the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

دلم گرفته از خودم...

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بربخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
.
یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها دل ما دل نیست
.
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست
.....
یادم باشد زندگی را دوست دارم
.
یادم باشد هرگاه ارزش زندگی یادم رفت

در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود

زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم
.
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردی

که از سازش عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد
.
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم
.
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
.
یادم باشد , یادم باشد
 

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:31 ق.ظ

حتی فکرشم نمی کردم که این جوری بشه واقعا متاسفم هم برای خودم هم برای آ.خ دارم دیوونه میشم انتظارشو نداشتم همیشه سعی کردم توی هر موقعیتی که هستم طوری برخورد کنم که کسی از رفتارم برداشت غلطی نداشته باشه فکر می کنم تا الان موفق بودم ولی نمیدونم چرا این جوری شد راستشو بخوایید طوری برخورد می کردید که فکر کردم آدم با جنبه و منطقی هستید که می تو نم در مورد مسایل درس و کلاس و چیزهای مربوط به دانشگاه راحت تر نظراتمو بهتون بگم حتی فکرشم نمی کردم که از رفتارم با خودتون برداشت دیگه ای داشته باشید با این که فکر میکنم یعنی مطمئنم که اشتباه از من نبوده و رفتاری نداشتم که باعث سوءتفاهم بشم ازتون معذرت می خوام اگه منو مقصر می دونید
ما قراره ۴ سال کنار هم درس بخونیم فکر می کنم باید برای هم مثل خواهر برادر باشیم و غیرت کلاسی داشته باشیم شاید برامون خیلی زود باشه که بخواهیم عاشق باشیم البته منظورم کل کلاسه بخصوص در مورد همکلاسی هامون فکر می کنم کار درستی نباشه مخصوصا در مورد خودم بگم همه دوستام می دونند که هیچ وقت دوست ندارم که در مورد هم کلاسی هام از این موضوع ها پیش بیاد
میگن آدم از هر چیز بدش بیاد سرش میاد
آ.خ خیلی از دستتون ناراحت شدم چرا باید بعد از اینکه همه بفهمند خودم این موضوع رو بدونم ازتون انتظار نداشتم شاید بعد از مدتی همه طوری وانمود کنند که اتفاقی نیوفتاده ولی من یه دخترم واسم خوب نبود که سوژه بشم فکر نمی کنید چیز خیلی ساده ای بود که میشد بدون این همه کش دادن تمومش کرد به جای اینکه این قدر همه ی بچه هارو حساس و کنجکاو کنید موضوع رو به خودم می گفتید تا همون جا تموم میشد به هر حال اتفاقی که نباید بیفته افتاده امیدوارم همه چیزو فراموش کنید و مثل روزهای اول فقط براتون یه همکلاسی باشم و بس تا امروز به قول خودتون پاک بودید امیدوارم بعد از این هم همین طور باشه تا چند سال بعد وقتی به عشق واقعی تون رسیدید با غرور به گذشته خودتون افتخار کنید از همه مهم تر حیفه به خاطر یه احساس که می تونید با عقل و منطق بهش غلبه کنید وهمه چیز رو فراموش کنید از درساتون عقب بیفتید به هر حال همه این حرفارو به عنوان یه خواهر که حس می کردم در مقابلتون مسئولم بهتون گفتم برای من همه چیز تموم شده اس امیدوارم برای شما هم همین طور باشه .
از همه بچه های کلاس هم خواهش می کنم همه چیزو فراموش کنند و دیگه حرفی از این موضوع زده نشه از آقای محمودی هم خواهش می کنم که هر چی نظر در مورد آتش و نظرات مربوط به اون هستند رو از وبلاگ بردارند تا منم بتونم راحت تر از وبلاگ و کلاس استفاده کنم
یه پیشنهاد هم به همه ی آقایون و خانوم های کلاس دارم ما تازه ترم اولیم کاری نکنیم که حرمت کسی شکسته شه و جوی که شاید خیلی از کلاسا آرزوشو دارن به هم بریزه طوری رفتار کنیم که بتونبم به هم کلاسی هامون افتخار کنیم

من هم دقیقا بخاطر همین ناراحتم که چرا در مقابل کاری که ا.خ میخاست بکنه مقاومت کردم و نذاشتم روز اول بیاد و حرفشو بزنه
شاید بخاطر این بود که منم فکر میکردم زوده و نمیخاستم که کلاس جو دیگه ای بجز دزس به خودش بگیره
ولی بعدها از خودم دلگیر شدم که چرا این کارو کردم و باعث خیلی از مشکلا شدم.
بخاطر همین هم چند تا چرت و پرت تو جواب آتیش نوشتم و با این کارام خاستم که کمی اوضاع بهتر شه و بعدا همه نگن که من کارا رو خراب کردم..
که کارا رو خراب تر کردم و رسید به اینجا

میدونم همه مشکلا رو من درست کردم و کارارو به هم ریختم پس با تمام وجود میگم:
معذرت میخام ازتون

دنیز دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:33 ق.ظ

پروانه صفت دور جهان گردیدم
نامردم اگر مرد به دوران دیدم
یکرنگ تر از تخم ندیدم به جهان
آن را که شکستم دو رنگش دیدم

ساین دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ق.ظ

به نظر من اصلا اشتباه نبود دیگه جو سازی موقوف

باشه

[ بدون نام ] دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:29 ق.ظ

سلام به نظر من اشتباه نبود خ.ق خودش اسرار داشت بدونه و همینطور همه البته ۲ نفر اینجا زیر سوال که خدار شکر حل شد ولی به نظرم تمومیش کنیییییییییییییییییییییییییم

[ بدون نام ] دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 ب.ظ

آ.محمودی همش نزن و همه چیزو پاک کن

[ بدون نام ] دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:55 ب.ظ

از خانم.ق واقعا و از ته ته قلبم عذر خواهی میکنم
میدونم ازم خیلی دلگیر شدین من هم به این نتیجه رسیده بودم که برام خیلی زوده این کاره دلم بود ولی عقلم یه تصمیم دیگه گرفته بود که منم باهاش موافق بودم
ولی این تصمیم های مسخره دوستام گرفتن که تا اخرین لحظه هم باهاشون مخالفت کردم که اگه بهشون بر نخوره میگم که مثل دوستی خاله خرسه بود خلاصه من این مسئله رو تموم شده میدونم و می دونم که خیلی در حق خانم.ق ظلم کردم امیدوارم من رو ببخشن
این آخرین نظرمه تو وبلاگ و نظراتی که از این به بعد می آد مطمئن باشین که من نیستم
من رو ببخشید و مطمئن باشید که جبران میکنم
و بخاطر این جو کلاسو بهم نزنین و جو همون ۴۳ تا خواهر و برادرو حفظ کنین و همه ی جریان هارو به فراموشی بسپارین
مقصر اصلی هم من بودم که با مخالفت های صریح خودم به دیگران میدون دادم و غرور شخصیتم پیش شما واز همه مهمتر پیش خودم و بدون خواست خودم به لجن کشیده شد
از آقای سعیدی هم می خوام این آخرین حرفامو تایید کنه

من کاره ای نیستم که تایید نکنم. اولا
دوما سعیدی؟
کارمان را به خدا واگذار کنیم که او به همه بنده گانش بینا است.

TANHA41 چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 ب.ظ


دیده گانم همچو دالانهای نور
گونه هایم همچو مرمر های سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد

لاک قلت گیر شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:34 ب.ظ

آقا یا خانم چهارمی از بالا
اسرار نه اصرار

اوکی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد