the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

سلام خدا جون ... بازم ماییم ... هیی !!!

سلام سلام سلام  

طبق گزارشات و امار های رسیده از مرکز دانشگاه پیام نور واحد زنجان : 

قرار شده که کلاس نقشه کشی و کارگاه رو تشکیل بدن  

امااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا زمان کلاس کارگاه افتاده دقیقا روی فیزیک یعنی روز های جمعه ساعت۱۰-۱۲ و زمان کلاس نقشه کشی هم افتاده سه شنبه ها روی زمان کلاس اقتصاد عمومی و دقیقا از همون تاریخ یعنی از ۱۴ ابان شروع میشه   

البته قابل ذکر هستش که این اخبار رو خانم قره باغی و خانم سعیدی دادن  که دستشون درد نکنه البته اقای غفاری دیروز قول دادن که با اقایون کلاس سعی خودشون که بکنن تا زمان کلاس رو تغییر بدن دست شما هم ندرده. 

 

اهان راستی یادم رفت: 

 ای که دستت می رسد کاری بکن پیش از ان کز تو نیاید هیچ کار  

(قابل توجه ما بهمنی ها)

نظرات 226 + ارسال نظر
آلفرد دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:39 ب.ظ

ای گل تازه که .........


بقیش الان یادم نمیاد...........(این شعره خیلی بیستو یکه،موزیکم داره)
یکم ریکاوری شم ،یادم اومد حتما اقدام میکنم.

هیی ... باشه !!

ما منتظریم !!

آلفرد دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:10 ب.ظ

ای گل تازه،که بویی ز وفا نیست تو را
خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را

ما اسیر غمو اصلا غم ما نیست تو را(اصلا=asla)
ما اسیر غم خود،رحم چرا نیست تو را

جان من سنگ دلی،دل به تو دادن غلط است
رفتن و لاست ز کوی تو ستادن غلط است

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم

دگری جز تو مرا این همه آزار نکرد
آن چه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد

بشنو پندو مکن قصد دل آزرده ی خویش
ورنه بسیار پشیمان شوی از کرده ی خویش

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم

کی خونده حالا ؟؟!!

اسم اهنگش چیه ؟؟!! بریم ما هم گوش بدیم ...

سورنا دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:45 ب.ظ

سلام
یه شعر از ترانه های فریدون فروغی مینویسم امیدوارم که خوشتون بیاد!
نیاز
تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره
رنگ چشمای تو بارونو به یادم میاره
وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره
قهر تو تلخیه زندونو به یادم میاره
من نیازو تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه
تو مثل خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب
من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
تو مثل وسوسه شکار یک شاپرکی
تو مثل شوق رها کردنه یک باد بادکی
تو همیشه مثل یک قصه پر از حادثه ایی
تو مثل شادیه خواب کردنه یک عروسکی
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
تو قشنگی مثل شکلایی که ابرا میسازن
گلای اطلسی از دیدنه تو رنگ میبازن
اکه مردای تو قصه بدونن که اینجایی
برای بردن تو با اسب بالدار میتازن
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه

علیک سلام

چرا موزیکش یادم نمیاد؟؟!!

اَه !!

تغذیه ی ... هیی هیی هیی !!
(از این شکلک پلیدا !!!)

آلفرد دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:49 ب.ظ

پسته آهنگه واسه داریوشه. اسمشم ای گل تازه که بویی...... یه.

چه جلب !!
مرسی !!!!

آلفرد دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:49 ب.ظ

سلام سورنا............
میدونم که میدونی که میدونم از دوست هرچی برسه ،نوشه!!!!!!

من حتی اون برق نگاتو با همه فاز منفیش،بازم میخوام.

یه دونه ای !!!!!!!!!

وای وای وای ...

کشتین همرو ... هیی هیی هیی !!

البته همه یه دونن ... هیی !!

آلفرد دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:24 ب.ظ

یه حرفی تو این گلوم گیر کرده.......هی میخوام بگم، ولی............

بابا اصلا بی خیال..................

نگم بهتره....

شب همتون ستاره بارون.شب خوش.

اگه میتونیم کمک کنیم بگو خب ... چرا بی خیال ؟؟!!

به قول داداشم شب ِ شما هم خال خالی !! (من که نفهمیدم چرا !!... اما بامزس!! ... هیی!)

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ق.ظ


دومین روز تیر ۸۸ هم رسید

حالا نمیدونی میخواد چی بشه !!

فردا میخواد بشه سوم ِ تیر !!
جل الجوجه !!

عبدالله سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:35 ق.ظ

سلام ببخشید اشتباه به عرضم رسوندن فکر کردم مشکوکه اخه زیاد مدتی بود که به بلاگ نمی سریدم تازه عبدالله کاملاً برازندمه پسته جون

اسمت مثل اسم کرشمه اس !! منو کشته !!

چی رو اشتباه به عرضت رسوندن ؟؟؟؟؟!!

خب خدا رو شکر !!

mar2mak سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:50 ب.ظ


قراره دیگه تو وبلاگ دور و بر بی پدر مادرا نپلکیم!
(سـ..یــ..ا..سـ..ت)
اما یه سری بزنین به
http://iraneazad88.blogsky.com/
نامه ی فلانی به یکی!
is it right? or
پسته شما مختاری!!!!!
!!!!!!!!!واسه تائیدش :)

باشه تایید میکنم ...

فقط و فقط واسه این که از بابت اون قضیه دوباره معذرت خواهی کرده باشم و از دلت بیرون بیاد !!

سورنا سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:05 ب.ظ

سلام
۱.هر دم به بهانه ای تو را یاد کنم / افسرده دلم را به یاد تو شاد کنم
بی تو دل من چون کلبه ای محزون است / با یاد تو این خرابه آباد کنم
۲.همه زندگی فقط 3روزه : اومدن - بودن - رفتن . من خودم نخواستم بیام ولی خودم می خوام که باشم اونم فقط به خاطره تو وقتی هم که دیگه نباشی منم میرم
۳.شبی از شبها تو به من گفتی که شب باش: من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به امیدی که تو فانوس شب من باشی...

بلی !!

البته !! ایشالا !! هیی هیی هیی !

سورنا سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:13 ب.ظ

۱.نبودن هیچگاه به تلخی فراموشی یک بودن نیست
۲.اگر می خواهید حقیقتی را خراب کنید ، خوب به آن حمله نکنید، بد از آن دفاع کنید. شریعتی
۳.زندگی را از طبیعت بیاموزیم ، چون بید متواضع باشیم ، چون سرو ، راست قامت‌‌، مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشید با سخاوت و مثل ابر با کرامت باشیم.

خدایی کلی با این جملش همیشه حال میکنم !! :
اگر می خواهید حقیقتی را خراب کنید ، خوب به آن حمله نکنید، بد از آن دفاع کنید.

اصلا خدایی دمش همیشه جیز ِ !!

سورنا سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ب.ظ

سلام
آلفرد خیلی گلی
خیلی به من لطف داری امیدوارم لایق اینهمه لطف باشم
راستی پسته شد سه تا طلبت(از اون شکاکای عصبانی)
از دیروز تا حالا حسابی پرخوری کردم...
منتظر انتقام باش
فرایییییییییییییییییییییییییییییییییند(از اون شکلکای گریون)
به دلیل پر خوری تا حالا ۶ فصل خوندم امیدوارم بقیه مثل من پر خوری نکرده باشن
با فرایند میشه ۶ واحد افتاده
خوب شد آخرین امتحانه
(از اون شکلکای امیدوار فکر کنم از ااین شکلکا نداریم ولی خوب شما تصورش کنید)

هیی هیی هیی !!

ای بابا !! پرخوری زیادم خوب نیستا !! خب اخه ... هیی !!! گوشام و باید بدم کارواش !!

واقعا !! ای وااااااااااااااااااااااااای فرایند !!
واقعا وحشتناکه !! واقعا !!!
بازم از من یه قدم جلوتری ! من ۵ فصل خوندم !!

راه من میتونم تصور کنم ... واسه خودمم همین طور !!

عبدالله چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:03 ق.ظ

بارها برای غزه گریستیم اما چه کسی به حال ما خواهد گریست

هیچ کس !! هیی هیی هیی !! خودمون !!

بوعلی سینا چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:30 ق.ظ


سلام به بهمنی های گل
حالا که امتحاناتنو تموم کردید چه حسی دارید ایشالله ما هم فردا به جمع شما می یام

حس های خوب خوب !!

بوعلی سینا چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ق.ظ

بازم سلام
مردمک خاتون نه واقعا شما خودتون این چیزهای که در در سایت (خودتون معرفی کردید ) باور می کنید

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 ب.ظ

اگه بخوای میخرم واست چاکلتو هایبای!!!
سلام به همه ی بهمنیای گل.

امتحانا فینیش شدن.(حالا صرفه نظر از نتایجشون)

اون شعره ام از رو خوشحالیه مفرط نوشتم.

جدا ؟؟!!
کی میخرین واسمون ؟؟!! هیی هیی هیی !! به قول اردبیلی ها شاکالات و کـَکـَئو !!!!

علیک سلام ...
هیی !! بلی ... خدا رو شکر تموم شدن !!!
چه خوب !!!

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:29 ب.ظ

سلام مخصوص نثار سورنای عزیز.
اگه من گل باشم ،تو که دیگه گلستونی.
شکست نفسی نداشتیما!!!!!!!!!

قربونت.

اوه اوه اوه !!

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ب.ظ

توجه توجه


من یه عذر خواهیه حسابی به همه بهمنیا بدهکارم....

لابد میپرسین واسه چییییییییی!!!!!؟؟

دلیل:آخه من تو این یه هفته خیلی عبوس بودمو اخمام تو هم بود،
(یه عاملش امتحانا بودو عامل دومشم که ۹۰ درصد اوضام مربوط به اون موضوعه،
به دلیل اینکه از حوصله ی وبلاگ خارجه دیگه نمیگم)
اگه من تو این یه هفته رفتارم طوری بود که باعث ناراحتیه کسی شدم واقعا و از صمیم قلب ازش عذر میخوام،ببخشید تورو خدا.

امروز که امتحانا فینیش شد، یه ۱۰ درصد از اخمو بودن منم کم شده .
که اینو شما میتونین تو کامنتام کاملا لمس کنین.

مرسی که منو تحمل میکنین!!!!!

بازم معذرت!!!!!!!!!!!!!!


بابت ؟؟!!
بلی پرسیدیم ... !!

بلی ... از این ور اونور هم میگفتن !! (مزید بر علت !)

در هر حال مارو محرم رازتون بدونین !! به مهندس سورنا هم گفتم بین خودمون ۱۰ ؛۱۵ نفر میمونه !! هیی !!

خب خدا رو شکر ...

الهی امین ... (که خوب شدین !! همون ۱۰٪ ِ !)

خاهشت میشه بابا !!

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:53 ب.ظ

یه سلام آلبالویی مخصوصم نثار پسته،و یه خسته نباشیه جانانه.
واقعا ماشا به غیرتت.

حتما میپرسی واسه چی؟

دلیل:آخه یو تو این ایام صعب العبور امتحانات ،هرگز سنگرو خالی نکردی(منظورم از سنگر اس آی ایه) و مثل یه فرد مسئول و متعهد اس آی ایو اداره کردی.

یو باعث افتخار همه ما بهمنیایی
(واسه خودت اسفند دود کن، آخه میگن چشام شوره)


براوو.
واقعا آفنر.
( از این شکلکایی که تشکر میکنن،هیی هیی هیی)

حالا چرا البالویی !! چه خوب !! من عاشق البالو ام !!

مرسی ... بابت ؟؟!!

هیی هیی هیی !!
بابا مستر چوب کاری میفرمائینا !! این حرفا چیه ... وظیفه است ...

آفـَنَر به همه ی بهمنی های گل ِ گلاب !!
(از این شکلک های مرسی !! هیی هیی هیی !!)

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ

شاعر میگه:
عشق من دوباره
بشین کنارم دوباره
عروس لاسوگاسه

اصلا کلاس ملاسم نمیذاره

.
.
.
.

(اگه میخواین چیزی دسگیرتون شه با ریتم آهنگای رپ بخونین)
(اگه ام دوس داشته باشین ،بهتون میگم که شاعر در ادامه دیگه چه چیزای دیگه ایم میگه!)

خدایی قبل از این که بگی من فهمیدم
به به .. به به !!واسه خودما !!
دست دست دست دست !!

خب بگین در ادامه چی میگه ؟؟!! تازه کی خونده ؟؟!!

آفتاب تابان چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:38 ب.ظ

فکرمان درد می کند...

ذهن مان را به اسارت برده اند...

دیگر مغزمان کشش درس های pnuرا ندارد....
برایم دعا کنید...

ای بابا ... فکرمان خیلی وقت است که کپک زده است !!
پیف پیف پیف !!

واقعا !۱ کشش ؟؟!! کشش چیه !!

اره نداره ... چشم حتما !

سورنا چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:22 ب.ظ

سلام
۱.حتی طولانی ترین شب نیز به خورشید می رسد...
۲.نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من. شور و نشاط زندگی می بخشد
۳.در کنار ساحلت من قایقی شکسته ام... تو همان ساحل عشقی که بهت دل بسته ام...

علیک سلام ...

حتی طولانی ترین شب نیز به خورشید می رسد...
(حالا اگه این چیزا تو زندگیه ما استثنا باشه چی میشه ؟؟!! )

سورنا چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ب.ظ

۱.معلم: به شخصی که با وجود عدم علاقه حاضرین، به حرف زدنش ادامه میده چی میگن؟
شاگرد: بهش میگن معلم
۲.یه عنکبوت قرص اکس میخوره فرش می بافه!!!
۳.اگه دیدی یه سوسک دمرو افتاده داره دست و پا میزنه ... نترس باهات کاری نداره فقط داره به قیافت میخنده

هیی هیی هیی !!
هیی هیی هیی !!!
هیی هیی هیی !!!!

به خدا بهترین تعریف بود واسه معلمی !!

هیی هیی هیی !!
هیی هیی هیی !!!!!!!!!
خیلی خیلی بامزه بود این یارو سوسکه !!

سورنا چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:30 ب.ظ

سلام
بالاخره کابوس تموم شد
فکر نمیکنم توی دوران دانشجوییم از این ترم بدترو تجربه کنم
یه خرده هم خودم تنبلی کردما!!!
ولی هرچی بود تموم شد
امیدوارم دیگه تکرار نشه
برای من که اونجور که میخواستم نبود امیدوارم حداقل برای بقیه خوب بوده باشه
به امید ترم ها ور روزهای بهتر برای همه!!!

علیک سلام
اره کابوس تموم شد ... واقعا کابوس بود ... خود ِ خود ِ کابوس !!

گل گفتی !! حرف دل ِ منو زدی به خدا !!

اره ... بلاخره انسان به امید زندس ...

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:24 ب.ظ

به نامْ خواندن آنکه دوستش می داریم در حکم بهتر دوست داشتن اوست – کریستین بوبن
به نام آزادی ِ غرقِ خون
به نام حقیقتِ محزون
به نام تاب تابِ کفه عدالت
به نام رنگِ پریدهِ صداقت
...
دلم سخت گرفته است، ولی نه دلگرفتگی، نه غصّه، نه آه و اشک و گریه، هیچ یک
مرا نمی گویند...
نگاه "ندا" لحظه ای از خاطرم نمی رود.
دیشب با تمام دنیا حرفم شد، با ابرهایی که از عصر می باریدند، با آسمان...
با خدا هم حرفم شد، شکایت از خدا را به درگاه چه کسی توانِ بردن است؟!!!
گلایه نکنی که باز رفته ام سراغ عکس های این روزهای تهران و دیده ام و نشسته ام یک دل سیر گریه کرده ام،
همدما! محرما! مرهما!
یادت نیست؟ خودت یادم داده بودی...
باید دید، باید گریست، باید دل در مقابل دیدن خونی که به ناحق ریخته می شود ظرفیت نداشت، باید بهای همه چیز را زود فهمید...
بهای آزادی، بهای خون، بهای وطن (کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود)
نگاه مبهوت "ندا" طوری ست که انگار خودش هم مرگش را باور ندارد.
می دانی او نمرده است و من عذر می خواهم...
من به جای تیری که بر سینه ی "ندا" نشست، من به جای آن خیابان، من به جای همه ی کسانی که بی تفاوت عکس "ندا" را می بینند، من به جای خودم هم از "ندا" عذر می خواهم.
تیری که جسم او را خاموش کرد، روح مرا بیدار کرد! نشستن گناه است، سکوت گناهی بزرگتر!
"کریما!
رحیما!
ظریفا!
مونسا!
بزرگا!
خدایا!
همه را بنواز ، جز من
به همه ببخش، جز من"
تنها اگر امشب بر پاره های این روح پر از سیاهی ام اندک روشنایی هست
دعا میکنم برای آرامش و شادی روح "ندا" و همه شهیدان این روزها
و صبر و شکیبایی و پایداری برای همه بازماندگان

* یادمان باشد "ندا" تنها یک اسم از همه آنهاست و یادمان باشد ما بیشماریم!

س.ترابی-31/3/88
از دفتر نامه های بی مخاطب

الفرد عالی بود ...

داشتم از ناراحتی سکته میکردم وقتی دیدم ... ناراحت کننده تر از اون چیزی ندیده بودم !!!

و دیگر هیچ ...

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ب.ظ

نداشتیما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بابت ؟؟!! دوزاریم دولاست ... نیوفتاد !!

پسته چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:30 ب.ظ

این دومیه رو شوخی کردی الفرد ... نه !! همین نامه هرو میگما !! شرمنده تایید نشدا !!

(از این شکلک ها که چشمشون داره میپره بیرون !!)

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:38 ب.ظ

یه سلام آنلاین به پسته.

هیی هیی هیی !!

علیک سلام !!! دیگه امتحانا تموم شده دیگه !!

منم جلو کامپیوتر نباشم بیکارم ... هیی !!

سورنا چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ب.ظ

سلام
آلفرد نبینم غمتو که خودمم غمگین میشم
چی باعث شده اینطوری بشی داداش!!!
شما عکس بده جنازه بگیر....
یه حرف کلیشه ایی دنیا دو روزه بیخیال بابا
در مورد پسته هم حق با توست
واقعا کار بزرگی انجام داده به افتخارش
دست
دست
دست
دست
پسته واقعا خسته نباشی

علیک سلام !!
بابا من میگم عکس بده واست پارش کنم ... همین از دستم بر میاد !!

اقا چوب کاری میفرمایین به خدا !!

مرسی ... سلامت باشی ...

سورنا چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:58 ب.ظ

سلام به همه آنلاین ها

بلی ... یه سلام انلاین به شما و بقیه ی انلاین ها !!

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 ب.ظ

پسته چاکلتو هایبایو که قراره آقا داماد بگیره!!!!!!!
داره یه چیزایی از هویت عروس خانم دسگیرم میشه!!(شکلکی که سرشو میخارونه)



......................................................
نه پسته یو بزرگواری، یو به گردن همه ی ما حق داری.


......................................................
منم شخصا آلبالو دوس دارم (اونم از نوعه خشکش)
واسه همین سلامو با آلبالو تقدیم کردم.



..................................................
میشه بگی منظور از این ور اونور تو جمله ی زیری چیه؟؟؟؟؟؟
((از این ور اونور هم میگفتن ))


مرسی


............................................
آره پسته خیلی وحشتناک بود، منم خیلی ناراحت شدم،
خدا لعنتشون کنه.



.......................................
نداشتیما همین طوری بود.


.........................................
دشمنتون شرمنده شه.

حق با یو ا.
من بی توجهی کردم.

اگه اقا داماد بگیره دیگه !! بابا اینو توهم زدیما !!

خاهشت میشه بابا !!

اره اونم از نوع خوشکش !!!


نه این که خب همه ی بچه ها چه اقایون و چه خانم ها میگفتن ... همین !!

واقعا !!! خدا بیامرزتش ...

باشه !! فکر کردم واسه قسمت هایبای اون نداشتیما رو گفتی !! هیی !!


اما خودمونیم خوندم و کلی هم حال کردم ... مرسی

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ب.ظ

سلام سورنا،ملایی نیس جز دوریه شما.
قربونت.

دس دس دس دس

بلی !! البته !!

آلفرد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ب.ظ

خوانندش شهاب جوکر اف تی امید رییس


شاعر میگه(در ادامه):
عشق من دوباره
بشین کنارم دوباره
عروس لاسوگاسه

اصلا کلاس ملاسم نمیذاره

بیا .........
به افتخارت من چی ببرم؟
گوساله،بره!
بگو ببینم کی النگوهاتو ورداشته گوشواره کرده

اوه،یه گازت بزنم چون هلویی
چشام تار شدن انگار دوقلویی!

ای جان،ای وای
ای جان ،ای وای
تو میمونی مثله چاکلاتو هایبای

تو پیشیه منی تو عروسو ملوسم نرو تو عروسم
بمون پیشمو،دوباره ببوسم

ابروهاتو می کنی تو هشتو هفت
همه میبینن میکنن غشو ضعف

قلبم میکنه تیک تیک بیا بریم تو فازه کیس میس


آره جیگر منی تو او او چشام نمیبینه اصلا جز تو


موهات فشنو مانکنی تو گلم منم عاشق دافای توپولم

با ما همه بگین..................مامانه
اصلنم نمیرقصه تو کاباره


آی وری وری لاو یو علی بمیره واسه یو

تو هستی آخه گل رز من خانم نمال به لبات رژ لب

تو عشقه منی فدات شم حالا بگو بره نازو ادات چن

بیا بده به من نفس تو میشینه رو لبام تبسم

داری میریزی واسم تو عشوه
دافی چشای آبیتو عشقه

منو با نگات،میکنی آواره تو
آره دلبری مثله گیلاردو

توپوله منی عروسکه باربی
من میخرم واست عروسکه شاسخین

من تو رو میخوامت دافی جونم
نازو بلا
عسلی
گله پونم


وای خدا !! هیی هیی هیی !!

خیلی باحال بود ... مرسی !!!!

مردمک چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ب.ظ

اندر مقامات پاسخ به... بوعلی سینا :

برای تحلیل درست که البته آسون نیست باید راست و ناراستو باهم،یک جا دید.
مگه خبرای یکسان و یکنواخت رو ... ضرورت وجود تفاوت برای مقایسه ی
دو چیز(دو دیدگاه) یادمون نره..اگه چیزی درسته باید علتشو دونست،اگه چیزی دروغه
باید ریشه یابی شه..ضمن اینکه خیلی اتفاق ها در طول تاریخ افتاده که هیچ وقت،
هیچ کس باورش نمی شده!

بلی ... مخصوص مستر بوعلی سینا !!

wistful پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ق.ظ

bayadam khoshal bashid
albate felan aslan khoshalituno dark nemikonam
kheili namardin
pas emtahanaye ma chiiiiiiiiii?
vaaay felan 4tash munde

بلی !!

ایشاا که خوب میدین ... شما ها هم خلاص میشین !!
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره !!

عبدالله پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ق.ظ

بدبخت شدم تستی معادلات اومده کم شدم تشریحی ام که هیچی ننوشتم مامان ن ن ن ن

ناراحت شدم ... ایشالا خدا صبر بده !( به خدا جدی گفتم )

فرشته پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:52 ب.ظ

سلام
خب حالا که امتحانا تموم شده میخاین چی کار کنین؟
الفرد آخرش wistful رو پیدا کردی؟
پسته مگه چی کار کرده که ازش تشکر می کنین؟

علیک سلام

خب معلومه !! سعی می کنیم که یه کلاسی چیزی تشکیل بدیم !!

نه !! فکر کنم پیدا نکرد !!

دقیقا تو کدوم جمله این کارو کردم ؟؟!!

فرشته پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:55 ب.ظ

چرا نظرا باید تایید بشن؟
به نظرم یو که اینقدر آنلاینی سریع میتونی نظرای بیخودو پاک کنی خوب نیست که تاییدی باشه. اینجوری انگیزه آدم گرفته میشه. ارتباطات اینجوری آنلاین نیست!

البته من بانظر شما نود و شصت درصد مخالفم !!!

خودت یه ذره به جنبه های دیگه اش فکر کن میفهمی !!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فهمیدی؟؟!!
خب ... اگه نه اینو بخون :

من که همیشه انلاین نیستم تا بخام بیام و تند تند نظر ها رو چک کنم
و این که :
اگه یه مشکلی پیش بیاد حالا هر چی هم که باشه ؛ من مسئولم ... اگه نظرا همین جوری تایید شه خیلی بیخود میشه و این که من اصلا دوست ندارم نقش گلابی رو بازی کنم و فقط توی مواقع دردسر ساز کاره ای باشم !!
و این که اگه خودتو جای من بزاری مطمئنا دوست نداری که شزایط اینجوری واسط باشه !!!
دوست داری؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

دالغا پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:57 ب.ظ


قیرمیز چیراغلار قارشیسیندا دایانماق بیزیمکیدی
سیزه یاراشماز آقا
بیر ساققیز آل منده‌ن
پاترول‌لار قاپیسی نه قدر اوجادیر
منیم الیم چاتماز
سن الین اوزات
بیر ساققیز آل منده‌ن
نه یاخشی بولموشوز گور… مملکتی
قیرمیزی چیراغلار قارشیسیندا
دایانماق بیزیم
[…]

من حتی یه کلمه هم نفهمیدم ... حتی یه کلمه !!

پیکتونیا پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:48 ب.ظ

مردی که می‌دود که برسد تا باید تمام کند کارهایی را که بکند تمام کارهایی را باید تمام می‌دود مرد. زن می‌گوید باید بخریم در ازدحام و بوق ... آهای الاغ! جلوتو نیگا کن و بچه که خوشحال و آخ جون! تابستون...، و گره ماشین‌ها و آدم‌ها. بوی خاک که نفس می‌کشد و ذهن که خفقان می‌گیرد و سبزه که آب جوی می‌ریزد ردیف کنار پیاده رو و چغاله بادام.

بوی نردبان و جرم‌گیر و آقای نوروزی. بوی حسی مبهم که انگاری توی معده را چنگ می‌زند. بوی جیک جیک که در ذهن بچه لانه می‌کند و نگرانی که در ذهن مرد می‌دود و خستگی که ذهن زن را پر می‌کند. چراغ‌های نئون ِ بدو آتیش زدم به مالم. بوی نسیم و آرزویی که بر هیچ کس عیب نیست. بوی شیرینی و شادی و شور و شب بو: چهار شین از هفت شین میراث گذشتگان که به مرور نقطه‌هایش افتاده.

بوی بارانی که نمی‌آید و بوی: «هزار جای دیگر باید برویم». بوی: «بدو که دیر شد» و خستگی و درد شانه و پله و مانتوی نو. بوی سلام چند بارۀ نگهبان و دربان و باغبان و نظافتچی و دزد و چاقوکش. بوی پشت چشم نازک کردن شهین جون و التماس مشتری‌های شینیونی. بوی مسافرت و راه بندان چالوس. بوی دماغی که می‌سوزد و سرمایی که چقدر سرد است و گرمای تابستون... بفرمایید بستنی اونم با پویس میوه... تا روز نو شود و پایان ماراتن درس، دوباره شود و صد سال به این سال‌ها شود...

تا روز نو شود و پایان ماراتن درس، دوباره شود و صد سال به این سال‌ها شود...

بلی ۱۰۰ سال به این سالها !!

مرسی ...

پیکتونیا پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:53 ب.ظ

همه داشتند کف می‌زدند. دیگر به جای نورهای رنگارنگ سیاهی مطلق بود. احساس کرد که آرواره‌های «زری» به هم نزدیک‌تر شدند. غرّش خفیفی که می‌شنید نشانه‌ی خوبی نبود. سرش را خواست از دهان «زری» در بیاورد که فشار آرواره‌ها بر گردنش بیشتر شد. احساس خفگی بهش دست داده بود. با چوب تعلیم ضربه‌ای به پهلوی«زری» زد. توی دلش گفت: الاغ! دارم خفه می‌شم! شروع کرده بود به دست و پا زدن. تشویق و جیغ خوشحالی مردم از این بازی جدید «غلام کاپرفیلد» به اوج رسیده بود. چند لحظه بعد غلام بی‌خیال‌تر از همه روی طناب مرتفع چادر سیرک نشسته بود و در حالیکه داشت قسط‌های عقب افتاده‌اش را حساب می‌کرد، زل زده بود به آن پایین. جاییکه دست و پاهای‌ش دیگر تکان نمی‌خوردند!

وای ... وای !! چه قدر ناراحت کننده !!!

وای وای ! بیر بیزینا شدنینا !!

پیکتونیا پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:01 ب.ظ

بازگشت


- باید یه فکری به حال این در بکنی .خسته شدیم از اینهمه خم و راست شدن.

- الهی قربون خانوم کوچولوم بشم.اونی که خم و راست میشه منم .شما که با اون کفش تق تقی هاتم

دو وجب و نصفی می مونه تا سرت به در بخوره.تازه هیچوقتم درستش نمی کنم تا یادم باشه وقتی

میام خونه نا خودآگاه جلوی خانومم تعظیم کنم.حالا اجازه میدی برم یا بازم به هر بهونه ای می خوای

منو بیشتر نگه داری؟

- آخ بمیرم سرت چیزیش شد؟

-بابایی پس چرا سر من نمی خوره؟

- قربون پسر نازم بشم.باید صبر کنی تا قد بابا بشی.

- علی یعنی تا اون موقع می خوای خونه رو نگه داری؟

- بذار برگردم یه فکری به حالش می کنم.


میرم کنار پنجره ی رو به حیاط .دلم آروم و قرار نداره .امروز روز برگشتنته.باید فکرمو جمع کنم تا چیزی

رو از قلم نندازم.

گلهای باغچه رو که آب دادم .حیاط خونه رو هم که آب و جارو کردم.ولی باز کثیف شده.من نمی دونم چرا

بچه هاشونو نگه نمی دارن تا این همه شیطونی نکنند.مگه نمی دونند من امروز چه مهمون عزیزی

دارم.ولی نمی تونم چیزی بگم. خوب اینا هم مهمونند.

چند روزیه از خونه و زندگیشون زدنند و اومدنند برای استقبال تو.هر چند کاش می دونستم تو این همه

سال کجا بودنند.

نمی دونم چرا همه عجله دارند؟

اینهمه سرو صدا واسه چیه؟

وای خدای من؟ چه بوی آشنایی؟ بالاخره اومدی.

می خوام بیام جلو ولی پاهام قدرت حرکت ندارند.

عزیزم خوش اومدی. میدونی چند وقته ندیدمت؟


علی جان باورت میشه پسرمون اینقدر بزرگ شده باشه؟

آخ الهی مادر برات بمیره سرش خورد به در.دیدی علی بالاخره شد اندازه ی خودت.

ولی تو..... چه راحت از در گذشتی.

می خوام دست بیندازم و تو رو در آغوش بگیرم.ولی تنها دستم به گوشه ی پرچمی که به دورت پیچیدند

میرسه.

فکرم دچار خارش شده !!

این جوری نمیشه !!! باید برم به یه دکیه خوب خودمو نشون بدم !

سورنا پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:05 ب.ظ

سلام
۱.شب ها چراغ دلت رو روشن بذار تا فرشته ها راه پاکی رو گم نکنن شب های بی فرشته سنگین میگذره مثل روز های بی تو
۲.کاش می شد با تو بودن را نوشت .... تا که زیبا را کشم بر هر چه زشت ... کاش می شد روی این رنگین کمان ... می نوشتم تا ابد با من بمان
۳.دوست داشتن مثل بازی الاکلنگ می مونه. اونی که عاشقتره همیشه خودش رو پایین نگه می داره تا عشقش از بالا بودن لذت ببره

سلام !!

نه اما من با اخریه مخالفم ... خوب نیست ادم همیشه خودشو پایین نگه داره !!
مکنه طرفش دچار ِ توهم بشه !!

سورنا پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:10 ب.ظ

۱.خبری تاسف بار به دستمون رسید که : دو تا اصفهانی شیرجه میزنن تو آب میگن هر کس زودتر سرش از آب اومد بیرون باید شام بده هنوز جسد هیچکدومشون رو پیدا نکردن!!!!!
۲.سه تادیونه تو اتاق باهم بودن . که دوتا شون داشتن تکنو می زدن سومی داشت با خودش می گفت .سبز آبی . قرمز .
گفتن اونا تکنو می زنن تو چیکار می کنی .
گفت من رقص نورم
۳.غضنفر کولرش خراب میشه به بچه هاش میگه : مگه صد دفعه نگفتم چهار تایی جلوی کولر نشینین!

هیی هیی هیی !! مخصوص بچه ها !! همون کولرها ها !!

همای پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:34 ب.ظ

محتسب ومست

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

گفت می باید تو را تا خانه قاضی برم
گفت رو صبح ای قاضی نیمه شب بیدار نیست

گفت نزدیک است والی را سرای انجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست

گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت دیناری بده پنهان و خود را وا رهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست

گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت اگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست

گفت می بسیار خوردی زان چنین بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست

گفت باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست

شعر از پروین اعتصامی

هیی هیی هیی !!

مخصوص دوست ِ خوبم که همون روز واسش خوندم در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست !!

خیلی دوسش دارم ... همیش شعر رو میگم ...

همای پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ب.ظ

شعرتصنیف قدیمی «نگـــارا»
با صدای همایون شجریان


نگارا... نگارا، [ این همه قهر و غضب چیست؟ ][۲]
دلــت بـر... [ مـا نمـی‌سـوزد، سبب چیست؟ ][۲]

بیا بیا آرام جانم
بیا سـرو روانــم
بیا شیریـن‌زبانم
رطب چیست؟... شیرین‌زبانم؛ رطب چیست؟

به‌روی تو، آینــه مفتون
ز جعد تو، غالیه پرخون
اگر تو را [ دل شود عاشق، عجب نیست! ][۳]

مرسی ... مخصوص بچه هایی که از موسیقی سنتی خوششون میاد !!

مردمک خوشت اومد ؟؟!!

مر2مک پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:33 ب.ظ


نمی دانم چه کسی گفت اولین جمعه ی ماه رجب یعنی لیلة الرغائب
نمی دانم اولین کسی که با اعتقاد به این شب آرزویی گره زد که بود
نمی دانم تا به حال چند آرزو به سرانجام رسیده اند در این شب
نمی دانم این شب چقدر ارزش بیداری و سر به مهر سائیدن دارد
نمی دانم میان فراوانی صداها نوبت به صدای ما کی می رسد
ولی می دانم سر خدا حسابی شلوغ است! امشب خیلی ها به او عرض
ارادت دارند!
این که چرا و چگونه قرار است طی همین یک شب تمام خواسته ها اجابت شوند
بماند..
این که الویت براوردن آرزوها چیست هم بماند

همین "ادعونی استجب لکم" کفایت می کند برای زدن سنگی..نه..
سنگ هایی در تاریکی امشب .

پرپر جونم مرسی که امروز گفتی ...

اخی وقتی اومدم خونه غم عالم ریخت تو دلم ... میخواستم روزه بگیرم ... دیشب اونقدر فکرم مشغول بود که کلا یادم رفت !!

دلم میخاد ... کاش یادم میموند !! کاش ...

بو علی سینا پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:19 ب.ظ

سلام به دوستان عزیز و غیور

مردمک خاتون نظری ندارم اخه چی میشه گفت

زنده باد مدیر با جنم بله مدیر که گلابی نیست زنده باد مدیر قوی


ای نغمه گر عشق ...

علیک سلام ...

مرسی ... لطف دارین شما ...

آلفرد پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:22 ب.ظ

آره پسته اون نامه هه خیلی با حال بود.
........ شست ،آویزونش کرد به طناب تا جلو آفتاب خشک شه و کپک نزنه...


........................................
خواهشت میشه ، (از اون شکلکای خجالت)

حالا اگه خوده آهنگرو بشنوی کلی فاز میده ، اگه کمو کاسیم داشت ببخش، آخه تنتن
میخوندش منم بعضی جاهاشو که نفهمیدم ،قلم گرفتم.



........................................

نه ... حالا حالا ها خشک نمیشه !!


مرسی ... الان دارم میگردم دانلودش کنم ...

آلفرد پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:23 ب.ظ

وای ببخشید واسمون مهمون اومد،من باید برم . شب میام.

خوش اومدن !!
(یکی نیست بگه به من چه اخه !! هیی )

مهمون نوازیا !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد