the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

و علیک سلام یا رمضان !!!

چه قدر دلم برایت تنگ شده ؛ چه قدر دیر کردی ؟!  

امسال دلم میخواهد زودتر ببینمت . ارزو میکردم زودتر برسی تا بشینم  و کلی با تو حرف بزنم . 

تقویم را ورق میزدم تا حساب روز ها دستم باشد . 

غم و غصه و بغض گلویم را گرفته . 

چه سخن ها دارم با تو ماه ِ من ... 

امسال که بیایی خیلی ها کنار سفره سحر و افطار نیستند ...  

خیلی ها بنا به عادت هنوز کنار سفره بشقاب اضافه میگذارند ... چشم خیلی ها به در است و دست های بیشتری رو به اسمان . 

ماه من ! چند ماه است غم نایم را فشار میدهد و بغض تا زیر گلویم بالا میاید ... اما جلوی همه ی این ها را گرفتم تا سفره ی دلم را پیش تو باز کنم ... این بغض باید در اغوش تو بترکد ... 

ماه عزیز ... سالهای قبل یادت است ؟! ان شب قدر ها را ؛ نوزاد ان روز ؛ حالا بزرگ شده ؛ غم هایش بزرگتر و انگار دستانش از اسمان کوتاهتر . 

خوش امدی که با تو حرف ها دارم و دعایی که نیاز به توجه بیشتری داره ... 

 

ماه رمضون (  ) همه مبارک ...  

  

 

(هیی هیی هیی ...نه نه... گول نخورین  ... اصلا پیشرفت نداشتم تو ادبیات... این  متن رو تو متن همشهری جوان خوندم ... خوشم اومد اینجا نوشتم واستون !!Happy Dance )

گل و لای زندگی

Hello  سلااااااااااااااام بهمنی های گل گلاب   

یه داستان ِ جالب خوندم گفتم شاید دوست داشته باشین شما هم بخونینش : Glasses

 

گل و لای زندگی 

روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد . 

 حیوان بیچاره ساعت ها به طور ترحم انگیزی ناله می کرد .
بالاخره کشاورز فکری به ذهنش رسید .  

او پیش خود فکر کرد که اسب خیلی پیر شده و چاه هم در هر صورت باید پر شود .   

او همسایه ها را صدا زد و از آنها درخواست کمک کرد . 

 آن ها با بیل در چاه سنگ و گِل ریختند .
اسب ابتدا کمی ناله کرد ، اما پس از مدتی ساکت شد و این سکوت او به شدت همه را متعجب کرد .  

آنها باز هم روی او گِل ریختند .  

کشاورز نگاهی به داخل چاه انداخت و ناگهان صحنه ای دید که او را به شدت متحیر کردبا هر تکه گِل که روی سر اسب ریخته می شد اسب تکانی به خود می داد ، گِل را پا یین می ریخت و یک قدم بالا می آمد 

 همین طور که روی او گل می ریختند ناگهان اسب به لبه چاه رسید و بیرون آمد  Gun Touting

 

نتیجه ی اخلاقی ِ داستان :
 

زندگی در حال ریختن گل و لای برروی ماهاست   

دوتا راه داریم : 

یا اون گل و لای ها رو کنار بزنیم و بیایم بالا  یا این که اونقدر صبر کنیم که زیر اونا مدفون شیم و بریم به دنیا بالا !!!

 هر کدوم از مشکلای ماها مثل یه سنگ و یه بیل از این گل و لای هاست که ما میتونیم برای بالا اومدن از اون استفاده کنیم ... 

این طوریه که ماها میتونیم از خفن ترین چاه ها بیرون بیایم و شاگرد اول بشیم ...    

جالب بود ... نه ؟؟!!   

 

 

 

Glasses