ۳. پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون میریزند ۴.شاعران کوچک حرفهای قدیمی را تکرار می کنند. شاعران متوسط به سلیقه مردم شعر می سرایند. شاعران بزرگ سلیقه مردم را می سازند. سیاستمداران کوچک مردم شهر را به جان هم می اندازند. سیاستمداران متوسط کشورها را به جنگ وا می دارند. سیاستمداران بزرگ جهان را به لجن می کشند. سیاستمداران کوچک از شاعران کوچک خوششان می آید. سیاستمداران متوسط شاعران متوسط را دوست ندارند. سیاستمداران بزرگ از شاعران بزرگ وحشت دارند.
اول از این که طرف بی خود میکنه که از این کارا بکنه ... دوم هم این که نه به نظر من ادم نباید زندگیشو دو دستی تقدیم به یه نفر بکنه ... حداقل میتونه واسه اون زندگی بجنگه ... اونم تو جامعه ای مثل ایران که روی یه ادم مطلقه ۱۰۰۰ تا اسم میزارن !!!! البته درسته که دیگه نه اون زندگی میشه و نه اون شوهر ادم!!!! اگه تو یه جایی جر این جا بود اره اونی که تو میگی بهترین کار بود : تازه میتونیم بگیم : خلایق هر چه لایق !!!
وای که مورد ۴روم خیلی باحال بود ... عالیش بودا !!!
بو علی سینا
یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:56 ب.ظ
سلام علیک سلام برای ادم تا چیزی اتفاق نیفته فهم و تصور خیلی کمی از اون اتفاق دار من هم الان معنی بی عدالتی از اعماق وجودم حس کردم ما نتونستیم حقمونو که بیش از اندازه هم اشکار بود بگیریم هر چند که ما گروه اول صعود کردیم ولی... اندک زمانی به سخنان گوهر بار انشتین گوش بسپارید: فرمول موفقیت =کارو تلاش +بازی و سرگرمی+ بستن دهان 99بار شکست خوردم چون می دانستم 100 از ان من است (دقت کنید) حل مثال یکی از راهای اموزش نیست تنهاترین راه اموزش است راستی این غذا چی شد پدرمون از گرسنگی در امد هر روز می ریم کوه و بر میگردیم ولی از نهار هیچ خبری نیست که نیست سر سختی نکنید و گر نه بهمنی ها بی پسر می شن از ما گفتن بود تا وقتی که هستیم قدرمونو بدونید
بلی ۱۰۰ البته علیک سلام !!!
واقعا سخنان اولت گوهر بار بود ...
ببخشید ؟؟؟!!! کدوم غذا؟؟؟!!!! حالا نمیشه که هر کسی مهمون جیب خودش باشه؟؟!!!
بابا ماها سر سخت نیستیم ... شما خیلی مته رو خشخاش میزارین !!!
در هر حال در شهر خبری نیست که نیست !!!
سورنا
یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:13 ب.ظ
متاسفانه استقلال قهرمان شد! به همه استقلالی های کلاس تبریک میگم ولی خودمونیم شانسی بودا!
واقعا !!! متاسفانه قهرمان شد !!! هِـی !!!! ( با ناله بخونید ... جوری که دلتون بسوزه !!)
man - پسته
یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ب.ظ
اولیـــن روز دبستــــان
اولین روز دبستان بازگرد کودکیها شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیبا ترند یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد چاپلوس
کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود
روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است
با وجود سوز و سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبرا می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترهامان به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درس و رنج و کار بچه های جامه های وصله دار
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک میشدیم لااقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من باز گرد این مشق ها را خط بزن
رکت انگولار
یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ب.ظ
من تاجیم اسم تیمم استقلاله جلو تاج واستادی واست باخت اجباره یوهوووووووو تبریییییکککک مدیر لنگی نمی خوایم / مدیر لنگی نمی خوایم:D:D:D:D خانوم مدیر اجازه: تیمت چندم شد؟!!!!!!!! به قول خانوم مدیر بی خود شاخکاتون نجنبه........!!! مخلص خانوم مدیرم هستیم ...
هوو شانسی عمته!!!(به دل نگیری شوخو بود)
ای وایه بر تو رکت انگولااااااااار!!!
نه!!!! والکانو تحت تاثیر قرارت داده ها !!!!
اگه دستم بهت نرسه !!!!
نخیر ... بشین سر جات ... اجازه بی اجازه ...
نه بابا ما که چاکرخاه شماییم !!!!
اما خب دیگه !!! قبول کن الابختکی بودا !!!
آلفرد
یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ب.ظ
در کلاس روزگار درسهای گونه گونه هست درس دست یافتن به آب و نان درس زیستن کنار این و آن درس مهر درس قهر درس آشنا شدن درس با سرشک غم زهم جدا شدن در میان این معلمان و درسها در کنار نمره های صفر و نمره های بیست یک معلم بزرگ نیز در تمام لحظه ها ، در تمام عمر در کلاس هست و در کلاس نیست نام اوست مرگ و آنچه را که او درس می دهد زندگی است
آلفرد
یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ب.ظ
همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمی خوری}...یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد
ای وای ... بیز بیز شدم ... اره اما توی زندگیهای ماها هم جای یه مداد سفید خالیه !!! شاید این خود ماییم که باید مداد سفیدمون رو پیدا کنیم!!! شاید !! الله و اعلم !!!
آلفرد
یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:15 ب.ظ
کسی گفت:دریا سالهاست که جایی نرفته و مونده درحالی که همه جا هست،کسی بهش نگفته که برو یا بمون.رود سالهاست که داره میره حتی قبل از اونکه من و تو به رفتن فکر کنیم ولی کسی نگفت که برو. رود هم همه جا هست.دریا بزرگه و با عظمت.رود هم بزرگی داره ولی شاید نه به اندازه دریا. پس این تفاوت رو با حرکتش جبران کرد تا بتونه همه جا باشه.مهم نیست که دیگران چی میگن. ببین رودی یا دریا تا تکلیفت مشخص بشه
آلفرد
یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ب.ظ
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن.......به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد....نه چون انسان که بعد از رفتن همدم....گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد
آلفرد
یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ب.ظ
کوییدیچ
دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:48 ق.ظ
وای بلخره یکی هم پیدا شد تو این بلاگ به داد من برسه. سورنا واقعا که گل گفتی .... متاستفانه قهرمان شد اما چه اشکالی داره هر سال رمضون یه بارم شعبون(درست گفتم؟) این یکی رو که دیگه آب طلا گرفت که بابا شانسی بود البته پسته جون زیادم ناراحت نیستیم فصل قبل ما با امپراتور بردیم یادت نیست؟حالا هم اس....
واقعا راست میگی !!! همیشه شهبون یه بارم رمضون !!! البته مهم نفس عمله که ماها فهمیدیم!!!
اره فدات شم راست میگی !!! مهم اینه اول ماها حالا بعدا اونا !!!
کِرشمه
دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 ق.ظ
نکردم من در این دنیا گناهی............فقط کردم به چشمانت نگاهی گناه من اگر باشد نگاهی.............مجازاتم بکن هرطور که خواهی تو در چشم منی هرجا که هستم.....تو را هر جا که هستی می پرستم
اون موقع ها که توی شاهد میخوندم این بیت اول رو روی دیوار مدرسمون نوشته بودن !!!
سورنا
دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:53 ق.ظ
سلام ۱.بهترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند ۲.boo ; doo ; foo ; goo ; hoo ; joo ; koo ; loo ; moo ; noo ; poo ; roo ; soo ; too ; voo ; yoo ; zoo ; ... TAVAJJOH : in Off faghat baraye ghonche kardane labhaye shoma bood va faghede hargoone arzeshe digarist ! ۳.اگه یک روز یکی در دلت رو زد، سعی کن قبلش آیفون دلت رو تصویری کرده باشی... چون اگه نبینیش و وارد دلت بشه، دیگه نمیتونی بیرونش کنی. چون مهمون حبیب خداست... ۴.پدرم می گفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب
علیک سلام هیی هیی هیی !!!
با این مورد ۴ شدید موافقم ...
کوییدیچ
دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ق.ظ
اه پسته اینجا چه خبره؟اینا چشم منو دور دیدن؟چرا اون نظر منو راجع به اس... تایید نکردی؟ سورنای عزیز من واقعا از تو ممنون که تاسف خوردی بابا هر سال رمضون یه بارم شعبون(درست گفتم؟) یادتون نرفته که فصل پیش با امپراتور؟ بابا رکت انگولار تو هم؟
ای وایه برمن ... ای وایه برمن !!! بابام داشت میرفت وقت نشد نظر اخر رو تایید کنم شرمنده شدم ... نه بابا مثل این که سیستم ضربالمثلت کلا برعکس کار میکنه ها !!! مـَشالا به این نوع تحریفت !!!
اره بابا این رکت انگولار رکب زد ... بد اقا بد !!!
سرگذشت
دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:49 ب.ظ
شخصیت های مشهور کارتونی پس از بازنشستگی چه کردند؟
فرض می کنیم این شخصیت ها به ایران آمده و در اینجا به زندگی خود ادامه دادند. حالا بخوانید اوضاع ایشون را!
لوک خوش شانس
الف) بدون افتتاح حساب یا تکمیل موجودی،برنده قرعه کشی حساب پس انداز قرض الحسنه ی بانک ... شد.
ب) توسط برادران دالتون دستگیر و به زندان خوفناک اوین منتقل شد.
ج) با جالی و بوشفگ به سفر های استانی می رود.
د) آخرش از دست سگ گاگولش بوشفگ سکته کرد مرد!
میگ میگ
الف) در اتوبان شهید همت توسط پلیس گشت نامحسوس شناسایی و شطرنجی شد.
ب) به خاطر عبور از سرعت نور به انرژی تبدیل شد.
ج) در تصادفات رانندگی در جاده های ناامن ایران کشته شد.فکر می کرد جاده های ایران هم مثل آمریکاست که هر چقدر دلش می خواهد گاز بدهد.
د) توسط گرگ منافق کوردل خورده شد!
گرگ
الف) میگ میگ را خورد، چند درصد از دریای مازندران را هم روش!
ب) به عنوان مهندس در ایران خودرو موتور های پژو 405 را بهینه سازی می کند.
ج) بی خیال میگ میگ شد.
د) با استفاده از تجهیزات صلح آمیز هسته ای بلاخره میگ میگ را ترکوند!
چوپان دروغگو
الف) به واسطه فرهنگ سازی سر به راه شد.
ب) با عبور قیمت گوشت از مرز کیلویی n هزار تومان میلیاردر شد.
ج) دروغش به عنوان دروغ برتر اول آوریل و سیزده فروردین برگزیده شد!
د) گوسفندانش را فروخت و نیسان(ماکسیما!!) خرید.
سه کله پوک
الف) در مقطع کاردانی دانشگاه آزاد مشغول به تحصیل شدند.
ب)در دانشگاه سراسری مشغول به تحصیل شدند.(این گزینه صرفا" برای پررو نشدن دانشجویان سراسری و خودم می باشد و هیچ ارزش دیگری ندارد!)
ج) با هم دیگه شرکت ساختمانی تاسیس کردند و زدن تو کار بساز بفروش و میلیاردر شد!زمین خواری و از این جور چیزا...
د) گروه موسیقی تشکیل دادن و آلبوم دادن.
و) به امارات و دبی ترانسفر شدن!
مخمل
الف) پس از مرگ مادر بزرگه تمام اموال وی را بالا کشید.
ب) پس از گذراندن یک دوره کلاس «بافندگی» به افغانستان رفت و فیلمساز شد.
ج) یک مرغداری احداث کرد.
د) به دانشگاه رفت و از آقا مراد هم «پیشی» گرفت!
ای کیو سان:
الف) موهاشو بلند کرد و پشت مو گذاشت!
ب) به علت کمبود برق و روشنایی به استخدام وزارت نیرو درآمد!
ج) هر سال در کنکور سراسری از جلسه کنکور اخراج می شه.(به علت ایجاد سر و صدای زیاد هنگام فکرکردن!)
د) سایو جان رو پیچوند و با یانگوم ازدواج کرد!
گجت
الف) با انفجار یکی از نامه های ماموریتش ، ترکید !
ب) ندانسته با استخدام رییس کُلا (فرهنگ) درامد. وکلی...
ج) بازرس آژانس شد.
د) به دلیل توانایی های فیزیکی برج ساز شد.
پی نوشت:
1. تا حالا فکر کردید اگه جای پینوکیو باشید، چی‌کار می‌کنید؟ منظورم این نیست که وقتی دروغ می‌گید تابلو بشه. اون که به هر حال میشه. منظورم اینه که یهو ببینید یه آدم شدید. یه آدم واقعی
2.راستی اگه شما هم از سرنوشت سایر شخصیت ها آگاهید جان مادرتون ما را بی خبر نذارید .و با این کار خانواده ومادراشون رو از نگرانی در بیارین!و موجبات شادی اهالی کارتون را فراهم کنین.
خیلی خیلی جالب بود !!!!
هیی هیی هیی هیی !!!
اگه من پینوکیو میشدم ؟؟؟!!! حقیقتش نمیدونم که در مورد من صدق میچرد یا نه !!!
الله و اعلم!!!
شاقی
دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:32 ب.ظ
شدیدا برد های متوالی رو تبریک عرژ می کنم،تا باشه اژ این بردای شیرین تر از عشل! ما که حشابی نشه شدیم بابا دم هممون گرم.ولی یادتون باشه کار اشلی یعنی قشمت اشلی اژ این به بعد تاژه شروع میشه ها..مغرور نشیم با تلاش بیشتر دشت تو دشت هم اژ شری جدید باژیا بریم بالا. پش هم گروهای حمایتی هم گروهای عملی(اژ نوع منفیش نه ها) عملی فوتبال،جدی تر باژی کنیم با اتحاد بیش تر..اژ ما گفتن بود اژ شمام...حق ندارین شرپیچی کنین.چون این دشتور از مقامات بالاتره..
مٌنتَژر خبرای خوش بردای بعدی باشین...
بله !!!
یه پی چهارم تاخیر فاز نداشتین؟؟!!!!
چشم رو چشممم ... ماها که منتظریم !!!!
آلفرد
دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ب.ظ
[ بدون نام ]
سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ
احتمالا این یه مرد در رفتا !!!
همای
سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:26 ب.ظ
استقلال سرور پرسپولیسه
ّهـ ِ !!!!
زهی خیال خام و باطل !!!
همای
سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:29 ب.ظ
این چه جهانیست که نوشیدن "می" نارواست این چه بهشتیست درآن خوردن گندم خطاست آی رفیق،این ره انصاف نیست،این جفاست راست بگو راست،فردوس برینت کجاست
راستی آنجا هم هرکس وناکس خداست راست بگو راست،فردوس برینت کجاست
برهمه گویند که هوشیار باش بر در فردوس نشیند کسی تاکه به درگاه قیامت رسی از تو بپرسندکه درراه عشق پیرو زرتشت بودی یامسیح دوزخ ماچشم براه شماست راست بگو راست بگو راست آنجا نیز،باز همین ماجراست
این همه تکرارمکن ای همای کفرنگو،شکوه مکن بر خدای وای ازاین درک نهادی برون برقل وزنجیر برندت بهشت
بهشت همان ناکجاست
وای به حالت همای وای به حالت وای به حالت همای وای به حالت این سرسنگین تو از تن جداست این سرسنگین تو از تن جداست
شعر از همای
راستی آنجا هم هرکس وناکس خداست راست بگو راست،فردوس برینت کجاست
راستشو بگو ... ۱ ۲ ۳ زود زود راستشو بگو !!!
حالا کدوم همای؟!!!
سورنا
سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:43 ب.ظ
سلام قابل نداشت کوییدیچ! میشه ۱۰۰۰ تومن!(هیی هیی هیی) ۱.همدم گل گشته ام همبستر خاکم مکن. قطره قطره می چکم از چشم خود پاکم مکن... ۲.ΩΘΞΨΓΔΦΛΣΔ به یک زبان باستانی نوشتم دوستت دارم فکرشو بکن... از اون قدیما دوستت داشتم! ۳.الهی من خورشید بشم تو ماه.......که تا قیامت ریختتو نبینم ۴. ۲تا گل نام ببر که با "خ" شروع بشه. ... ... درسته! خودم و خودت!
ببخشید ؟؟!!!! گرون شده ؟؟!! نرخ ها رفته بالا ؟؟!!! اگه اره بابا به منم بگین دیگه !!! ۱۰۰ تومن کجا و ۱۰۰۰ تومن کجا !!!!!!!! اوووووووووووووووووه ... کی میره این همه راه و !!!
بلییییییییییییییییییییییییییییی !!!
[ بدون نام ]
سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:39 ب.ظ
هی ساسی خواستم ببینم کامنتمو درس خوندی؟ گول وخوردی!!!!!!!! خودم می دونم که هر سال شعبون و یه بارم رمضون رکب خوردم؟یا یو رکب خوردی؟(به قول استاد...) داداش زن داداشو کشتن..........
جانه ساسی ؟؟!!
ای وایه برمن ... ای وایه بر من !!!
به قول مامانم اِسکول (همون اُسکل ) شدم!!!
نه مثل این که من رکب خوردم .. اونم از نوع خفنش ...
کوتلاس
سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ب.ظ
نامه ای به یک کارگر "دوست کارگرم!ای آشنای ناشناس!باور کن هیچ نمی دانم این نامه را با چه آدرسی برای تو بنویسم!آبادان؟خیلی خوب آنوقت کجا؟آخر تو انسان ستمدیده،هیچ خانه داری که آدرس هم داشته باشد؟در آباد کن خراب آباد موسوم به آبادان خانه ای برای تو هست؟ می دانم که در پریشانی امواج طوفان زده ات چقدر خون ناحق موج می زند؛به همین سبب نامه خود را با جوهر قرمز می نویسم،تا به یک رنگی خون فرزندان تو عزیز لطمه ای وارد نشود. دوست گرانمایه من؛کارگر ساده آبادانی؟ از تواجازه می خواهم که از دور با دست بلاتردید دست پینه بسته تو را صمیمانه بفشارم. تو کارگری و من در قاموس زندگی خود کلمه ای زیباتر و انسانی تر از "کارگر"سراغ ندارم. ...باور کن دوست انسان من ،منهم مثل اکثر مردم این (تهران براق) برق ندارم و همه شب وقتی فیتیله چراغم به خاطر تمام شدن نفت چراغ پت پت کنان جان می کند به یاد تپش نا مرتب قلب نوزاد تو می افتم که با ناله های نیمه جان از پستان بدون شیر مادرش شیر می خواهد و هیچ نمی داند که شیر حلال مادرش با خون پاک و زلال پدرش،آب زندگی بخش علفزاریست که مشتی حیوان سیری ناپذیردر وسعت محنت بارش می چرندو هنگامیکه چراغم کاملا خاموش می شودبه یاد چراغ زندگی های بیداری می افتم که قصابان آستان سرمایه به فرمان خداوندگان(صاحب)همه چیز بی همه چیز به خاطر ادامه دادن به زندگی نکبتبار خویش خاموش می کنند... دلم کباب می شود و به سازندگان و گردانندگان فرومایه این دوران غیر انسانی لعنت می فرستم...ولی چه می گویم؟ "لعنت"یعنی چه؟ مگر این جنایت ها از آسمان به ما تحمیل می شود که ما تلافی آن را به آسمان ها واگذار می کنیم؟ درود بر شما!ای یاران بند گسل!هموار کنید جاده ی زندگی فردای انسانی را،فراموش کنید آن یک مشت واخورده بدبخت را که از نیمه راه زندگی پشت به مشعل داران قافله انسان ها می کنند. .خداحافظ دوست گرانمایه . . .کارو این نامه رو از کتاب "نامه های سرگردان"کارو انتخاب کردم به مناسبت روز کارگر
مرسی ... از این که روز منو بهم تبریک گفتی !!!
از اِ ستِ تِـتِـفسکی نیست ؟؟؟!!!
[ بدون نام ]
چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ق.ظ
اِ اِ اِ اِ !!! از دستت در رفتا !!
سورنا
چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ق.ظ
سلام استادی درشروع کلاس درس ، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند.بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است ؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم ........ استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمی دانم دقیقا' وزنش چقدراست . اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد . استاد پرسید :خوب ، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی می افتد ؟ یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد. حق با توست . حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه ؟ شاگرد دیگری جسارتا' گفت : دست تان بی حس می شود . عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند . و مطمئنا' کارتان به بیمارستان خواهد کشید ....... و همه شاگردان خندیدند . استاد گفت : خیلی خوب است . ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است ؟ شاگردان جواب دادند : نه پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود ؟ درعوض من چه باید بکنم ؟ شاگردان گیج شدند . یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذارید. استاد گفت : دقیقا' مشکلات زندگی هم مثل همین است . اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد . اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید ، به درد خواهند آمد . اگر بیشتر از آن نگه شان دارید ، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود. فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است . اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب ، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند . هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید ، برآیید! پس همین الان لیوان هاتون رو زمین بذارید زندگی کن.... زندگی همینه
چشم ... اما اینو من قبلا گفته بودما !!!!
سورنا
چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:10 ق.ظ
راستی یه چیزی رو فراموش کردم! امروز یه بازی خیلی مهم با تیم سیکاد داریم. دقیقا وقتی که شما سر کلاس فرایند هستید. اگه ببریم میریم فینال! پس محتاجیم به دعای تک تک شما بهمنیای گل!
بلی!!! امروز که من دارم این نظر و تایید میکنم شما ۵ به ۳ توی ضربات پنالتی بردین !!! البته ماها محتاجیم به دعا !!!
۰۰:۰۰
چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:16 ب.ظ
رفتیم فینال درسته امروز باهاتون نبودم ولی.... اینم واسه خودش یه حس تازه ای بود ایشاا.. روز شنبه البته اگه موافقت بشه از طرف همه . . . راستی من ۱۵ کیلو لاغر شدم!!!!!!!!! بی خیال کم آوردیم اعتصاب رو می شکونیم
ایشالا خدا خیرتون بده !!! خب پس : ۱ ۲ ۳ ۴ دست دست دست دست !!! نهار نمیدیم !!! نهار نمیدیم!!! مرسی ...
سورنا
چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:24 ب.ظ
سلام خوبید؟ اول یه عذر خواهی از تمام بهنی ها به خاطر از دست دادن پنالتی واقعا شرمندم!روم سیاهه اگه نمیبردیم خودکشی میکردم دوم یه تشکر از دیوار سنگی تیممون حمید خدایی به خاطر بازی فوق العادش سه تا پنالتی گرفت و پنالتی خودش رو هم گل کرد حالا به افتخارش دست دست دست دست سوم اینکه ما میخوایم یه نظر سنجی کنیم از همه کلاس در مورد بازی بعد! اجازه بدید شرایط رو توضیح بدم: همونطور که میدونید ما به فینال رسیدیم اما با چه تیمی محبان امیر المومنین وبا توجه به بی عدالتی که در حق ماشد چه تو بازی چه تو کمیته انضباطی(رای کمیته ااین بود که هم دو بازیکن بی ادب با اون همه بی ادبی که حتی از گفتنش خجالت میکشم یک جلسه محروم بشن هم بازیکن ما که فقط صداش رو برده بود بالا یه جلسه محروم بشه) یه عده میگن بازی نکنیم یه عده میگن بازی کنیم آخرشم تصمیم گرفتیم از همه بپرسیم بالاخره تیم متعلق به همه بهمنی هاست! پس ما منتظر نظر شما هستیم با دلیل که ایا بازی کنیم یا نه! تا شنبه وقت دارید با دلیل توی همین وبلاگ لطفا بدون اسم هم نظر ندیدچون بدون اسم ها شمارش نمیشن(ممکنه یکی دو یا سه بار نظر بده)و فقط ارای کسانی که اسمشون شناخته شده ها قابل قبوله آخر هم ارا با ارای فوتبالیست ها مون جمع میشه نظر خود من اینه که بازی کنیم دلیلشم اینه که ما که تا اینجا لیاقتمون رو ثابت کردیم واون تیم رو اگه ناداوری نبود می بردیم پس یه بار دیگه هم به لطف خدا ودعاهای شما میتونیم این کارو بکنیم!
سلا نه بابا !!! چه شرمنده گی!!! واسه همه پیش میاد دیگه !!! دقیقا !!! راست میگی ... دم مستر خدایی گرم ... مستر خداییییییی ... شیرههههههههههههههههههههههه !!! جدا یکی از پنالتی ها رو خود ایشون زدن ؟؟؟!!! دمشون جزغاله !! ( یاد عابدزاده افتادم!!!! ) دقیقا : به افتخار اقای خدایی: ۱ ۲ ۳ ۴ دست دست دست دست !!! (این سری درست گفتینا !!!)
البته درسته که واسه نظر سنجی دیره اما اره شما لیاقتش رو دارین ... پس بازی کنین نه این که بدون هیچ گونه تلاشی جامو بدین بهشون !!
جامو نمیدیم بهشون ... تک ماکارون تو چشمشون !! (جایگزین نیافتم باید ببخشین !!)
رکت انگولار
چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ب.ظ
ای بابا یه کاری میکنین خون کثیفمو الوده کنما!!! این کامنته ماله من نیس....(چون خانوم مدیر گفته من رکب خوردم!!) درسته اسم نداره!!خاستم پیشگیری کنم!!!! خانوم مدیر التماس صفا داریمااااا
اونی که آرامش رو می گیره طوفان نیست اونی که آرامش رو می گیره آرامش کاذب توئه!
بابا فدای تو !!! الههی قربونت برم !!
جملت فجیح (هیی هیی هیی) به دلم نشست !!!
اونی که آرامش رو می گیره طوفان نیست اونی که آرامش رو می گیره آرامش کاذب توئه!
عاشق جمله های نابتم !!!
[ بدون نام ]
پنج‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:42 ب.ظ
کجایییییییییییییییییی
همین جا !!! :D:D:D:D:D:D:D:
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
همه دنیا رو نامردا گرفتن
وفا رو از شما مردا گرفتن
خبر اومد که مجنون و پریشب
با سه تا لیلی گرفتن
جواب قبلی
همه دنیا رو نامردا گرفتن؟
نه لیلی جان وفا از ما گرفتن !
به مجنون گفت خواهم از تو اینها:
یکی خونه، یکی ماشین، یه ویلا !!!
بگفتا از کجا آرم چنین را ؟
بگفتش من چه دانم، جیب بابا !
دریغ از جیب بابا چون نباشد ...
گناهش گردن مجنون نباشد
از آن پس رفت هی دنبال لیلی
یه لیلی و دو لیلی و سه لیلی ...
هیی هیی هیی .... وای وای خیلی جالب بود ... خیلی ...
نه جدا جالب ...
حقیقتا جالب بود ...
مطمئنا جالب بود ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چیه ؟؟!! نکنه بازم منتظرین ؟؟!! تموم شد ... پیشی برد !!!
بلیییییییییییییییییییییییییییییی !!
کشک و دوغ و ماست نمیخواد
خرجتون میره بالا
همون ناهار خالی کافیه
ما قانعیم!
نه !!!!
مثل این که اینطوری نمیشه !!!
باید یه فکر اساسی بکنم !!!
باشه نهار مهمون من !!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نهار : نون و ماست توی محوطه ی دانشگاه !!! البته اگه بودجه ام به ماست برسه !!! اگه نه که نون خالی !!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شوخی کردم !!! گول خوردین !!!
نهار مهمون شماییم !!
خواستم یه چیزی بگم دلتون رو شاد کنم !!! هیی هیی هیی !!!
می دونی چرا وقتی می خواهی بری تو رویا چشماتو میبندی؟ وقتی میخواهی گریه کنی یا فکر کنی چشماتو میبندی؟ حتی وقتی می خواهی عشقتو ببوسی چشماتو میبندی؟ چون قشنگ ترین چیزهای این دنیا قابل دیدن نیست
اینو قبلا سورنا گفته بود ... نکنه شما همون سورنایی؟!؟!
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بى آبى ولى با منت و خوارى پى شبنم نمى گردم
هوهو..................هوهو........................
نه !!!!
چه جلب!!!!
هوهو .......... هوهو .................
این شعر کاندید شعر سال 2005 اثر یک پسر سیاه پوست است: " وقتی به دنیا امدم سیاه بودم وقتی بزرگتر شدم بازهم سیاه بودم وقتی جلو افتاب میرم باز هم سیاهم وقتی میترسم هم سیاهم وقتی سردمه سیاهم وقتی مریضم باز هم سیاهم وقتی هم که بمیرم باز سیاه خواهم بود تو ای دوست سفیدمن وقتی به دنیا امدی صورتی بودی وقتی بزرگتر شدی سفید شدی وقتی جلو افتاب میری قرمز میشی وقتی میترسی زرد میشی وقتی مریضی سبز میشی وقتی هم که بمیری خاکستری میشی
ای وایه برمن !!!! چیی جالیب بود !!
ناهار میخوریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا ... شما منوبه کشتن ندین راحت نمیشینا !!!!!
بابا با قلب ِ من بازی نکنین ... با باطری قلمی کار میکنه ها !!!
اگه یه بلایی سر من اومد خونم میوفته گردن شما !!!
این"می"چه حرامیست که عالم همه زان میجوشند
یک دسته به نابودی نامش کوشند
انان که بر عاشقان حرامش کردند
خود خلوت از آن پیاله ها مینوشند
آن عاشق دیوانه که این خمارمستی را ساخت
معشوق وشراب و"می"پرستی راساخت
بی شک قدحی شراب نوشیدو از آن
سرمست شد این جهان هستی راساخت
شعر از همای
چع قدر زیبا بود !!
بی شک قدحی شراب نوشیدو از آن
سرمست شد این جهان هستی راساخت
واقعا عالی بود !!!
مرگ در سایه نشسته‌ست به ما می‌نگرد:
از ایدز رنج می‌برد؛
عاقبت سرطان جانش را گرفت!
...............
....................
به پیر به پیغمبر مستی گناه نیس!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من الان حالم خیلی خیلی خوبه!!!!!!!!!!!!!!!!۱
مستیو راستی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه !!!
ای وایه بر تو !!
سلام یه کم دیر اومدم ولی اومدم دیگه نه پسته جون ؟
پیروزی مهندسای بهمنی رو تبریک میگم بترکه چشم حسودا الهی
بابت شیرینی هم دستتون درد نکنه ایشالا شیرینی پیروزی های بعدی
بعدشم شیرینی جشن فارغ التحصیلی همه ی بهمنی ها با هم
اره فدات شم ... مهم همینه ...
ایشالا ... مرسی
طومار پسران بهمنی به نشانه اعتراض:
ما پسران بهمنی از این لحظه یعنی شنبه مورخه 5/2/88 اعتصاب غذایی خود را آغاز کرده و به مدت نامعلومی این وضعیت را ادامه می دهیم تا روزی که:
1- دل پسته و دوستانش به حالمان بسوزد و ما را مهمان نهاری چرب و چیلی! کنند.
2- سازمانهای بین المللی به حال وخیم ما رسیدگی کنند و پسته و دوستانش را مجبور! کنند تا ما را مهمان نهاری چرب و چیلی! کنند.
3- یه روز صبح واسه جایزمون میریم با هم کوه خودمون ... مجردی ... کلی هم خوش میگذره بهمون !!! ولی زودی واسه نهار برمی گردیم تا نهار تدارک دیده شده توسط پسته و دوستانش که خیلی هم چرب و چیلی! است از دهن نیفته.
راستی ما پسرای بهمنی خجالتی تشریف داریم!!!!!! نمی تونیم نوع غذاشو بگیم خودتون سنگ تموم بزارین.
تبصره: این اعتصاب با نون و ماست، نون و پنیر، نون خالی و ... شکسته نمی شود.
ای وای... مثل این که قضیه خیلی خیلی جدی شدا !!!!
نه ... مثل این که شما ها تصمیم گرفتین که ماها نهارو بدیم ...اما گول وخردین !!!
نـ َ نـَمیشه !!!
حالا واستین تا ببینیم چی میشه ...
البته این اعتصاب بدم نیستا ... مامان ها از دستتون یه نفس راحت میکشن و از غذا پختن راحت میشن تازه کلی هم به جون من و بقیه هم دعا می کنن !!!
هیی هیی هیی !!!
۱.یارو ماشینش تو برف گیر میکنه زنجیر نداشته ، سینه میزنه
۲.
دکتر نظام وظیفه پسر لاغری را معاینه کرد و در برگه نوشت : معاف، به دلیل ضعف جسمانی پسره با خوشحالی گفت : آخ جون فوری میرم زن میگیرم
دکتره نوشت : و همچنین ضعف عقلانی
۳.یه روز چند تا رفیق میخواستن برن گردش ، تهرانیه میگه ماشینش با من ، رشتی میگه نهارش هم با من ، شیرازیه
هم میگه تخمه و چای هم با من ، اصفهانیه میگه پس حالا که همتون یه چیز میارین منم داداشم را میارم
خدایی دومیش خیلی بامزه بود !!!
هیی هیی هیی !!
ای ساقیا مستانه رو ان یار را اواز ده
گر او نمی اید بگو ان دلکه بردی باز ده
افتاده ام در کوی تو پیچیده ام بر موی تو
نازیده ام بر روی تو ان دل که بردی باز ده
ای دلبر زیبای من ای سرو خوش والای من
ای بر لبت حلوای من ان دل که بردی باز ده
گر نشان از زندگی جنبندگی است خار در صحرا سراپا زندگی است
هم کلاغ زنده است هم پروانه لیک فرقها از زندگی تا زندگی است
بلیییییییییییییییییییییییییییییییییی !!!
التماس به خلق شرمندگی است
اگر برآورده شود منت است
اگر برآورده نشود ذلت است
التماس به خدا شجاعت است
اگر برآورده شود حاجت است
اگر برآورده نشود حکمت است
خدایا این خر شیطون رو بزن چلاق کن که دیگه من سوارش نشم
الهی امین !!!
سلام
من خیلی متاسفم برای خودم که دارم توی دانشگاه پیام نور تحصیل میکنم
مدونید چرا؟
اول بذارید از غیرت بچه های فوتبال تشکر کنم که جلوی تیم دانشگاه
نه!
بلکه جلوی کل فوتبال دانشگاه یعنی داور ؛آقای روحی؛تیم دانشگاه که بیشتر از یک سال دارن با یه مربی تمرین میکنن و ادعای قهرمانی دارن
با غیرت و تعصب بازی کردن
و کاری کردن که همه جلوی قدرت بهمنی ها زانو بزنند
نمیدونم میدونید یا نه ما بازی رو مساوی کردیم ولی چطوری
در حین بازی تا تونستن فحش میدادن(از نوع خیلی رکیک) خودشم حرفه ای جوری که داور نشنوه(البته اگه میشنید هم کاری نمیکرد) و حسابی اعصاب ما رو خورد کردنو تونستن گل اول وبزنن ولی بچه های با غیرتمون کم نیاوردنو ۳ تا پشت سر هم زدن تا حسابی همه جا ساکت بشه
اما وقتی دیدن که تیم منتخب دانشگاه که اونهمه براش خرج کردن داره به یه تیم از خود دانشگاه میبازه
نا داوری ها شروع شد و اونا گل دومشون رو با دست زدن و همه دیدن اما هیچکس حرفی نزد و اعتراض های ما هم راه به جایی نبرد از اونجا به بعد دیگه کنترل بازی از دستمون خارج شد
ولی بازم با این حال خوب بازی کردیم و مساوی کردیم
و
پیام نور جلوی بهمنی ها تعظیم کرد
و ما از گروه خودمون که مثل گروه مرگ بود به عنوان تیم اول صعود کردیم
حالا چرا متاسفم :
اونجا به ما هر چی از دهنشون در اومد گفتن حتی یکی از ما روزدن ولی اون همه مسول دیدن وشنیدن اما هیچی نگفتن
واقعا برای مسولین دانشگاه متاسفم چه فوتبالی چه اداری واقعا از نظر شخصیتی ضعیفن
ولی بیخیال این حرفا ما از این گروه اول صعود کردیم تا به همه نشون بدیم بهمنی ها کی هستن حالا به افتخار بهمنی ها
دست
دست
دست
دست....
واقعا !!!!!
از همون اول که خیلی خوشمون می اومد از این پیام گور ... حالا هم که این جوری ...
واقعا خجالت اوره !!!!
تبریک ... تبریک !!!
دمتون گرم ... مشالا!!!
هوهو بهمنی ...
هوهو بهمنی...
حالا همه با هم :
۱
۲
۳
۴
دست دست دست دست !!!!
بهمنیه با غیرت ......................هوهو ......................هوهو
بهمنیه با غیرت......................هوهو.......................هوهو
آقای ک.....ی بهتره یو به جای فوتسال به نوچه هات درس آدمیتو شرف یاد بدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
البته بعید میدونم که فایده ای داشته باشه ها!!!!!!!!!
یکمم در مقابل باخت انعطاف پذیرتر باشید.(واقعا حیف به اون اسمی که رو تیم شما هست!!!!!!!!!!!!!!)
هوهو ......................هوهو....................هوهو.....................هوهو...............................................................................................
ماشالا بچه ها همه عالی بودی!!!!!!!!!!!!!!
بازم هوراااااااااااااااااا
بهمنی هاااااااااااااااا
حسابی حقمون رو خوردن ولی اشکالی نداره بزار خوش باشن.
می دونید چی جالبه!!!!!
می گیم آقای روحی دیدید با دست گل زدن می گه بر منکرش لعنت ؛ بجای اعتراض و بالا و پایین پریدن نامه بنویسید
می گیم آقای روحی می بینید فحش می دن می گه بر منکرش لعنت ؛ بجای اعتراض و بالا پایین پریدن نامه بنویسید
می گیم آقای روحی دیدید یکی از بچه های مارو زدن می گه بر منکرش لعنت ؛ بجای اعتراض و بالا پایین پریدن نامه بنویسید
...
..
.
فقط حیف یادمون رفت ازشون بپرسیم شما واسه چی اومدین اینجا؟ واسه اضافه حقوق؟!!!!!!!!
اگر چه جواب این سوالم معلومه: «بر منکرش لعنت»
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
هو هو بهمنی .... هوهو بهنمی ...
هیی هیی هیی !!! خیلی بامزه نوشتی !!! خیلی خیلی !!!
تبریک ... تبریکات صمیمانه ...
دم همتون جزغاله (نمیدونم درست نوشتم یا نه )!!!!!!
واسه ی نظر الفرد :
نمیدونم چرا واسه نظرت قسمت پاسخ به نظر نداشت :
خب:
راست میگی ... خوبه ادم جنبه ی باخت رو هم داشته باشه ... نه این که فقط و فقط با پارتی بازی و سیستم زیر میزی بره بالا ...
مطمئنا همتون عالی بودین ... مگه میشه بهمنی عالی نباشه ؟!!!
جل الجوجه !!!
سلام
۴ تا نوشته که اصلا به هم ربط ندارن!
۱.بهترین انتقام از زنی که شوهرتون رو از چنگتون در آورده چیه؟
بذارین شوهرتون مال اون بمونه!
۲.مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آبنبات کوچکش شیرین کند
۳.
پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون میریزند
۴.شاعران کوچک حرفهای قدیمی را تکرار می کنند. شاعران متوسط به سلیقه مردم شعر می سرایند. شاعران بزرگ سلیقه مردم را می سازند. سیاستمداران کوچک مردم شهر را به جان هم می اندازند.
سیاستمداران متوسط کشورها را به جنگ وا می دارند. سیاستمداران بزرگ جهان را به لجن می کشند. سیاستمداران کوچک از شاعران کوچک خوششان می آید. سیاستمداران متوسط شاعران متوسط را دوست ندارند. سیاستمداران بزرگ از شاعران بزرگ وحشت دارند.
اول از این که طرف بی خود میکنه که از این کارا بکنه ... دوم هم این که نه به نظر من ادم نباید زندگیشو دو دستی تقدیم به یه نفر بکنه ... حداقل میتونه واسه اون زندگی بجنگه ... اونم تو جامعه ای مثل ایران که روی یه ادم مطلقه ۱۰۰۰ تا اسم میزارن !!!! البته درسته که دیگه نه اون زندگی میشه و نه اون شوهر ادم!!!!
اگه تو یه جایی جر این جا بود اره اونی که تو میگی بهترین کار بود : تازه میتونیم بگیم : خلایق هر چه لایق !!!
وای که مورد ۴روم خیلی باحال بود ... عالیش بودا !!!
سلام علیک سلام برای ادم تا چیزی اتفاق نیفته فهم و تصور خیلی کمی از اون اتفاق دار من هم الان معنی بی عدالتی از اعماق وجودم حس کردم ما نتونستیم حقمونو که بیش از اندازه هم اشکار بود بگیریم هر چند که ما گروه اول صعود کردیم ولی...
اندک زمانی به سخنان گوهر بار انشتین گوش بسپارید:
فرمول موفقیت =کارو تلاش +بازی و سرگرمی+
بستن دهان
99بار شکست خوردم چون می دانستم 100 از ان من است
(دقت کنید) حل مثال یکی از راهای اموزش نیست تنهاترین راه اموزش است
راستی این غذا چی شد پدرمون از گرسنگی در امد هر روز می ریم کوه و بر میگردیم ولی از نهار هیچ خبری نیست که نیست سر سختی نکنید و گر نه بهمنی ها بی پسر می شن از ما گفتن بود تا وقتی که هستیم قدرمونو بدونید
بلی ۱۰۰ البته علیک سلام !!!
واقعا سخنان اولت گوهر بار بود ...
ببخشید ؟؟؟!!! کدوم غذا؟؟؟!!!!
حالا نمیشه که هر کسی مهمون جیب خودش باشه؟؟!!!
بابا ماها سر سخت نیستیم ... شما خیلی مته رو خشخاش میزارین !!!
در هر حال در شهر خبری نیست که نیست !!!
متاسفانه استقلال قهرمان شد!
به همه استقلالی های کلاس تبریک میگم
ولی خودمونیم شانسی بودا!
واقعا !!! متاسفانه قهرمان شد !!!
هِـی !!!! ( با ناله بخونید ... جوری که دلتون بسوزه !!)
اولیـــن روز دبستــــان
اولین روز دبستان بازگرد
کودکیها شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد چاپلوس
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبرا می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهامان به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درس و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق ها را خط بزن
من تاجیم اسم تیمم استقلاله
جلو تاج واستادی واست باخت اجباره
یوهوووووووو تبریییییکککک
مدیر لنگی نمی خوایم / مدیر لنگی نمی خوایم:D:D:D:D
خانوم مدیر اجازه: تیمت چندم شد؟!!!!!!!!
به قول خانوم مدیر بی خود شاخکاتون نجنبه........!!!
مخلص خانوم مدیرم هستیم ...
هوو شانسی عمته!!!(به دل نگیری شوخو بود)
ای وایه بر تو رکت انگولااااااااار!!!
نه!!!! والکانو تحت تاثیر قرارت داده ها !!!!
اگه دستم بهت نرسه !!!!
نخیر ... بشین سر جات ... اجازه بی اجازه ...
نه بابا ما که چاکرخاه شماییم !!!!
اما خب دیگه !!! قبول کن الابختکی بودا !!!
در کلاس روزگار درسهای گونه گونه هست درس دست یافتن به آب و نان درس زیستن کنار این و آن درس مهر درس قهر درس آشنا شدن درس با سرشک غم زهم جدا شدن در میان این معلمان و درسها در کنار نمره های صفر و نمره های بیست یک معلم بزرگ نیز در تمام لحظه ها ، در تمام عمر در کلاس هست و در کلاس نیست نام اوست مرگ و آنچه را که او درس می دهد زندگی است
نــَ !!!
واقعا !!! راست میگی ها !!! خیلی جالب بود !!!!
اره درسش اسمش زندگیه !!!
همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمی خوری}...یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد
ای وای ... بیز بیز شدم ...
اره اما توی زندگیهای ماها هم جای یه مداد سفید خالیه !!!
شاید این خود ماییم که باید مداد سفیدمون رو پیدا کنیم!!!
شاید !! الله و اعلم !!!
کسی گفت:دریا سالهاست که جایی نرفته و مونده درحالی که همه جا هست،کسی بهش نگفته که برو یا بمون.رود سالهاست که داره میره حتی قبل از اونکه من و تو به رفتن فکر کنیم ولی کسی نگفت که برو. رود هم همه جا هست.دریا بزرگه و با عظمت.رود هم بزرگی داره ولی شاید نه به اندازه دریا. پس این تفاوت رو با حرکتش جبران کرد تا بتونه همه جا باشه.مهم نیست که دیگران چی میگن. ببین رودی یا دریا تا تکلیفت مشخص بشه
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن.......به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد....نه چون انسان که بعد از رفتن همدم....گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد
پشیمونم ..............پشیمونم ..............پشیمون.............
پشیمونم برات مغرور بودم...........................
نـِهی نـِهی!!!
وای بلخره یکی هم پیدا شد تو این بلاگ به داد من برسه. سورنا واقعا که گل گفتی ....
متاستفانه قهرمان شد اما چه اشکالی داره هر سال رمضون یه بارم شعبون(درست گفتم؟)
این یکی رو که دیگه آب طلا گرفت که بابا شانسی بود
البته پسته جون زیادم ناراحت نیستیم فصل قبل ما با امپراتور بردیم یادت نیست؟حالا هم اس....
واقعا راست میگی !!!
همیشه شهبون یه بارم رمضون !!! البته مهم نفس عمله که ماها فهمیدیم!!!
اره فدات شم راست میگی !!! مهم اینه اول ماها حالا بعدا اونا !!!
نکردم من در این دنیا گناهی............فقط کردم به چشمانت نگاهی
گناه من اگر باشد نگاهی.............مجازاتم بکن هرطور که خواهی
تو در چشم منی هرجا که هستم.....تو را هر جا که هستی می پرستم
اون موقع ها که توی شاهد میخوندم این بیت اول رو روی دیوار مدرسمون نوشته بودن !!!
سلام
۱.بهترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند
۲.boo ; doo ; foo ; goo ; hoo ; joo ; koo ; loo ; moo ; noo ; poo ; roo ; soo ; too ; voo ; yoo ; zoo ; ... TAVAJJOH : in Off faghat baraye ghonche kardane labhaye shoma bood va faghede hargoone arzeshe digarist !
۳.اگه یک روز یکی در دلت رو زد، سعی کن قبلش آیفون دلت رو تصویری کرده باشی... چون اگه نبینیش و وارد دلت بشه، دیگه نمیتونی بیرونش کنی. چون مهمون حبیب خداست...
۴.پدرم می گفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب
علیک سلام
هیی هیی هیی !!!
با این مورد ۴ شدید موافقم ...
اه پسته اینجا چه خبره؟اینا چشم منو دور دیدن؟چرا اون نظر منو راجع به اس... تایید نکردی؟
سورنای عزیز من واقعا از تو ممنون که تاسف خوردی
بابا هر سال رمضون یه بارم شعبون(درست گفتم؟)
یادتون نرفته که فصل پیش با امپراتور؟
بابا رکت انگولار تو هم؟
ای وایه برمن ... ای وایه برمن !!!
بابام داشت میرفت وقت نشد نظر اخر رو تایید کنم شرمنده شدم ...
نه بابا مثل این که سیستم ضربالمثلت کلا برعکس کار میکنه ها !!!
مـَشالا به این نوع تحریفت !!!
اره بابا این رکت انگولار رکب زد ... بد اقا بد !!!
شخصیت های مشهور کارتونی پس از بازنشستگی چه کردند؟
فرض می کنیم این شخصیت ها به ایران آمده و در اینجا به زندگی خود ادامه دادند. حالا بخوانید اوضاع ایشون را!
لوک خوش شانس
الف) بدون افتتاح حساب یا تکمیل موجودی،برنده قرعه کشی حساب پس انداز قرض الحسنه ی بانک ... شد.
ب) توسط برادران دالتون دستگیر و به زندان خوفناک اوین منتقل شد.
ج) با جالی و بوشفگ به سفر های استانی می رود.
د) آخرش از دست سگ گاگولش بوشفگ سکته کرد مرد!
میگ میگ
الف) در اتوبان شهید همت توسط پلیس گشت نامحسوس شناسایی و شطرنجی شد.
ب) به خاطر عبور از سرعت نور به انرژی تبدیل شد.
ج) در تصادفات رانندگی در جاده های ناامن ایران کشته شد.فکر می کرد جاده های ایران هم مثل آمریکاست که هر چقدر دلش می خواهد گاز بدهد.
د) توسط گرگ منافق کوردل خورده شد!
گرگ
الف) میگ میگ را خورد، چند درصد از دریای مازندران را هم روش!
ب) به عنوان مهندس در ایران خودرو موتور های پژو 405 را بهینه سازی می کند.
ج) بی خیال میگ میگ شد.
د) با استفاده از تجهیزات صلح آمیز هسته ای بلاخره میگ میگ را ترکوند!
چوپان دروغگو
الف) به واسطه فرهنگ سازی سر به راه شد.
ب) با عبور قیمت گوشت از مرز کیلویی n هزار تومان میلیاردر شد.
ج) دروغش به عنوان دروغ برتر اول آوریل و سیزده فروردین برگزیده شد!
د) گوسفندانش را فروخت و نیسان(ماکسیما!!) خرید.
سه کله پوک
الف) در مقطع کاردانی دانشگاه آزاد مشغول به تحصیل شدند.
ب)در دانشگاه سراسری مشغول به تحصیل شدند.(این گزینه صرفا" برای پررو نشدن دانشجویان سراسری و خودم می باشد و هیچ ارزش دیگری ندارد!)
ج) با هم دیگه شرکت ساختمانی تاسیس کردند و زدن تو کار بساز بفروش و میلیاردر شد!زمین خواری و از این جور چیزا...
د) گروه موسیقی تشکیل دادن و آلبوم دادن.
و) به امارات و دبی ترانسفر شدن!
مخمل
الف) پس از مرگ مادر بزرگه تمام اموال وی را بالا کشید.
ب) پس از گذراندن یک دوره کلاس «بافندگی» به افغانستان رفت و فیلمساز شد.
ج) یک مرغداری احداث کرد.
د) به دانشگاه رفت و از آقا مراد هم «پیشی» گرفت!
ای کیو سان:
الف) موهاشو بلند کرد و پشت مو گذاشت!
ب) به علت کمبود برق و روشنایی به استخدام وزارت نیرو درآمد!
ج) هر سال در کنکور سراسری از جلسه کنکور اخراج می شه.(به علت ایجاد سر و صدای زیاد هنگام فکرکردن!)
د) سایو جان رو پیچوند و با یانگوم ازدواج کرد!
گجت
الف) با انفجار یکی از نامه های ماموریتش ، ترکید !
ب) ندانسته با استخدام رییس کُلا (فرهنگ) درامد. وکلی...
ج) بازرس آژانس شد.
د) به دلیل توانایی های فیزیکی برج ساز شد.
پی نوشت:
1. تا حالا فکر کردید اگه جای پینوکیو باشید، چی‌کار می‌کنید؟ منظورم این نیست که وقتی دروغ می‌گید تابلو بشه. اون که به هر حال میشه. منظورم اینه که یهو ببینید یه آدم شدید. یه آدم واقعی
2.راستی اگه شما هم از سرنوشت سایر شخصیت ها آگاهید جان مادرتون ما را بی خبر نذارید .و با این کار خانواده ومادراشون رو از نگرانی در بیارین!و موجبات شادی اهالی کارتون را فراهم کنین.
خیلی خیلی جالب بود !!!!
هیی هیی هیی هیی !!!
اگه من پینوکیو میشدم ؟؟؟!!! حقیقتش نمیدونم که در مورد من صدق میچرد یا نه !!!
الله و اعلم!!!
شدیدا برد های متوالی رو تبریک عرژ می کنم،تا باشه اژ این بردای
شیرین تر از عشل!
ما که حشابی نشه شدیم بابا دم هممون گرم.ولی یادتون باشه کار اشلی
یعنی قشمت اشلی اژ این به بعد تاژه شروع میشه ها..مغرور نشیم با تلاش
بیشتر دشت تو دشت هم اژ شری جدید باژیا بریم بالا.
پش هم گروهای حمایتی هم گروهای عملی(اژ نوع منفیش نه ها) عملی
فوتبال،جدی تر باژی کنیم با اتحاد بیش تر..اژ ما گفتن بود اژ شمام...حق ندارین
شرپیچی کنین.چون این دشتور از مقامات بالاتره..
مٌنتَژر خبرای خوش بردای بعدی باشین...
بله !!!
یه پی چهارم تاخیر فاز نداشتین؟؟!!!!
چشم رو چشممم ... ماها که منتظریم !!!!
هوهو ....................بهمنیا.................هوهو ...............بهمنیا
بمنیا ۲ ـ۰ اورمان
هو هو
هو هو بهمنی ...
بابا دمتون جزغاله !!!
۱
۲
۳
۴
دست دست دست دست !!!
احتمالا این یه مرد در رفتا !!!
استقلال سرور پرسپولیسه
ّهـ ِ !!!!
زهی خیال خام و باطل !!!
این چه جهانیست که نوشیدن "می" نارواست
این چه بهشتیست درآن خوردن گندم خطاست
آی رفیق،این ره انصاف نیست،این جفاست
راست بگو راست،فردوس برینت کجاست
راستی آنجا هم هرکس وناکس خداست
راست بگو راست،فردوس برینت کجاست
برهمه گویند که هوشیار باش
بر در فردوس نشیند کسی
تاکه به درگاه قیامت رسی
از تو بپرسندکه درراه عشق
پیرو زرتشت بودی یامسیح
دوزخ ماچشم براه شماست
راست بگو راست بگو راست
آنجا نیز،باز همین ماجراست
این همه تکرارمکن ای همای
کفرنگو،شکوه مکن بر خدای
وای ازاین درک نهادی برون
برقل وزنجیر برندت بهشت
بهشت همان ناکجاست
وای به حالت همای وای به حالت
وای به حالت همای وای به حالت
این سرسنگین تو از تن جداست
این سرسنگین تو از تن جداست
شعر از همای
راستی آنجا هم هرکس وناکس خداست
راست بگو راست،فردوس برینت کجاست
راستشو بگو ...
۱
۲
۳
زود زود
راستشو بگو !!!
حالا کدوم همای؟!!!
سلام
قابل نداشت کوییدیچ!
میشه ۱۰۰۰ تومن!(هیی هیی هیی)
۱.همدم گل گشته ام همبستر خاکم مکن. قطره قطره می چکم از چشم خود پاکم مکن...
۲.ΩΘΞΨΓΔΦΛΣΔ
به یک زبان باستانی نوشتم دوستت دارم
فکرشو بکن... از اون قدیما دوستت داشتم!
۳.الهی من خورشید بشم تو ماه.......که تا قیامت ریختتو نبینم
۴. ۲تا گل نام ببر که با "خ" شروع بشه.
...
...
درسته! خودم و خودت!
ببخشید ؟؟!!!!
گرون شده ؟؟!! نرخ ها رفته بالا ؟؟!!!
اگه اره بابا به منم بگین دیگه !!! ۱۰۰ تومن کجا و ۱۰۰۰ تومن کجا !!!!!!!!
اوووووووووووووووووه ... کی میره این همه راه و !!!
بلییییییییییییییییییییییییییییی !!!
هی ساسی خواستم ببینم کامنتمو درس خوندی؟
گول وخوردی!!!!!!!!
خودم می دونم که هر سال شعبون و یه بارم رمضون
رکب خوردم؟یا یو رکب خوردی؟(به قول استاد...)
داداش زن داداشو کشتن..........
جانه ساسی ؟؟!!
ای وایه برمن ... ای وایه بر من !!!
به قول مامانم اِسکول (همون اُسکل ) شدم!!!
نه مثل این که من رکب خوردم .. اونم از نوع خفنش ...
نامه ای به یک کارگر
"دوست کارگرم!ای آشنای ناشناس!باور کن هیچ نمی دانم این نامه را با چه آدرسی برای تو بنویسم!آبادان؟خیلی خوب آنوقت کجا؟آخر تو انسان ستمدیده،هیچ خانه داری که آدرس هم داشته باشد؟در آباد کن خراب آباد موسوم به آبادان خانه ای برای تو هست؟
می دانم که در پریشانی امواج طوفان زده ات چقدر خون ناحق موج می زند؛به همین سبب نامه خود را با جوهر قرمز می نویسم،تا به یک رنگی خون فرزندان تو عزیز لطمه ای وارد نشود.
دوست گرانمایه من؛کارگر ساده آبادانی؟
از تواجازه می خواهم که از دور با دست بلاتردید دست پینه بسته تو را صمیمانه بفشارم.
تو کارگری و من در قاموس زندگی خود کلمه ای زیباتر و انسانی تر از "کارگر"سراغ ندارم.
...باور کن دوست انسان من ،منهم مثل اکثر مردم این (تهران براق) برق ندارم و همه شب وقتی فیتیله چراغم به خاطر تمام شدن نفت چراغ پت پت کنان جان می کند به یاد تپش نا مرتب قلب نوزاد تو می افتم که با ناله های نیمه جان از پستان بدون شیر مادرش شیر می خواهد و هیچ نمی داند که شیر حلال مادرش با خون پاک و زلال پدرش،آب زندگی بخش علفزاریست که مشتی حیوان سیری ناپذیردر وسعت محنت بارش می چرندو هنگامیکه چراغم کاملا خاموش می شودبه یاد چراغ زندگی های بیداری می افتم که قصابان آستان سرمایه به فرمان خداوندگان(صاحب)همه چیز بی همه چیز
به خاطر ادامه دادن به زندگی نکبتبار خویش خاموش می کنند...
دلم کباب می شود و به سازندگان و گردانندگان فرومایه این دوران غیر انسانی لعنت می فرستم...ولی چه می گویم؟
"لعنت"یعنی چه؟
مگر این جنایت ها از آسمان به ما تحمیل می شود که ما تلافی آن را به آسمان ها واگذار می کنیم؟
درود بر شما!ای یاران بند گسل!هموار کنید جاده ی زندگی فردای انسانی را،فراموش کنید آن یک مشت واخورده بدبخت را که از نیمه راه زندگی پشت به مشعل داران قافله انسان ها می کنند.
.خداحافظ دوست گرانمایه
.
.
.کارو
این نامه رو از کتاب "نامه های سرگردان"کارو انتخاب کردم به مناسبت روز کارگر
مرسی ... از این که روز منو بهم تبریک گفتی !!!
از اِ ستِ تِـتِـفسکی نیست ؟؟؟!!!
اِ اِ اِ اِ !!!
از دستت در رفتا !!
سلام
استادی درشروع کلاس درس ، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند.بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است ؟
شاگردان جواب دادند 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم ........ استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمی دانم دقیقا' وزنش چقدراست . اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد . استاد پرسید :خوب ، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی می افتد ؟ یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد.
حق با توست . حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه ؟
شاگرد دیگری جسارتا' گفت : دست تان بی حس می شود . عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند . و مطمئنا' کارتان به بیمارستان خواهد کشید ....... و همه شاگردان خندیدند . استاد گفت : خیلی خوب است . ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است ؟ شاگردان جواب دادند : نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود ؟ درعوض من چه باید بکنم ؟
شاگردان گیج شدند . یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت : دقیقا' مشکلات زندگی هم مثل همین است .
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد . اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید ، به درد خواهند آمد . اگر بیشتر از آن نگه شان دارید ، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود. فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است . اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب ، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند .
هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید ، برآیید!
پس همین الان لیوان هاتون رو زمین بذارید
زندگی کن....
زندگی همینه
چشم ... اما اینو من قبلا گفته بودما !!!!
راستی یه چیزی رو فراموش کردم!
امروز یه بازی خیلی مهم با تیم سیکاد داریم.
دقیقا وقتی که شما سر کلاس فرایند هستید.
اگه ببریم میریم فینال!
پس محتاجیم به دعای تک تک شما بهمنیای گل!
بلی!!!
امروز که من دارم این نظر و تایید میکنم شما ۵ به ۳ توی ضربات پنالتی بردین !!!
البته ماها محتاجیم به دعا !!!
رفتیم فینال
درسته امروز باهاتون نبودم ولی....
اینم واسه خودش یه حس تازه ای بود
ایشاا.. روز شنبه البته اگه موافقت بشه از طرف همه
.
.
.
راستی من ۱۵ کیلو لاغر شدم!!!!!!!!!
بی خیال کم آوردیم اعتصاب رو می شکونیم
ایشالا خدا خیرتون بده !!!
خب پس :
۱
۲
۳
۴
دست دست دست دست !!! نهار نمیدیم !!! نهار نمیدیم!!!
مرسی ...
سلام
خوبید؟
اول یه عذر خواهی از تمام بهنی ها به خاطر از دست دادن پنالتی واقعا شرمندم!روم سیاهه
اگه نمیبردیم خودکشی میکردم
دوم یه تشکر از دیوار سنگی تیممون حمید خدایی به خاطر بازی فوق العادش
سه تا پنالتی گرفت و پنالتی خودش رو هم گل کرد حالا به افتخارش
دست
دست
دست
دست
سوم اینکه ما میخوایم یه نظر سنجی کنیم از همه کلاس در مورد بازی بعد!
اجازه بدید شرایط رو توضیح بدم:
همونطور که میدونید ما به فینال رسیدیم اما با چه تیمی محبان امیر المومنین
وبا توجه به بی عدالتی که در حق ماشد
چه تو بازی چه تو کمیته انضباطی(رای کمیته ااین بود که هم دو بازیکن بی ادب با اون همه بی ادبی که حتی از گفتنش خجالت میکشم یک جلسه محروم بشن
هم بازیکن ما که فقط صداش رو برده بود بالا یه جلسه محروم بشه)
یه عده میگن بازی نکنیم یه عده میگن بازی کنیم
آخرشم تصمیم گرفتیم از همه بپرسیم بالاخره تیم متعلق به همه بهمنی هاست!
پس ما منتظر نظر شما هستیم با دلیل که ایا بازی کنیم یا نه! تا شنبه وقت دارید با دلیل توی همین وبلاگ
لطفا بدون اسم هم نظر ندیدچون بدون اسم ها شمارش نمیشن(ممکنه یکی دو یا سه بار نظر بده)و فقط ارای کسانی که اسمشون شناخته شده ها قابل قبوله
آخر هم ارا با ارای فوتبالیست ها مون جمع میشه
نظر خود من اینه که بازی کنیم
دلیلشم اینه که ما که تا اینجا لیاقتمون رو ثابت کردیم واون تیم رو اگه ناداوری نبود می بردیم پس یه بار دیگه هم به لطف خدا ودعاهای شما میتونیم این کارو بکنیم!
سلا
نه بابا !!! چه شرمنده گی!!! واسه همه پیش میاد دیگه !!!
دقیقا !!! راست میگی ... دم مستر خدایی گرم ...
مستر خداییییییی ... شیرههههههههههههههههههههههه !!!
جدا یکی از پنالتی ها رو خود ایشون زدن ؟؟؟!!! دمشون جزغاله !! ( یاد عابدزاده افتادم!!!! )
دقیقا :
به افتخار اقای خدایی:
۱
۲
۳
۴
دست دست دست دست !!! (این سری درست گفتینا !!!)
البته درسته که واسه نظر سنجی دیره اما اره شما لیاقتش رو دارین ... پس بازی کنین نه این که بدون هیچ گونه تلاشی جامو بدین بهشون !!
جامو نمیدیم بهشون ... تک ماکارون تو چشمشون !!
(جایگزین نیافتم باید ببخشین !!)
ای بابا یه کاری میکنین خون کثیفمو الوده کنما!!!
این کامنته ماله من نیس....(چون خانوم مدیر گفته من رکب خوردم!!) درسته اسم نداره!!خاستم پیشگیری کنم!!!!
خانوم مدیر التماس صفا داریمااااا
اونی که آرامش رو می گیره طوفان نیست
اونی که آرامش رو می گیره آرامش کاذب توئه!
بابا فدای تو !!! الههی قربونت برم !!
جملت فجیح (هیی هیی هیی) به دلم نشست !!!
اونی که آرامش رو می گیره طوفان نیست
اونی که آرامش رو می گیره آرامش کاذب توئه!
عاشق جمله های نابتم !!!
کجایییییییییییییییییی
همین جا !!!
:D:D:D:D:D:D:D: