the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

بسمه تعالی

سلام 

لطفا بچه هایی که به وبلاگ سر میزنن و از ما ها نیستن خودشون رو صاحب نظر ندونن تا بیان اینجا و به هر کسی که میخوان توهین کنن 

واستون دعوت نامه نفرستادیم که بیاین و ابراز وجود کنین  

همین  این وبلاگ مال ماهاست و به شما هم هیچ ربطی نداره که تو رابطه ی ما دخالت می کنین

نظرات 146 + ارسال نظر
۰۰:۰۰ چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:53 ق.ظ

بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
...
..
.

جالب بود!!!!

قانون عشق چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:15 ق.ظ

یک پسر با یه نگاه از یه دختر خوشش میاد و عشق از طرف اون شروع میشه...
تا جایی که زندگیش و پای عشقش می ذاره
اما دختره باور نمی کنه...
چون چیزهایی دیده و شنیده...
تا دختره بیاد و پسره رو باور کنه پسره دلسردو خسته میشه...
میره با یکی دیگه...
بعد که دختره تازه تونسته پسره رو باور کنه میره طرفش...
اما پسره رو با یکی دیگه می بینه...
اینجاست که میگه حدسم درست بود.

به قول برادرم : یادت باشه مجنون خیلی وقته که مرده !!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:42 ق.ظ

عالی بود!
قانون عشق
واقعیت رو به بهتری شکل ممکن گفتی

ma----ak چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:57 ب.ظ

وقتی خود را به افتادن یک اتفاق مطمین کنیم،امید تمام زندگیمان را دربرمیگیرد و دنیایی برای خود میسازیم که همه ی حادثه هایش بروفق مراد است.برای رسیدن آن اتفاق روز را شب و شب را روز میکنیم. اما.....
اما اگر روزگار چیز دیگری برایمان خواسته باشد،وبفهمیم تمام آرزوهایمان را باد برده،مصیبت زده میشویم و نفس کشیدن حتی برایمان سخت میشود.
اگر چنین شود چه خواهیم کرد؟.....
پیشگیری همیشه بهتر از درمان بوده است پس باید همراه امیدوار بودن جایی هم برای اتفاقات ناخواسته بگذاریم. هیچوقت رویاهایمان را شدنی مطلق ندانیم.
ما نباید خود را اسیر یک احساس نورسیده کنیم.
ما تازه در آغاز راه قرار داریم کسی چه میداند جاده برایمان چه خوابی دیده؟!
چه خوب که تعادل و منطق را در کوله پشتیمان بگذاریم تا اگر روزی ،جایی ،کسی ، چیزی،خلاف میلمان شد،توان ادامه ی زندگی را داشته باشیم.
...
..
.

چه قدر قشنگ و تاثیر گذار بود اما یه جایی هست که امید هم توش کم میاره اون وقته که میشی پوچ به قول دکتر شریعتی صفر !!!

پسته پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:56 ب.ظ

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواخم بدانم که کوزهگر از خاک اندامم چه میسازد
ولی انقدز مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
که او یکریز و پیوسنه دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خسته را اشفته تر سازد
بدین سان بشکنم هر دم سکوت مرگ بارم را
؛ دکتر شریعتی ؛

پسته پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:11 ب.ظ

سلام بچه ها خواهشا به ابن سایت برین و مطلبش رو بخونین ... من که داشتم میترکیدم از غصه اما خوبه که ادما قدر زندگیاشون رو بدونن : اسم متنش اینه : چیزی بالاتر از عشق که یه موضوع واقعیه :

http://rooydar.blogsky.com/1387/07/03/post-60/

... پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 05:35 ب.ظ


چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر............

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم


ولی دل به پاییز نسپرده ایم


چو گلدان خالی لب پنجره


پر از خاطرات ترک خورده ایم


اگر داغ دل بود ما دیده ایم


اگر خون دل بود ما خورده ایم


اگر دل دلیلست،آورده ایم


اگر داغ شرط است ، ما برده ایم


اگر دشنه دشمنان ، گردنیم


اگر خنجر دوستان، گرده ایم


گواهی بخواهید اینک گواه


همین زخمهایی که نشمرده ایم!


دلی سربلند و سری سر به زیر


از این دست عمری به سر برده ایم

؛اینم کل شعرش ... الان یادم افتاد ... چه قدر این شعر قیصر امین پور با صدای عبداللهی رو دوس داشتم ... روح هر دوتاشون شاد؛

مهندس کپک (kapak) جمعه 6 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:07 ق.ظ

تازگی ها گیر دادند صغیر و پیر و برنا را گرفتند
به عنوان شریک جرم ِآدم همین امروز حوا را گرفتند
یوزارسیف زنگ زد فوراً صد و ده و آن ها هم زلیخا را گرفتند
به جرم اغتشاش ، ایجاد وحشت عصای دست موسی را گرفتند
نموده چون دخالت در پزشکی یکی می گفت عیسی را گرفتند
به جرم بخشش آن دو به خالی جناب حافظ مارا گرفتند
سپس افغانیان هم از لج او سمرقند و بخارا را گرفتند
خبر آمد که مجنون خودکشی کرد به جرم قتل لیلا را گرفتند
ویک شب گشت آمد کوچه را بست سپس وامق و عذرا را گرفتند
والبته به جرم منکراتی وایضاً مرغ (عشقا ( را گرفتند
به جرم کشتن سهراب ِناکام شنیدم رستم آقا را گرفتند
از اول چون که «او» با ما نبوده لذا مستر اوباما را گرفتند
طرف شد ازقاچاق ارز دارا ولی بیچاره سارا را گرفتند
طرفداران اشعار کلاسیک یورش بردند و نیما را گرفتند
دکان (مطربا ) را تخته کردند وبیچاره نکیسا را گرفتند
به جرم خوردن بید مشک و کاسنی عرق خورهای کسری را گرفتند
کمر را چون که نرمش داد بابا به جرم رقص بابا را گرفتند
به جرم اختفای دیش و آنتن تمام پشت (با ما ) را گرفتند
وجالب تر به جرم کشف عورت پریشب کــّل ( مرغا) را گرفتند
به جرم گفتمان های سیاسی دوتا طوطی و مینا را گرفتند
سُراییدند خیلی ها اراجیف ولی تنها" آرمان " را گرفتند

کلی خندیدم واقعا بامزه بود!!!

۰۰:۰۰ جمعه 6 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:11 ب.ظ

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات
ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .
به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی...،
-امروز زندگی را آغاز کرده ام
امروز مخاطره کرده ام!امروز کاری می کنم که به آرامی نمیرم!

متن خیلی جالبی بود ادم و به فکر کردن وادار میکنه !!!!
جالبه!!!

پسته جمعه 6 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:39 ب.ظ

شرکت مخابرات ایران از تاریخ ۲۰ ابان به بعد شروع به فرستان ایمیل هایی کرده که از یاهو توی ایران استفاده میکنن که عنوان ایمیل هست: کارت اینترنت مجانی .
وقتی شما این ایمیل رو باز میکنین یک KeyLogger که فقط ۳۲ کیلو بایت هستشinstal میشه و تمامی چیز هایی که شما تایپ میکنین هر ۲۰ دقیقه به ایمیل research@iranteleco m.ir فرستاده میشه و اونا میتونن بخونن که شما چی نوشتین
. پس هر ایمیلی رو که واستون میفرستن تحت هیچ شرایطی باز نکنین.

پسته شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 ق.ظ

سلام مردمک جونم اینم همون متن موزیکی که می خواستی:

Somebody's Me lyrics

You, do you remember me?
Like I remember you?
Do you spend your life
Going back in your mind to that time?
Because I, I walk the streets alone
I hate being on my own
And everyone can see that I refell
And I'm going through hell
Thinking about you with somebody else

[CHORUS]
Somebody wants you
Somebody needs you
Somebody dreams about you every single night
Somebody can't breath without you, it's lonely
Somebody hopes someday you will see
That Somebody's Me

How, How could we go wrong
It was so good and now it's gone
And I pray at night taht our paths will soon cross
And what we had isn't lost
Cause you're always right here in my thoughts

[Chorus]
Somebody wants you
Somebody needs you
Somebody dreams about you every single night
Somebody can't breath without you, it's lonely
Somebody hopes someday you will see
That Somebody's Me

You'll always be in my life
Even if I'm not in your life
Because you're in my memory
You, will you remember me
And before you set me free
Oh listen please

[Chorus]
Somebody wants you
Somebody needs you
Somebody dreams about you every single night
Somebody can't breath without you, it's lonely
Somebody hopes someday you will see
That Somebody's Me

opera شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:36 ق.ظ

سلام مهندس کپک متنت عالی بود..............

[ بدون نام ] یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:24 ب.ظ

عشق بین دو نفر

این نیست

که هر دو زیر باران

خیس شوند

عشق آن است که

یکی چتر شود

برای دیگر...

و دیگری

هیچگاه نفهمد

که چرا خیس نشود.



[ بدون نام ] یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:28 ب.ظ

ببینید چقدر این وبلاگ وبچه هاش برا من عزیز شدن که من الان تو این ساعت که با مامان بیرونیم کشوندمش اوردم کافی نت تا یه سر کوچولو به sieزده باشم.
چون از خونه نمی شد.

بابا دست مریزاد مرسی ممنون!!!

mar2mak یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:39 ب.ظ

...
از امروز دریافتم،زندگی معجزه حیات است،زندگی با کلمه های من ساخته میشود و هر کلمه ای ردپای معجزه ایست.
پس میتوانم زیبایی را با کلماتم بیافرینم،
هرگاه کسی خشم داشت بدانم به نوازش و کلام مهرامیزی نیازمند است،
هرگاه کسی نومید بود به کلماتی که سپاس او را ابراز کند محتاج است،
هرگاه کسی حسد میورزید نیاز دارد که دیده شود،
اگر کسی شاکی و گله مند بود نیاز دارد شنیده شود،
اگر کسی تلخ بود نیاز دارد مهربانی دریافت کند،
و اگر کسی ستم میکند نیاز داشته دوست داشته شود،
اگر کسی بخل میورزد باید که بخشیده شود،
و همه این سایه در روح و روان ما نیاز دارندکه عشق بر آنها،چون باران ببارد،ببارد و ببارد
...
source:movafaghiat.com

قابل تامل بود!!!

tanha41 یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:34 ب.ظ

رد پای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانه معشوق کجاست

جالب بود!!!

رکت انگولار یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:36 ب.ظ

سلام علکم چه طوره حال شما التماس 2آ داریم برا برادرا.... (شاهین ستو)
.... و همچنان بوی مشروطیت جاریست.....
خودمو 1 ساعتمیکوبم به در و دیوار تا یک کلمه بدرسم....خداااا چه قوهییی بخورم آخه
جالب اینکه اول ترم شاکی بودم چرا درسا رو طوری ارایه دادن که من 17 واحد بیشتر نتونستم بردارم....بچه ها به نظرتون استادا به روح اعتقاد دارن!!!!!!!!!
صلوات!!!!!!!!!

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام رکت انگولار
همه این مشکل رو الان دارن به قول جناب بی خیالی طی کن!!!!!!!! بعد از مدت ها که اینجا دیدمت کلی ذوق مرگ شدم . واسه نوشته ات که بماند ... کلی خندیدم
اما این تیکه ی استو رو خیلی باحال اومدی!!!
و این که اگه استاد ها به روح اعتقاد دارن پس
.
.
.
.
.
.
.نیا پایین بخونی این قسمت خصوصی واسه رکت انگولاره
.
.
.
.
.
.
.
پس تو روحشون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:04 ب.ظ

دو سه روزیست آسمان دلم دوباره ابریست
که بود…؟! چه گفت…؟! چرا گفت…؟ با من بود یا نه…
حرف هایش همه درست بود ولی چه طور می شود کنار آمد با آنهمه اتفاق
نمی شود … نه نمی شود
راستی کسی می داند حالم را ؟…
بخدا کسی نمی داند جز خدا
پس معبودی که هر روز در رکوع های خسته مان فریادت می زنیم که شنونده ترینی
بشنو این بغض گلوگیرم را….

خیلی قشنگ بود...

مهندس کپک (kapak) دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:22 ب.ظ

هر دم به گوشم میرسد اوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
یک زن میان محملی اندر غم و تاب و تب است
این زن صدایش اشناست
ای وای من این زینب است

تاثیر گذار بود خیلی خیلی!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:03 ب.ظ

چه خوب
منم همیشه خود خستمو کشون کشون میرسون کافی شاپ نه کافی نتی جایی تا سری به sie بزنم.
....خلاصه اینکه درد مشترک داریم ما....

اونم عجب دردی!!!!!!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ب.ظ



عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است .

عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است .

عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است .

عشق کنار کشیدن و جا زدن نیست .

بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است

اینم جالب بود !!!!!
تراوشات مغز بهمنی ها شاید اطرافیان!!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:09 ب.ظ



به تموم بی معرفتا:



تو را با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی




با او آهسته میرفتی سراپا محو او بودی



صدایت کردم و بر من چو بیگانه نگه کردی





شکستی عهد دیرین را گنه کردی گنه کردی




گناهت را نمی بخشم



چه شبها را که من تنها به یاد تو سحر کردم



چه عمری را که من بیهوده به پای تو هدر کردم



تو عمرم را هدر کردی گنه کردی گنه کردی



گناهت را نمی بخشم



همین بود آن صفایی را که میگفتی



همین بود آن وفایی را که میگفتی



تو که خود این چنین بودی چرا روزم سیه کردی



گنه کردی گنه کردی



گناهت را نمی بخشم


بله ... مخصوص اون بی معرفت ها!!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام ۰۰:۰۰ چه مطلبای قشنگی مینویسی منبعشون کجاس مام بخونیم؟

۰۰:۰۰ چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:33 ق.ظ

دوست عزیز نهایت لطف توست. منبع خاصی ندارند


می توان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بی رنگ بر قالی
در خطی موهوم بر دیوار
می توان بر جای باقی ماند
در کنار پرده، اما کور، اما کر
...
می توان تنها به حل جدولی پرداخت
می توان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت
پاسخی بیهوده، آری پنج یا شش حرف
می توان چون صفر در تفریق و در جمع وضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
...
در نهایت بی سبب فریاد کرد و گفت:
آه، من بسیار خوشبختم!!!!!!!!!!!!!!

جمیله چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:32 ب.ظ

به یه نفر گفتن فعل نشستنو صرف کن،گفت:نشستم،نشستی،نشست،..دیگه جا نیست.

حلیمه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:36 ب.ظ

یه نفرو برق گرفت مرد.فامیلاش تا چهلمش با فازمتر روی قبرش فاتحه میخوندن!

ملیحه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:39 ب.ظ

دکتر به مریضش میگه ۲تا خبر بد واست دارم:۱ اینکه تو فقط ۲۴ ساعت زنده ای -
۲ اینکهدیروز یادم رفت اینو بهت بگم!!

فریده چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:02 ب.ظ

به یکی میگن با سبزی جمله بساز
میگه:با سبزی فقط میشه قرمه سبزی درست کرد!!!!!

....ه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:19 ب.ظ

یه روز یه مَرده... سرش خورد به نرده!!!!!!!!!!!!

سکینه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:23 ب.ظ

در یخچال یکی خراب میشه،جاش پرده آویزون میکنه!!!

بهیه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:23 ب.ظ

از یه نفر که مدت ۳۰ سال تو آلمان زندگی میکرد،پرسیدن نظر شما درباره زندگی در آلملن چیست
گفت:خیلی خوبه،فقط آلمانی توش خیلی زیاده

سلیمه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:24 ب.ظ

بازم به یکی میگن جمله بساز اما ایندفه با نخ سوزن
میگه:من فوتبالیستارو خیلی دوست دارم نخصوزن علی دایی!!!!!!

فضه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:25 ب.ظ

نوبتیم باشه نوبت معلمه که به شاگردش بگه با هلو جمله بساز
شاگرده میگه:هلووووووووُصد دانه یاقوت دسته به دسته،بانظم و ترتیب یکجا نشسته!!!!!!!

حمیده چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:25 ب.ظ

میخه می­افته تو آب. زنگ می­زنه در می­ره!!!!!!!!

فهیمه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:26 ب.ظ

یارو آب‌انگور می­خوره شنگول می­شه، گرگه می­آد می­خوردش!!!!!!!!!

خدیجه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:27 ب.ظ

یه نفر تو تاکسی به راننده می­گه: «آقا می­شه بندازی تو یه دست­انداز؟» می­پرسه واسه چی؟ می­گه: «آخه می­خوام خاکستر سیگارمو بتکونم!!!!!!!!!!

صفیه چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:28 ب.ظ

رانندة ناقلایی با یک نگاه به مسافر بغل دستی‌اش می­فهمد که طرف، آدم ساده لوحی است و بدش نمی­آید سر به سرش بگذارد. از او می­خواهد که از توی داشبورد، نوار ویدیویی را در بیاورد و داخل ضبط ماشین بگذارد.
مسافر بیچاره هم در حال تلاش و تقلای مذبوحانه وعرق­ریزان برای انجام این عملیات ناممکن است که ناگهان مسافر عقبی به حمایت از او به حرف می آید و می­گوید: «آقای راننده فکر کرده شما نمی­فهمید! نفهم خودتی برادر من!...»فکر کردی ما نمی­دونیم این نوارا مال کامیونه؟ !!!!!!!!!!!


فخری چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:28 ب.ظ

یه روز یه ترکه زنگ میزنه تاکسی تلفنی میگه اقا ماشین دارید میگه بله ترکه میگه خوش به حالتون ما نداریم

بتول چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:32 ب.ظ

ترکه زخمه معده میگره چسب زخم مخوره!!!

عمه قیزی چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:33 ب.ظ

ترکه ماهی خورد میکرد یه دفعه ماهی تکون میخوره ماهی را میکنه تو سطل آب

بهش میگه: خفه شو بمیر.

مرد علی قیزی طیب‌ُ چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:40 ب.ظ

به علت قطع برق در تبربز ده ها نفر از هموطنان ما روی پله برقی گیر کردند!!!

خدجه خالا چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:44 ب.ظ

به ترکه می گن تا حالا گول خوردی؟ میگه آدم که گول نمی خوره! گول آدمو می خوره!!!

ملمز چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:49 ب.ظ

یه یارو ترکه میگن فرق کچل با هواپیما چیه میگه ما ترکیم خر که نیستیم کچل اصلا فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافیه!!!!

رکت انگولار چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:03 ب.ظ

التماس ۲آ

فدای تو ... مرسی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:29 ق.ظ

از ترکه می پرسند خیلی لاغر شدی//میگه نباید از ظاهر ادما قضاوت کرد.

چه بامزه!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:44 ق.ظ

خوبان همه قطره اند و دریاست حسین /مردم همه بنده اندومولاست حسین/ترسم که شفاعت بکند از قاتل خویش/از بس که کرم داردو اقاست حسین
فرا رسیدن ایام غم و اندوه را بر شما عاشقان تسلیت عرض می نمایم.

قشنگ بود!!! مرسی!!

بامزه پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1387 ساعت 05:44 ب.ظ


چه بامزه!!!!!!!
نه،یه ذره بامزه تر از چه بامزه
نه ،نه،یه ذره بیشتر بامزه تر از یه ذره بامزه تر از چه بامزه
نه،نه،نه،یه ذره هم بامزه تر از یه ذره بیشتر بامزه تر از یه ذره بامزه تر از چه بامزه
.......
خلاصه:چه بامزه!!!!!!!

واقعا ... چه بامزه!!!!!!!

BOOکوچولو پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:13 ب.ظ

من اناری را می کنم دانه و به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود .
می پرددر چشم اب انار
اشک می ریزم
سهراب

به به سلام ... از خیلی وقت بود ندیده بودمت ... خوش اومدی!!!

goobe پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:37 ب.ظ

امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: "سلام"، اما تو خیلی مشغول بودی، یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی، بعد دیدمت که از جا پریدی، خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی، اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.




تمام روز با صبوری منتظرت بودم، با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی، متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی، سرت را به سوی من خم نکردی!!!




تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری، بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی، نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی، در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری، باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!




موقع خواب، فکر می کنم خیلی خسته بودی، بعد از آن که به اعضای خوانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی، نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی، اما اشکالی ندارد، آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!




هنگامی که به خواب رفتی، صورتت را که خسته تکرار یکنواختی های روزمره بود، را عاشقانه لمس کردم، چقدر مشتاقم که به تو بگویم چطور می توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی...
احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام، من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی، حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی، من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم، منتظر یک سر تکان دادن، یک دعا، یک فکر یا گوشه ای از قلبت که به سوی من آید، خیلی سخت است که مکالمه ای یک طرفه داشته باشی، خوب، من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود، به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی!




آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد، من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم، من هرگز دست نخواهم کشید...



دوستت دارم، روز خوبی داشته باشی...



دوست و دوستدارت: خدا

خیلی خیلی جالب بود شاید بهتره که ما هم تو تفکزاتمون و نحوه ی زندگی مون تجدید نظر کنیم!!!!!!!!

۰۰:۰۰ جمعه 13 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:20 ب.ظ

نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
نگاه کن تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد

تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
...

نمیدونم این شعر رو کی خونده بود واسم... شاید مردمک بود شاید!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد