the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

واقعا از عصر تا حالا هر بار که یاد قضیه کارتا می افتم شرمنده گی منو فرا میگیرد.

نمیدونم در مورد من چی فکر میکنین ولی من واقعا منظوری نداشتم.

قضیه از این قرار بود که من اومدم ثواب کنم کباب شدم! چطور؟

والا واسه اینکه فکر کردم نگهبان خیلی گیر میده و از روی آمار کارتها ما رو میفرسته تو. و برای اینکه اون چند نفری که کارت نیاوردن مشکلی نداشته باشن، هرچی تو جیبم کارت سفید که شبیه کارت دانشجویی بود رو از جمله گواهی نامه و .. رو دادم به نگهبان.

و از طرفی هم دوستان بنده عادت دارن که کارت هر کی رو گیر آوردن تا یکی دو ساعت بهش پس نمیدن.

از این رو با عجله کارتا رو از طرف گرفتم تا کارتم دست پسرا نیافته . سریع کارتایی رو که شبیه کارت دانشجویی نبودن رو جدا کردم و گذاشتم تو جیبم ( که از بد شانسی کارت خ کلانتری هم قاطی اونا شده بود، چون کارت ایشون هم واسه کتابخونه بود با اونیکی ها فرق داشت)

و بعدش هم که سوتی سال بنده رو همگی مشاهده فرمودید.

راستی نمیدونم احساس میکنی که کلاس، تو ایجاد انگیزه واسه درس خوندنمون، خیلی تاثیر گذاره؟

 

نظرات 11 + ارسال نظر
احساس چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:09 ق.ظ

خوب از این جور اتفاقها زیاد پیش می یاد ان شا الله برای کسی سوء تفاهم نمی شه

بی کس چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:29 ب.ظ

از حرف های عاشق واقعا دلم گرفت و براش حتما دعا میکنم.
در ضمن از این اشتباهات (کارت ) میگم ژیش میاد . انسان جایز خطاست .
برای اولین جلسه کلاس خوب بود

دوست جون پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:27 ق.ظ

سلام
اره کلاس خیلی خوبه چون وقتی بچه ها می بینن که همه خوندن و اونا جا موندن انگیزشون بیشتر میشه. بحث هایی که در مورد یه سری از سوالا هم میکنیم مغزمون رو از حالت اکبندی در میاره. در کل دست همون درد نکنه ایشالا که کلاس واسه همه مفید باشه و این که بتونیم گاماس گاماس به اون سر دره که بودااااا نزدیک بشیم d:
در مورد کارت خ.کلانتری هم بیخیال همه میدونن فقط سوتی بود و بس ...

اتفاقا یکی از اهداف اصلی کلاس ها هم رسیدن به نقطه ای بود که به رقابت با هم فکر کنیم و خودمونو بکشیم بالا (خدا رو شکر که بهش رسیدیم)
بابا ای ول! سردر یادم رفته بود خوب شد یادم انداختی
دیگه از این سوتی ها هم اتفاق نمی افته چون از به بعد قرار گذاشتیم که با لیست رامون بده

فلفل پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:48 ق.ظ

بزارید این همه اشتباهات جالب توگروه بیفته راستی اگه با اقایون راحتم چون مثل برادرایی هستید که ندارم

آره واسه شماها که خوبه
همتون میخندین!
ولی خوبه کمی هم به اون کسی که طرف مقابل خنده تونه فکر کنین

ولی من بر خلاف شما ۴۳ تا برادر و خواهر مهندس دارم (البته اگه منو به عنوان برادر کوچیکترشون قبول کنن)

فلفل جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:39 ب.ظ

من نگفتم چون همشون میدونن خواهرای من هستن از اقایون به خاطر رفتار تندم عذر خواهی کردم همین

اولا من هیچکدوم از کسایی رو که نظر میدن رو نمیشناسم
دوما با استناد به بند اولا من شما رو هم نمیشناسم تا ببینم که رفتار تندی داشتین یا نه
سوما من تا اونجایی که یادمه کسی با کسی رفتار تندی نداشته که به خاطرش نیاز به معذرت خواهی باشه
چهارما من سر همون ۴۳ تا خواهر برادرام تاکید دارم

سورنا جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:35 ب.ظ

از این اتفاقا زیاد میفته مهم اینه که عمدی نباشه که من مطمئنم عمدی نبوده

مگه قرار بود مطمئن نباشی!!
راستی سورنا اسم یکی از سربازان ایران دلیر ایرانی بوده (اینو به جای تو نوشتم البته با اجازت)

سورنا جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:20 ب.ظ

راحت باش اینم اضافه کنم که در اوج جوونی(۱۸یا۱۹ سالگی تقریبا هم سن ما بوده) سر پادشاه یونان یا روم (زیاد مطمئن نیستم) رو از تنش جدا کرده اگه کسی کتابی در موردش میشناسه ممنون میشم اسمش رو بگه

کاملا درسته
کتابشم: سورنا و دوستان زبل- از کتابفروشی های معتبر تهیه شود

[ بدون نام ] شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 ب.ظ

شاه شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ب.ظ

اقای...خودتو زیاد ناراحت نکن شده دیگه
دعا کنین کار ما حل شه
شیرینی بیارم سر کتاس

آخ جون شیرینی
خدایا لطفا اگه ممکنه کارشو حل کن
آخه خیلی وقته شیرینی دلم میخواد

مرد سیندرتا شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:28 ب.ظ

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهاییم را حس نکرد
درمیان خنده های تلخ من
گریه ی پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بیکسی
درد بیکس ماندنم را حس نکرد
انکه با اغاز من مانوس بود
لحظه ی پایانیم را حس نکرد

مجنون شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:28 ب.ظ

«کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش
ولی آهسته میگویم الهی بی اثر باشد»
تایید نکنی خیلی نامردی
برسه بدست اونیکه خیلی دوسش دارم

از خط سوم نوشته ات خیلی دلگیر شدم
دستت درد نکنه. خستگی این چند ماه کلا از تنم پرید
خدای ما هم بزرگه
ولی من همه نظراتی رو که مشکل اخلاقی نداشته باشن تایید میکنم
و نظرات تایید نشده فقط به خاطر این رد میشن که بلاگمون فیلتر نشه
حالا تو نامردی فرضش کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد