the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

از سر دلتنگی

از سر دلتنگی:
بگذارید و بگذرید ...
ببینید و دل نبندید...
چشم بیاندازید و دل نبازید...
همه را دوست داشته باشید و به هیچ کس دل نبندید...
که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت...

چه ربطی به صنایع داشت؟

نظرات 106 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:34 ب.ظ

بسمه تعالی

m.h.s جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:01 ب.ظ

ای دیر به دست آمده بس زود برفتی

آتش زدی اندر من و چون دود برفتی

چون آرزوی تنگ دلان دیر رسیدی

چون دوستی سنگ دلان زود برفتی

زان پیش که در باغ وصال تو دل من

از داغ فراق تو فراسود برفتی

ناگشته من از بند تو آزاد بجستی

ناکرده مرا وصل تو خوشنود برفتی

آهنگ به جان من دل سوخته کردی

چون در دل من عشق بیفزود برفت

سناتور شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:13 ق.ظ

خدایا آنچه را که خیر من در آن است عطا فرما چه ان را به دعا خواسته باشم یا نخواسته باشم و شر را از من دور ساز اگر چه به دعا خواسته باشم.

الهی آمین

M_H_S شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:31 ق.ظ

به نام خدا

* ماکه بودیم نبودیم کسی _کشت مارا غم بی هم نفسی_ما که رفتیم همه یار شدند_ما که خفتیم همه بیدار شدند_قدر آیـینه بدانید که هست_ نه آن لحظه که افتـاد شکسـت.

* فرق آموزگاربا روزگار: آموزگاراول درس می دهد بعد امتحان می گیرد ا مّا روزگار اول امتحان می گیرد بعد درس می دهد.

* محبّت مثل سکه میمونه اگه بیفته توقلک دل،نمیشه درش آورد . اگر بخوای درش بیاری باید دل رو بشکنی!

* در زیر کتاب همه کس نام نویسند / من گمشده ی عشق تواَم نام ندارم.

* عاشق اون نیست که برای عشقش تو سرما آتیش روشن کنه عاشق اونکه کتش رو در بیاره بده به عشقش خودش سرما بخوره 6 تا پلی سیرین بزنه تا دیگه از این غلطا نکنه.

* روزی تورا زمستی تشبیه ماه کردم / لامپ صد هم نبودی من اشتباه کردم.

* ستاره ای ؟ نه! مهی؟نه!فرشته ای؟نه!گلی؟نه!/به هرچه خوانمت آنی چو بنگرم به از آنی .

* زندگی هنگامه فریادهاست_سرگذشتی در گذشت یارهاست_زندگی تکرار جان فرسودن است_رنج ما تاوان انسان بودن است.

* رسید مژده که ایّام غم نخواهد ماند_ چنان نماند وچنین هم نخواهد ماند_ من ارچه در نظر یار خاک سار شدم _

رقیب نیزچنین محترم نخواهد ماند .

* حتم دارم که تویی آن شبه آیـینه پوش_عا شقی جرم قشنگی است به انکار مکش.

* می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی_می رسد روزی که مرگ یار را با ور کنی_می رسد روزی که تنها در کنار قبرمن_شعر های کهنه ام را موبه مو ازبر کنی.

*گفتم خدایا مرا حیاتی بفرست_طوفان زده ام راه نجاتی بفرست_فرمود که با زمزمه ی یا مهدی_نزد گل نرگس صلواتی بفرست.

* یاد از آن شب که بر صفحه ی شطرنج دلت_رو به خرا بت شدم_شاه عشق بودم با کیش روخت مات شدم.

*غربت دیرینه ی او را با تو قسمت می کنم_تا ابد با درد ورنج خویش خلوت می کنم_رفتی وبا رفتنت کاخ دلم ویرانه شد_من در این و یرانه ها احساس غربت می کنم.

* نگاهم یاد باران کرده ا مشب_مرا سر در گریـبان کرده امشب_غم و فریاد من از این و آن نیست_دلم یاد رفیقان کرده ا مشب.

* آرزوها تو یِجا یادا شت کن و یکی یکی از خدا بخواه، خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره که چیزی رو که امروز داری آرزویِ دیروزت بود.

* فرشته ها وجود دارند امّا بعضی وقتی چون بال ندارند ما بهشون میگیم دوست.... .

* پروانه وش از شوق تو در آتشم ا مشب_میسوزم و با این همه سوزش، خوشم ا مشب .

M_H_S شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ب.ظ

ﭼﻨﺪ ﺗﺎ دوﺳﻢ داری ؟ ﻫﻤﯿﺸﻪ وﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ازم ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ دوﺳﻢ داری ﯾﻪ ﻋﺪد ﺑﺰرگ‫ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ... وﻟﯽ وﻗﺘﯽ ﺗﻮ ازم ﭘﺮﺳﯿﺪی ﭼﻨﺪ ﺗﺎ دوﺳﻢ داری ﮔﻔﺘﻢ : ﯾﮑﯽ !!! ﻣﯿﺪوﻧﯽ ﭼﺮا ؟ﭼﻮن ﻗﻮی‫ﺗﺮﯾﻦ و ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦﻋﺪدﯾﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ... دﻗﺖ ﮐﺮدی ﮐﻪ ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ و ﻋﺰﯾﺰ ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰای دﻧﯿﺎ‫ﻫﻤﯿﺸﻪﯾﮑﯿﻦ ؟ ﻣﺎه ﯾﮑﯿﻪ ... ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﯾﮑﯿﻪ ... زﻣﯿﻦ ﯾﮑﯿﻪ ... ﺧﺪا ﯾﮑﯿﻪ ... ﻣﺎدر ﯾﮑﯿﻪ ... ﭘﺪر ﯾﮑﯿﻪ ... ‫ﺗﻮ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ ﻫﺴﺘﯽ ... وﺳﻌﺖ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﯾﮑﯿﻪ ... ﭘﺲ اﯾﻨﻮ ﺑﺪون از اﻻن و ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ : ﯾﮑﯽ‫دوﺳﺖ دارم

M_H_S شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:43 ب.ظ

ﺯﻧﺪﮔـــــــﻲ ، ﺑﺮﮒ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﻴـــــــﺮ ﺑﺎﺩ ﻧﻴﺴﺖ!ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﻳـــــﺸﻪ ﻫﺎﺳﺖ !ﺭﻳﺸﻪ ﻫﻢ ‫ﻫـــــﺮﮔﺰ ﺍﺳﻴﺮ ﺑﺎﺩﻧﻴﺴﺖ !ﺯﻧﺪﮔــــــــﻲ ﭼﻮﻥ ﭘﻴﭽﻜﻲ ﺍﺳﺖ ! ﺍﻧﺘﻬﺎﻳﺶ ﻣﻲ ﺭﺳﺪ ﭘﻴﺶ‫ﺧــــــــــــﺪ ﺍ!///


ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻳﻨﻲ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ:ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ. ‫ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ:ﻧﻘﻄﻪ ﺍﻱ ﮐﻪ ﺣﻮﻝ ﻧﻘﻄﻪ ﻱ ﻗﻠﺐ ﺟﻮﺍﻥﻣﻴﮕﺮﺩﺩ. ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﭘﺮﺳﻴﺪﻥ ﻋﺸﻖ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ : ﺳﻘﻮﻁ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻱ ﻗﻠﺐ ﺟﻮﺍﻥ.

ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ:ﻫﻤﭙﺎﻱ ‪ loveﺍﺳﺖ . ‫ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﺒﺖﺍﻟﻬﻴﺎﺕ ﺍﺳﺖ . ‫ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻋﻠﻮﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ : ﻋﺸﻖ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﻨﺼﺮﻱ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﮐﺴﻴﮋﻥ ﻣﻲ ﺳﻮﺯﺩ. ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻳﺎﺿﻲ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﻋﺸﻖﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ : ﻋﺸﻖ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺪﺩﻱ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ.


همین چیزا رو از استادت پرسیدی که پیام نور قبول شدی دیگه
(البته پیشاپیش : معذرت. گفتم که بخندیم. فقط همین)
اوکی؟

tanha41 شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:38 ب.ظ

بعضی وقت ها فکر می کنم عاشق شدن کار احمقانه ای است ان هم در زمان ما.همیشه دردوره دبیرستان فکر می کردم که چرا ما باید دنبال دختر هابیفتیم و عاشق شویم چرا انها دنبال ما نیفتنداشتباه نکنید من به خودم قول داده ام که در تمام طول چهار سال بعد به خودم اجازه عاشق شدن ندهم فکر می کنم وقتی شرایط ازدواج نداشته با شی احمقانه ترین کار عاشق شدن است.هر چه در این دنیای احمقانه میکشیم تقصیر دل است اگر برای هم دلتنگ می شویم اگر گریه می کنیم ومی خندیم بیایید دستانمان ر ا بسوی اسمان دراز کنیم ویک معشوق ابدی پیدا کنیم

اسمان ابی بود دل تو آبی تر
خون من رنگی بود خون تو رنگی تر
وقت رفتن هیچ کس فریاد نکرد
پای من لنگ بود و پای تو لنگی تر

tanha41........


این هم نظزی میباشد!

BOOکوچولو یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:36 ق.ظ http://http:/WWW.GHAMGENANEHA.PERSIANBLOG.IR

سلام
ادما بعضی اوقات تو بعضی از لحظه های زندگی شون احساس تنهایی میکنن ولی برای بعضی هاشون این احساس فقط چند روز طول می کشه ولی برای بعضی ها مثل من این احساس از ازل به ابد ادامه داره من از اون موقع که خودمو شناختم کاملاً تنها بودم با وجود اینکه همیشه دور وبرم ادم بوده یعنی یه جوری که بعضی اوقات از این شلو غی انزجار پیدا می کردم ولی هیچ شلوغی باعث این نمیشه که ادم تنها نباشه من واقعاً تنهام به خاطر همین به کوچکترین نشانه های دوستی عکس العمل شدید نشون می دم ولی فکر میکنم به خاطر همین عکس العمل شدید مردم فوری ازم دور می شن ولی وقتی دارن دور می شن نمی دونن حتی با حضور چند روزشون چه احساس خوبی رو تو من ایجاد کردن و با رفتنشون چه اوهامی رو برای من به جا می گذارن تو رو خدا مواظب رفتارامون باشیم یا شروع نکنیم یا اینجوری بی دلیل کنار نگذاریم من عاشق همه همکلاسی هام از ابتدایی تا حالابودم و هستم ولی این موضوع رو هیچکی نفهمید به خاطر همین هیچ دوست وافعی تا حالا نداشتم واقعاً راست میگه ادم اینجا تنهاست

نه هیچکس تنها نیست
اون دوست واقعی مون رو فراموش کردین؟
همونی که تنهاست ولی یار همه اس

لاک قلت گیر یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:59 ب.ظ

منظورت از نظزی همون نظری دیگه

خیلی نگرانتم عزیزم
مواظب خودت باش
ترسم از اینه که تموم شی
نه که من از این غلطا زیاد مینویسم
میترسم زیاد استفاده بشی و اسراف بشی
نتیجه اخلاقی: خودتو تموم نکن

سناتور یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:59 ب.ظ

در مورد نظر tanha41 عزیز
دوست عزیزم منم تصمیم گرفتم این دوشنبه نه چهار شنبه هفته بعد! در ساعت ۴ نه ۴ گرمه پس ۷ بعد از ظهر عاشق بشم!!!
عشق دست عقل نیست که با حساب کتاب پیش بیاد که اگه با حساب کتاب باشه دیگه عشق نیست و مقوله ای است که از دل سرچشمه می گیره و با هیچ منطقی جور در نمی یاد البته اینم نظر منه.

man یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:47 ب.ظ

سلام
ادم بعضی وفتا به خرییت هایی تو زندگیش میکنه که نمی دونه که واسه درست کردنش چی کار کنه الان منم تو همون حالتم... اعصاب خراب , ناراحت,دپرس...و این که درمونده شدم که چه جوری این گندمو درست کنم ..... تو این جاست که ادم میگه خدایا یه جوری ردیفش کن دیگه (دمت گرم خدا جون)
تو وبلاگ شریعتی یه جمله ی با حال بود:
زندگی را دوست دارم به شرطی که:
ز:زندان نباشد ن:ندامت نباشد
د:درد نباشد گ:گریه نباشد
ی:یاس نباشد.

sun shine یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:49 ب.ظ

لطفا به من بخندید.

نیاز دارم که انعکاس حماقتم را در صورت دیگری ببینم.
(به دل نگیرید!!!!!)

هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم
(سازمان حمایت از انعکاس حماقت های بیهوده)

(به دل نگیرید!!!!!)

گوگوجی دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:31 ق.ظ

خیلی با حالیم.
خیلی حال میکنم که کم کم داریم به گل سر سبد دانشگاه تبدیل میشیم
تشکیل کلاس کاوندی
نامه نوشتن هامون
تشکیل کلاسای اقتصاد
از همه مهمتر تنها دانشجوهایی که دانشگاه به اون بزرگی رو فقط واسه اونا باز و بسته میکنن(البته تابستونو میگم)
درک متقابلامون
چرت و پرت گفتن هامون سر کلاسا
حل تمرینا
درس خوندنا
و...
ولی دیگه بعد از این سر کلاسا بحث غیر درسی نکنیم.
اوکی؟

BOOکوچولو دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:36 ق.ظ

سلام قربون مرامش من که مخلص شم ولی لیاقت ما از این حرفا پایین تر باید با زمینی ها سیر کنیم نظرت چیه راستی در مورد او تنها ۴۱ می خواستم بگم عشق چون اید برد هوش و دل فرزانه را حالا می خواین پولدار شین بعد عاشق شین خود دانی به نظر من عاشق بشین زن نگیرین

خوبه

BOOکوچولو دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:31 ب.ظ


سلام
ما همه یک رویا داریم
ما در رویای دنیای بدون جنگ، بدون تنگدستی،و بدون ترس هستیم.
دنیایی اکنده از عشق،اعتماد ، و برادری.
تنها با نیروی همکاری می توانیماین رویا را به حقیقت تبدیل کنیم .
هر مشکلی را می توانیم حل کنیم و هر فاصله ای را از میان برداریم.
با حمایت از یکدیگر،قادریم آینده ای به زیبایی رویا هایمان بسازیم.

((نیروی جوان هر ملتی ،
امانت دار نسل های آینده است.)) بنجامین دیزرائلی

ظهیری آذر دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:13 ب.ظ

رفتم در مورد اون موضوع (همون آریایی و ترک )فکر کردم آقای صمصامی حرف خوبی میرنه :اصلا مهم نیست از چه نژادی باشیم مهم اینه که آدم خوبی باشیم

عزیزم بحث سر نژاد نیست
سر اینه که چرا باید کسی که ترکه به ترک بودنش افتخار نکنه؟
مگه ترک بودن بده؟
مگه فارسی صحبت کردن نشانه متمدن بودنه؟
من خودم همیشه از اینکه ترکی بلدم و این زبون ِ زبون مادری منه خوشحالم و به ترک بودن و ترکی حرف زدنم افتخار میکنم. و حاضر نیستم زبونم رو با هیچ چیز دیگه ای عوض کنم.
به امید روزی که همه به هویت خودشون افتخار کنن و دنبال دیگران نرن

[ بدون نام ] دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:44 ب.ظ

شایذ تو راست بگی اما امیدوارم چهار سال بع د هم نطرت همین باشه
tanha41

captivated دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:51 ب.ظ

پیش خودم دل بستمو بهش نگفتم حرفمو
حتی نگاه عاشقش باز نشکست طلسممو
خواستم بگم هرچی که هست مهر سکوتم نشکست
بغضی گلومو باز گرفت من کم شدم اون نشکست
راستش زبونم بند اومد بختک رو واژه سایه زد
خواستش که راهتم کنه من موندمو سکوتو درد
.
.
.
بقیه رو تو ترانه های رضا صادقی دنبالش بگردین
واقعا حرف دلمو گفته شما هم دعا کنین همه به عشقشون اگه خدا صلاح بدونه برسن
از گوگوجی هم بخاطر اظهار لطفش ممنونم
به امید هر چه پربار بودن کلاس ها و موفقیت همه
درضمن همه نظرات رو هم این قسمت نزده بودی یا زود پاک کردی
.
در مورد این قسمتم واقعا دستت درد نکنه
.
دلم نمیاد خداحافظی کنم ولی به خدا میسپارمتون

ای ول حرف دل من هم همینه
خیلی باحالی (هم تو هم صادقی)

گوگوجی دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:28 ب.ظ

bir:دوست دختر غضنفر بهش میگه اگه می خواهی زنت بشیم باید خیلی خرجم کنی
غضنفر هم از فرداش شروع می کنه به خر جمع کردن !!!


iki:یک روز غضنفر میره در خونه دوستش و هر چی در میزنه کسی درو باز نمیکنه با خودش میگه فکر کنم در خرابه بهتره زنگ بزنم

مردمک دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:38 ب.ظ


دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم
و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم....
.
.

بیایید گاهی سکوت کنیم شاید خدا حرفی برای گفتن داشته
باشد.

گوگوجی سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ق.ظ

با اجازتون میخاستم منم تو بلاگ کلاسیمون درددل و سرگذشت و روزای کنکور و سختی ها اون دوران بنویسم.
ولی دیدم خیلی زیاد میشه و مهندسا وقت خوندنشو ندارن. واسه همین فقط چند تا سوال واسه دل خودم مینویسم.
اگه دوست نداشتین نخونینش.
چرا؟
واقعا چرا؟

چرا با آینده جوونا بازی کردین؟

چرا آینده من و خیلی از همسن های منو خراب کردین؟

چرا همه تون سرتونو کردین زیر برف؟

آخه چقدر نفهمین؟

چرا بین سازمانها تون مشکلتون رو حل نمیکنین تا نتیجه ناهماهنگی تون این بشه که جوون مردم رو عقده ای کنین؟

تو یه مملکت اسلامی من حق نداشتم که مثل همه از حقوق یکسانی برخوردار باشم؟

چرا باید قانون تند تند عوض شه؟

فکر نمیکنین کسایی هم هستن که همه آرزو و آینده شون در گرو همون قانون هایی که آقای... روز به روز بدون فکر قبلی عوضشون میکنه؟

جواب خدا رو چی میخاین بدین؟

چرا اونی که دانشگاه تهران قبول میشه به خاطر یک قانون چرت نباید بره سر کلاس؟ (البته این آدم دوست نزدیک من میباشن و اصلا هم شوخی نمیکنم)

به نظرتون اگه من فردا تو این مملکت یه پستی داشته باشم به فکر خدمت کردن به شماهایی هستم که منو عقده ای کردین؟

عیب نداره خدای منم بزرگه.
به کوری چشم شما الان تو بهترین شهر و بهترین رشته و بهترین گروه ( بهمنی ها) دارم درس میخونم و یه روز بهتون نشون میدم که من همونی هستم که شما مثل موش آزمایشگاهی تو چند ماه از حساس ترین روزای عمرش انواع و اقسام قانونا رو واسش اجرا کردین.

یه روزی بهتون ثابت میکنم که اشتباه کردین که من و امثال من رو آدم فرض نکردین.

واقعا خیلی نامردین!

]Nآیآ ]وNة کّ آژ ّ«ّ إّةV «یNو»ی

فلفل سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:46 ق.ظ

سلام واقعأ دلتون تنگ نمیشه میدونممثلأ کلاس یه فلفل داره خیلیاتون ازم خوشتون نمی اد در ضمن میدونمم چرا ۱.جون روراست حرفامو میزنم و بیشتر اوقات شاید چرت و پرت بگم ولی چه کنم روراستم ۲.خیلی انرژی دارم شاید خیلیاتون بگید خول تشیف دارم شایدم بذارید به حساب بچگیم هر چی باشه بعد ۲ نفر کوچکترینتون منم شاید دارم اشتباه میکنم به دل نگیرید همتون خواهر برادرای من هستید درمورد کلاس هم داریم میرسیم به حرف من کسانی که منو میشناسند میدونن از اول خودمو به اب و اتیش میزنم که بابا از محبت خوارها گل میشود ولی ریش ندارم که . نه اینکه ریزه میزه هم هستم بی توجه اید بازهم چرت و پرت گفتم نه ببخشید بس نیست تو کلاس اینجاهم ... با بزرگی خودتون ببخشید به خدا میسپورمیتون

من که فلفل رو فقط تو بلاگ میشناسم و نمیتونم بگم که ازش بدم میاد یا نه ( ولی بهتره که کسی همدیگه رو تو بلاگ نشناسه تا راحت تر باشیم)
۲. نظر هیچ کس تو گروه چرت و پرت تلقی نمیشه. (البته بجز نظرات من)

‌‌BOOکوچولو سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:17 ق.ظ

سلام من بیش از اینه که درددل داشته باشم دوست دارم جواب هایی به شما ها بدم ببخشید اقای ... من فکر نمی کنم ترک بودن جزی از من ادمهای ترک باشه ما باید به چیزی افتخار کنیم که از منمون ریشه پیدا می کنه ترک یا فارس بودن همه نشانه است مگه نمیگه من هر کدام از شما را به گونه ای افریدم بلکه تعقل کنید .اما گوگوجی زیاد قصه این بازی هایی که سرمون در می ارن و نخور من پیشنهاد می کنم ما هممون همه ایرانی ها واسه این که دیگه بازی سرمون در نیارن بهتر یه فکر خوب تر از حرص خوردن پیدا کنیم حالا خود دانید(تازه رو زنجان اونجوری هام که نوشتی حساب نکن)

بابا ولش کنین
خلاصه کسی نباید بخاطر زبونش اونای دیگه رو خر کنه. (مثل فارسها)
اوکی؟
در ضمن شاید گوگوجی نمیتونه غصه نخوره. از دور نمیشه قضاوت کرد.

the boy سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:41 ق.ظ

مرداد سال پیش بود که با اومدن نتایج کنکور فهمیدم که باید تو دانشگاه پیام نور درس بخونم. همه دنیا از من رو برگردونده بود اون روزها خودمو لعنت می کردم که چرا درست حسابی نخوندم که سراسری قبول شم خیلی روزهای بدی بود. با شروع دانشگاه تصمیم داشتم فقط تو بعضی از کلاسها شرکت کنم کلاسها اصلآ خوش نمی گذشت بجز کلاس ادبیات. وقتی بچه ها با طرح خ ذبیحیان برای تشکیل گروه برای مشاعره مخالفت کردن کم کم داشتم به این نتیجه می رسیدم که با این بچه ها چند سال سخت رو خواهم گذروند بعد از عید کم کم قضیه فرق کرد ۱۵ـ۲۰ نفر از بچه ها خودشونو از بقیه بچه ها جدا کردن. اولین تعامل گروه آقایون و خانومها با تشکیل کلاس اقتصاد شکل گرفت. حالا این روابط به قدری دوستانه شده که با تشکیل کلاس تو تابستون ما هم دیگرو تو تابستون ۱ روز در میان میبینیم این فوق العاده ست و فوق العاده تر از این اینه که ما آقایون همدیگرو فقط روزهای شنبه نمی بینیم. پس منم مثلBOOکوچولو امیدوارم قدر این گروه رو بدونیم. من معنی این جمله رو با تمام وجود درک کردم که عقل آدم ناقصه چون سال پیش این موقع از همه شرایط پیش اومده ناراضی بودم و حالا راضی

تو را به جای همه کسانی که نمی‌شناختم دوست می‌دارم تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم برای خاطر عطر گستره‌ی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای نخستین گل، برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان تو را برای دوست داشتن دوست می‌دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم

به لطف خدا سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:20 ب.ظ

شاید اگر قرار بشه از خودم و شرح حال زندگیم و بگم و چه اطفاقات تلخی تو زندگیم افتاده همتون گریه کنین چون واقها خیلی روز های سختی و تو زندگیم گذراندم تا اینکه به اینجا رسیدم الان که پیش شما ها (صنایع بهمنی) هستم لطف و کرم تک مکانیک دلهای عاشق که منظورم همو خدای مهربون که خودش گفته که ز رحمت ببندم دری زرحمت گشایم در دیگری . من از دانشگاه پیام نور بدم نمیاد اما همینی هم که الان تو بهترین رشته دانشگاه پیام نور میخونم خیلی خوشحالم. من با اتفاقاتی که تو زندگیم در سال پیش دانشگاهیم افتاد اونم تو اردیبهشتو ادامه پیدا کرد تا بهد کنکور (که یکی از این اطفاقات مریضی شدید مادرم بود ) چون پدرم سر کار می رفت من مجبور بودم از مادرم مراقبت کنم نمیگم از درس عقب افتادم اما اگر باور کنید حتی یک کلمه درس یا حتی یک تست برای کنکور نخواندم و انجام ندادم چون سال اولم بود که کنکور میدادم تصمیم گرفتم که اصلا سر جلسه ی کنکور نیام اما شب کنکو ر پسر عمه ام که با من هم سن بود با هم در یک حوزه یعنی دانشگاه زنجان افتاده بودم بهم زنگ زد و گفت فردا صبح اماده باش میام دنبالت با هم میریم اول مخالفت کردم چون تصمیم داشتم بشینم و شروع کنم درس بخونم و سال بعد کنکور بدم اما با اسراری که کرد و دیم که هم پدرم و هم مادرم ناراحت هستنند قبول کردم و گفتم لاشه اگر باور کنید شب کنکور بر خلاف نظر کارشناسان ساعت ۴ صبح خوابیدم و ساعت ۵ بیدار شدم و تازه وسایلمو اماده کردم(در ضمن کارتمم از فامیل های همن پسر عمه ام که در دانشگاه زنجان کار میکرد گرفته بود ) و به سمت جلسه امتحان رهسپار شدم. با اون اتفاقی که سر جلسه ی کنکور به من افتاد اون مقراری از روحیه ای که داشتمم از دست دادم . تو سر جلسه کنکور نشسته بومدم و فقط و فقط از چیزایی که سر کلاسا یاد گرفته بودم استفاده کردم . بعد از جلسه همراه با فامیلمون به سمت خانه رهسپار شدم و باور کنید ساعت ۱۵/۱۳ که به خونه رسیدم خوابیدم تا شب ساعت ۱۲ چون خیلی داغون شده بدم و با خدم میگفتم خدایا این عدل تو اون اتفاقات قبل کنکور و اون اتفاق سر جلسه کنکور اخه چرا من خدااااااا.
حدود اوایل مرداد بود که بی خیال کنکور و نتایجش بودم دوستانم زنگ زدن گفتن داریم میریم اعتکاف میای . من که از همه جا بریده بودم با اسرار دوستانم رفتم و با پیدا کردن پلرتی تونستم برم داخل چون باید قبلا ثبت نام میکردا حالا تو اون سه روزی که تو آنجا بودم فقط دعا کردم که خدا یا صلاح همه را خود دانی به من هم چیزی را بخواه که صلاحم میدانی توی اعتکاف بودم که میگفتند که رئیس سازمان سنجش گفته نتایج تا اواخر هفته اعلام خواهد شد.
شب که از اعتکاف در امدم و به سمت خانه رفتم و خوابیم صبح فردای آن روز پدر م به خونه مون تلفن زد و گفت نتایج کنکور را داده اند و شماره دافطلبیت را بگو من هم که از خواب بیدار شده بودم سردم گم شدم و به ظور شماره دافطلبیم را پیدا کردم . آن لحظه را هیچ وقت فراموش نمیکنک تا اینکه منتظر بودم پدرم جواب بدهد بعد که پدرم گفت مجاز به انتخاب رشته ای با رتبه ی.... انگار آب سردی به سر من ریختنندو گفتم با این رتبه که به هیچ جا در نمیام. ظهر که پدرم امد گفت تو تلاشت را بکن تا بهترین انتخاب را بکن اگر در آمدی خدا را شکر اما اگر در نیامدی تلاشت را میکنی تا اینکه سال بعد کنکور میدهی . من فردای آن روز جهت مشاوره برای انتخاب رشته پیش مهندس.... که دوست پدم بود و مسئول آموزشگاه شفق بود رفتیم و او نیز آی سرد دیگری بر سرم ریخت و گفت با این رتبه هیچ کجا در نمیآیی
بمان سال بعد کنکور بده . من هم دل بریده از همه جا به خانه برگشتم و موضوع را به خانواده و فامیل هایمان گفتم . یکی از فامیل هایمان که فارغ التحصیل از دانشگاه پیام نور بود گفت تو انتخاب واحد بکن اگر خدا بخواد در میایی. من هم قبول کرده و انتخاب واحدم را به او سپردم.
شهریور ماه بود در صبح روز جمعه زمانیکه خواب بودم پسر عمه ام زنگ زد و گفت نتایج انتخاب رشته را داده اند من هم هراسان به سمت کامپیوتر تا اینکه نتایجم که کند کاری کرده بودم نگاه کنم. وقتیکه زدم و نام مهندسی صنایع را در قسمت قبولی دیم از جا پریم . خیلی خوشحال شدم و گفتم خدایا خودت بنده ات را افریدی خودت هم کمکش کردی از کرمت ممنون !!!!!!!!!!!!!

لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

M_H_S سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:28 ب.ظ

«به گورستان سفر کردم کم وبیش

بدیدم حال ثروتمند و درویش

نه درویشی از آنجا بی کفن ماند

نه ثروتمند بَرَد از یک کفن بیش»

..................
«گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم

که دگر باره از این گونه خطاها نکنم

بوسه دادی و چو برخواست لبم از لب تو

توبه کردم که دگر باره از این گونه خطاها نکنم»

...................................
«من از طرح نگاه تو امید مبهمی دارم

نگاهت را نگیر از من که با آن عالمی دارم

اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست

وفا آن است که نامت را نهانی زیر لب دارم»

.........................
«در گلستان وجودم ندهد هیچ گلی بوی تورا

تو گل عشق منی از دور میبوسم تورا»

...................
«شب بود و شمع بود و من بودم و غم

شب رفت و شمع سوخت ومن موندم وغم

جان به فدای غم که نمیگذارد دمی تنها مرا

هرکجا بی او نشینم میکند پیدا مرا»

..................
«یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه

یک روز رسد نشاط به اندازه ی دشت

افسانه ی زندگی چنین است عزیز

در سایه ی کوه باید از دشت گذشت»

.................
«در حیرتم از مرام این مردم پست

این طایفه ی زنده کش مرده پرست

تا شخص زنده است بکنندش بر او جفا

وقتی بمیرد بزنندش به سر هر دو دست»

.......................





M_H_S سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:33 ب.ظ http://www.asheghe-tanha.blogsky.com

زدم فریاد خدایا این چه رسمیست
رفیقان را جدا کردن هنر نیست
رفیقان قلب انسانند خدایا
بدون قلب چگونه میتوان زیست

‌‌ذ چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:37 ق.ظ

سلام
امید شرط اول است
((از دانه امید،گل موفقیت به ثمر می رسد.))
امید،عامل اکتشاف قاره ها ، غلبه بر بیماریها، و رفتن انسان به کره ماه بوده است.
امید، موهبتی متعالی است که به هنگام امتحانات دوران تحصیل و مصاحبه های شغلی و تقویت روحیه به هنگام بیماری و مشکلات ،یاری دهنده است.

امید،دوستان آینده و تجربیات جدید را در نظر ما با ارزش جلوه می دهد.

امید، شکوفه ای مقاوم است.

با وجود امید در قلبتان، هر چیزی ممکن می شود.

BOOکوچولو چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:38 ق.ظ

سلام
امید شرط اول است
((از دانه امید،گل موفقیت به ثمر می رسد.))
امید،عامل اکتشاف قاره ها ، غلبه بر بیماریها، و رفتن انسان به کره ماه بوده است.
امید، موهبتی متعالی است که به هنگام امتحانات دوران تحصیل و مصاحبه های شغلی و تقویت روحیه به هنگام بیماری و مشکلات ،یاری دهنده است.

امید،دوستان آینده و تجربیات جدید را در نظر ما با ارزش جلوه می دهد.

امید، شکوفه ای مقاوم است.

با وجود امید در قلبتان، هر چیزی ممکن می شود.

ظهیری آذر چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:31 ق.ظ

بهتر بگم به امید روزی که آریایی ها خودشونو ترک ندونند

از بحث بی نتیجه خوشم نمیاد

سورنا چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:33 ق.ظ

هاهاها اینم واسه اینکه دل سان شاین نشکنه

ها ها ها

احساس چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:29 ق.ظ

سلام کوچکتر که بودم عشق اینو داشتم که هر چی زودتر بزرگ شم و دنیا رو از اینرو به اون رو کنم مامانم همیشه خانم دکتر صدام میزد منم تو خیال خودم همه ی مریض ها رو خوب می کردم تو دنیای دکتری من هیچ مریضی نمی مرد اما ادم هیچ وقت نمی دونه اینده واسش چه شکلی؟اول دبیرستان بودم که اولین نشانه های مریضی مامانم پیدا شد هنوز تو دنیای اوهام خودم غرق بودم مامانم واسه مداوا تهران بود بعد از شش ماه اومد خوب خوب بود من تصمیم خودم گرفتم خواستم مهندس شم همچی خوب بود تا اینکه بعد از دو سال مادرم دوباره مریض شد اما ایندفعه حالش خیلی بد شد شاید باورتون نشه اما من تازه فهمیدم مامانم چشه موقع امتحانهای نهایی بود که فهمیدم مامانم فقط واسه چهار ماه پیشه ماست دوست داشتم که زمان وایستهاما از طرف دیگه تحمل ناله های مادرم نداشتم حالم خیلی بد بودزمان خیلی زود تموم میشد روزهای اخر مامانم دیگه نمی تونست حرف بزنهدیگه از برق چشاش خبری نبود یه شب قبل اول مهر تاصبح

اگه نمی خای باور کنی نکن ولی دارم گریه میکنم.
منم تو غم خودت شریک بدون.
منم تجربه از دست دادن یکی از عزیزامو دارم.( البته نه والدین درجه یک)
خیلی خیلی سخته ولی:
اون دنیا خیلی بهتر از اینجاست
خیلی دلم میخاد که منم الان اونجا بودم و از این زندگی پست زمینی راحت میشدم.
از این دورویی ها این حق کشی ها و ...
مطمئن باش که مامانت تو بهشته و داره واسه خوشبختیت دعا میکنه
تو هم سعی کن ناامیدش نکنی
از خدا واست صبر و واسه مادرت رحمت میخام

اگه هر کدوم از مهندسا این مطلب رو خوندن واسه شادی روح مادرش یه حمدوسوره با ۱۰ صلوات بفرستن.
بسم الله الرحمن الرحیم...
اجرکم عند الله

BOOکوچولو چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 ب.ظ

سلام من همین الان فهمیدم که سوتی ضد مهندسی دادم بجای غصه نوشتم قصه ولی به خدا من با کنکور در اومدم پیام نور گوگوجی(شخصیت محبوب من در عروسک های برنامه کودک خیلی دوسش دارم) من میگم غصه نخور تا بتونی یه فکر بهتر کنی غصه و حسرت و نا امیدی همه جلوی پاتو می گیره این سنگ هایی که مانع حرکتت می شه رو از جلو پات بردار حرف منو قبول کن پشیمون نمی شی
راستی امروز من به یکی از صنایع های مهر گفتم که ما چقدر دست شون می ندازیم جوابی واسه گفتن نداشت دم هممون گرم

دلم گرفته
احساس میکنم نفسم بالا نمیاد
بخاطر اتفاقی که واسه مادر یکی از مهندسا افتاده خیلی ناراحت شدم
بعدا در مورد نظرای گوگوجی مینویسم

BOOکوچولو چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:21 ب.ظ

ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود انچه که می پنداشتیم هر کسی به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند به امید اینکه نظرات قشنگتونو تو وبلاگم ببینم(اصلاً منت کشی نمی کنما نیومدینم نیومدین من فوقش حالم گرفته می شه از اینکه لینکدیم ممنون)

من که هر وقت وقت کنم و وبگردی گل کنه سر میزنم و نظر میدم
این چند روزه هم در گیر کار جدیدم هستم و خیلی سرم شلوغه
بلاگ کلاس رو هم وقت نمیکنم سر بزنم

ray چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:44 ب.ظ

توبه بر کف سبحه بر لب پر از شوق گناه
معصیت را خنده می اید ز استغفار ما

کاملا درسته

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:51 ب.ظ

شاید بعضی وقت دلتان می گیرد مثل یک ابر بعضی وقت ها خسته می شوید. نمی دانم تا چه حد از زندکی خودتان را ضی هستید اوایل زندگی فکر می کردم زند گی یعنی همین کار که ما انجام می دهیم کار وتلاش ولذت.....
معلمی داشتیم که می گفت ادم شدن چه اسان، انسان شدن محال است، حالا دغدغه فکری من انسانیت است به ظاهر ادمها توجه نکنید برخی از ما یک خر واقعی هستیم هر کس می خواهد برای من دعا کند
بگوید ان شاالله انسان بشی ، شاید خنده دا ر با شه ولی این تنها ارزوی من است
امیدوارم به زندگی روزمره دل خوش نکنید زندگی بیشتر از این ها ارزش دارد
یک نفر دیشب مرد وهنوز نان گندم خوب است وهنوز اب می ریزد واسب ها می نوشند (سهراب سپهری)
به این شعر دقت کنید الکی نخوانید


این شعر یکی از بهترین شعراییه که من خوندم
واقعا شعر عمیقیه
دستت درست

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:07 ب.ظ

چرا این همه ترک یا فارس می کنید چرا حزب ایجاد می کنید به خدا همه جای دنیا اسمان همین رنگی است همه جا اسمان زیباست شما که اطلا عات کافی در مورد ترکها وفارسها ندارید بحث نکنید خود من تعصب ترکی دارم ولی خیلی از مواقع اغات تر کی از یادم میرود من با خودم همیشه فارسی حرف می زنم یعنی عادت کردهام ولی این که دلیل نمی شود دعوا کنیم
tanha41

عزیزم
اول برو واسه خودت یه تعریف مشخص از دعوا بنویس
وقتی که نوشتی میفهمی که ما دعوا نمیکنیم بلکه بحث میکنیم

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:32 ب.ظ

عشق برا ی ادمهای پایین ۲۰ سال یک گناه استوبرای بالای ۲۰ یک روییاوبرای بالای ۳۰سال یک حماقت است
tanha41

ها ها ها

گوگوجی پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:04 ق.ظ

خیلی واسه مادر احساس غمگین شدم
واسش دعا میکنم ( البته اگه خدا دعاهامو قبول کنه)
احساس جان من رو در غم خودت شریک بدون

یه لبخند بگم که کمی حالت عوض شه ( البته فقط واسه خندس و اصلا واقعیت نداره)

پسر زرنگ + دختر زرنگ = دعوا
دختر زرنگ + پسر هالو = عشق
دختر هالو + پسر زرنگ =س.ک...
پسر هالو + دختر هالو = ازدواج

‌‌‌‌‌‌‌BOOکوچولو پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:52 ق.ظ

سلام گوگوجی میدونی بعضی اوقات یه احساس نزدیکی شدیدی بهتمی کنم فکر می کنم یه جورایی قبولت دارم فقط حیف از این که برای مادر احساس دل تنگی منم وقتی فهمیدم خیلی دلتنگ شدم ولی هیچی واسه گفتننداشتم من بی مرام حتی واسه تسلیت پیشش نرفتم و همین جا ازش معذرت می خوام مادرا بهترین تیکه زندگی وقتی از دستشون بدی بهترین تیکه زندگی رو از دست دادی زندگی خودش ارزش نداره ولی بهترین تیکه اش ارزشمند ترین چیز واسه ادم مخصوصاْ اگه یه دختر جوون با شی وای می دونستی تا حالا هیچ دختر هالویی با هیچ پسر هالویی ازدواج نکرده تازه عشق زیباترین حادثه زندگی وهیجان انگیز ترین تو فیلم زن دوم شنیدین می گه عشق مثل لیس زدن عسلی که رو لبه تیغه حالا تصورش بکن سر زبونت چی می اد حالا عشق جراحت بدتر از اینو رو روح .و جانت ایجا میکنه به قول سهراب عشق صدای فاصله هاست فاصله هایی که غرق ابهامند حالا به سرنوشت لیلی و مجنون فرهاد و شیرین رمئو و ژولیت فکر کنین و این فاصله رو درک کنین
در ضمن من گفتم نظر بدین نه اینکه دقم بدین تنها ۴۱ می دونم کیه ولی اون بدون اسم از خود راضی حواسش هست که دخترا خیلی حساسن

هیچ آدم عاقلی وقتی تیغه رو لیس میزنه
از طرف تیزش شروع نمیکنه
بلکه از کناره ها هم میشه کل عسل رو لیسید
به همین سادگی
اوکی؟


اون مطلب گوگوجی هم بنابه گفته خودش تو اول مطلبش اصلا واقعیت نداره

BOOکوچولو پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:12 ق.ظ

سلامی دوباره (خدایا چقدر من ولم تو این اینترنت)
میدونستید ما همه یه سرنوشت کنکوری داریم ولی بقول بجه ها دست بالای دست بسیار است بالاخره یکی باید ..۲۰۱می اور د یا نه من هیچ مشکل حادی مثل شما ها نداشتم من بزرگترین مشکلم اینه که دختر خیلی بازی گوشی هستم چی کار کنم دست خودم نیست ولی یادم می اد واسه کنکور خوندنم من هیچ کاره بودم من مجبور بودم با برنامه خواهرم پیش برم برنامه سنگینی بود منم اولا خوب می خوندم تست می زدم ولی دیگه واقعاً نمیتونستم ادامه بدم حالا اون ۲ ساعتی روهم که ممکن بود همت کنم بخونم با ساعت های دیگه فقط الکی کتابو می گرفتم جلوم البته من واقعاً محیط ارومی هم واسه درس خوندن نداشتم ولی اینو بگم اگه من اون اشتباهو سر خوندن کد های بهمن و مهر انجام نداده بودم الان یه مهری تحت نظارت بودم ازاونایی که بهشون می خندیم .بابام که فهمید این اشتباه کردم خیلی ملامتم کرد و می گفت وقتت هدر می ره منم اون موقع ناراحت بودم ولی حالا از ته دلم خوشحالم شما چی از این که منم هستم خوشحالید

منم خیلی خوشحالم که بین 43 تا خواهر و برادرهام هستم

مردمک پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:06 ب.ظ

احساس عزیز ـ دست هایم را روی شانه های لرزانت
حس کن. اگرچه سرد است و خالی دست هایم این روزها.

ray پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:11 ب.ظ

ما همیشه صداهای بلند را می شنویم
پر رنگ ها را می بینیم
سخت ها را می خوانیم
غافل از این که.....
خوب ها نرم می آیند
بی رنگ می مانند
و بی صدا می روند......

...

‌‌‌‌‌BOOکوچولو جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:45 ب.ظ

سلام فکر کنم جواب دادن رو به عهده خود گوگوجی بذارین بهتر باشه . اما منم نگفتم جدی منم شوخی کردم کنار شوخی بقیه اگه گناه بگین. تازه من واسه نوشتن هر چیزی معمولاْ چیز دیگه ای رو بهونه می کنم این سبک نوشتاریمه فکر کنم تو ۲ -۳ باری که وبلاگمو دیدی متوجه این موضوع شده باشی ولی من با اینکه از حضور در میون شماها لذت مبرم ولی فکر نمکنم بعضی ها همیشه به یک چشم همه رو دیده باشن و البته هیچ گله ای هم نیست

منم منتظرم که خود گوگوجی به حرف بیاد

گوگوجی جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:27 ب.ظ

یه شعر تو کتاب فارسی داشتیم که خیلی خیلی دوسش دارم.
با اجازتون اینجا هم بنویسمش. اگه دوست داشتین که بخونینش لطفا از روی احساس بخونین و تا آخرش رو هم بخونین تا حالشو ببرین.
خیلی شعر تفکرانگیزناکیه!

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید, نتواند,
که ره تاریک و لغزان است.

و گر دست محبت سوی کس یازی,
به اکراه آورد دست از بغل بیرون,
که سرما سخت سوزان است.

نفس, کز گرمکاه سینه می آید برون, ابری شود تاریک.
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.

نفس کایناست, پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی, در بگشای!

سلامم را تو پاسخ گوی, در بگشای!

منم من, میهمان هر شبت.
منم من, سنگ تیپا خورده رنجور.
منم, دشنام پست آفرسنش, نغمه ناجور.
نه از رومم, نه از زنگم, همان بیرنگ بیرنگم.

بیا بگشای در, بگشای, دلتنگم.

بیا بگشای در, بگشای, دلتنگم.

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر, درها بسته, سرها در گریبان, دستها پنهان,
نفسها ابر, دلها خسته و غمگین,
درختان اسکلتهای بلور آجین,
زمین دلمرده, سقف آسمان کوتاه,
غبار آلوده مهر و ماه,
زمستان است.

زمستان است.

زمستان است.

...

[ بدون نام ] جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:38 ب.ظ

خیلی خدا را شکر می کنم که در کلاس ما همه ادم حسابیند خیلی خوشحالم که همه همدیگر را به چشم خواهرو برادر می بینیم هیچ بچه بدی در کلاس نداریم البته داریم ولی در جمع جدا شده از کلاس ادم مزخرفی نداریم در ضمن اقای گوگو جی من شعر اخوان را دوست ندارم بلکه عاشق این شعر هستم وببخشید که جمعه نیامدم چون ساعتم اشتباهی کار می کرد دیر پا شدم
tanha41

خدارو شکر که فقط ساعت اشتباهی کار میکرد
خودت خوب کار میکردی

‌‌‌BOOکوچولو شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:58 ق.ظ

ببین این شعر از حافظ مخصوصاْ مصرع اولش چقدر قشنگه کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیمو همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم درزیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کاو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جامی و خون دل هر یک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
ان نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد (این بیتشم خیلی قشنگ وجالبه) اما شعر شماگوگوجی شعر های اخوان ثالث حرف نداره ۲۰

سناتور شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:52 ب.ظ

سلام سعید جان اینم لینک دانلود سوالات
دروس عمومی
http://egza.wordpress.com/2008/05/06/omoomi-pnuqs/
دروس اختصاصی صنایع
http://egza.wordpress.com/2008/06/06/soal-sanaye

دستت درد نکنه میزنم رو پست ها

the boy شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:10 ب.ظ

احساس عجز نزد ستمگر ابلهی ست اشک کباب شعله آتش فزون کند
********************************************
آه اگر راهی به دریایم بود از فرو رفتن چه پروایم بود
********************************************
نگاه کن دست تکان دادن مرا گویی مرا بهر وداع آفریده اند
**********************************************
شباهنگام که می بینم آب دریا بالا می آید در میابم ماهی ها دوباره شروع به گریستن کرده اند
**********************************************
گفته بودی ظهر که شد خواهی آمد آن دم که آفتاب عمود بر زمین می بارد و من به قدری تنها هستم که دیگر حتی سایه ای نیز ندارم از برای سخن گفتن.
***********************************************

اوکی!

کار خدا بی حکمت نیست شنبه 22 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:46 ب.ظ

احساس عزیز امروز مطلبتو خوندم. از ته دل بهت تسلیت میگم من تو رو درک میکنم ماه رمضون سال پیش بود که فهمیدم مامانم مشکوک به بیماریه. ۱۰ روز طول کشید که جواب آزمایششو بدن البته خدارو شکر آزمایش نشون داد که خوش خیمه. اون ۱۰ روز کار من شده بود گریه و التماس به خدا خیلی روزهای سختی بود ولی حسنش این بود که فهمیدم مامانا خیلی خوبن . بغض لعنتی نمیزاره بازم بهت تسلیت میگم

خدایا مرا آن ده که آن به

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد