the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

به نام ِ خدایی که همین نزدیکی هاست ... راستی خداجون ... سلام !!

بهمنی های گل سلام  

 

  

 

لطف کنین از این به بعد توی جلد یازده نظر بدید  

ممنون

                                                                      (۰۰۷ خان ...خوبه؟!؟!)


نظرات 194 + ارسال نظر
آلفرد دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:54 ق.ظ

شقایق گفت:با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم
سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود- اما طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و
بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم
شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و
به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کوره آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز
دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست او بودم
وحالا من تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل،همیشه عاشق شد

وای ... خدای من ... عجب چیزی !!!!!!!!!!!!!

اخی !! خب خدا رو شکر گل ِ موند !! اخیییییییی !! چه گده رومانتیک !!

آلفرد دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:14 ب.ظ

پسته در مورد متن بالایی عارضم که طرف کاراییو که باید به وقتش انجام میداده وو به موقع انجام نداده و الان عین dog پشیمونه.......... و الان حاضره به خاطر جبران مافات گذشتشم که شده هر کاریو انجام بده......

ولی دلم واسش میسوزه که ...........

آب از سرش گذشته وو گذشته هام گذشته وو گذشته برنگشته وو باید به فکر آینده باشه وو دل شادو سر زنده باشه وو ...... چون دیگه دیره وو دل اسیره وو داره میره که بمیره............
ولی مرگ پایان زندگی نیس.....انسان با مرگ از این وادی به دیار ابدیت منتقل میشه وو ایشالا سری بد که دوباره متولد شد دیگه اشتباهات سریه اولو تکرار نمیکنه...

وسلام علیکم و رحمت ا... و برکاتو...... تو خودت قندو نباتی...شکلاتی شکلاتی.....(این پاراگرافه آخرو طرف بده اینکه دوباره متولد شد واسه طرف مقابلش می سراید)


D:

ای بابا ... ای بابا ...

میدونی توی این دور و زمونه ادما تقریبا بیشترشون خیلی زود یکی رو میزارن کنار ... اونم مثل چی !! مثل اب خوردن !!

واسه همین اکثرا راهی واسه جبران نمیمونه ...
واقعا ...
اون روز یه فیلمی میدیدم اخرش یه جمله گفت که خیلی خوشم اومد : گفت که : چرا ادما همیشه فکر میکنن که همیشه فرصتی هست ؟؟؟
اول به نظر خودم خیلی ساده اومد اما به دلم نشت !! واقعا چرا ؟؟؟!!!
خودمون ۱۰۰۰ بار ۱۰۰۰ نفر رو رنجوندیم و با خودمون گفتیم که اره وقتی دیدمش درستش میکنم ... اما واقعانی اکثرا هیچوقت اون فرصت نیومده !!!

واقعا !! ادم باید یاد بگیره گذشته ها گذشته !!
ادم باید به اینده فکر کنه ... چون با غصه خوردن در مورد گذشته اش اینده اش رو هم داغون میکنه ...

میدونم رفتم رو منبر اما یه بار یه داستانی رو مامانم واسم تعریف کرد که جالب بود ... حالا دوس دارم واسه شماها هم تعریف کنم ...
مامانم در مورد ِ یکی میگفت که منم میشناختمشون :
میگفت اینا وقتی دختر و پسر بودن خیلی همدیگه رو دوست داشتن ... اما تو اون دوره و زمونه به خاطر یه سری از مسائل به هم نرسیده بودن و با یکی دیگه ازدواج کرده بودن ... بعد از یه مدتی خانومه شوهرش فوت کرده بود و مرده هم زنش و طلاق داده بود ... اینا بعد از این که این موضوع رو فهمیدن تصمیم گرفتن که با هم ازدواج کنن ( دیگه کل جوونیشون و عاشق هم بودن دیگه ) ... اما یه مدت بعد از ازدواجشون با هم نمیسازن و طلاق میگیرن ... واقعا چرا ؟؟؟ یه دلیل داره ... چون اونا جفتشون تغییر کرده بودن ... دیگه اون ادمای ۱ یا ۲ سال پیش نبودن !!!

میدونین ... ماها همیشه فکر میکنیم این اتفاقا واسه مردمه و واسه ماها نیست ... اما این طور نیست ... ماها هم یه ادمیم مثل اونا ... فقط و فقط باید عبرت گرفت !!!

فقط یادمون باشه اگه مجنون مرده ... لیلی هم همون وقت مرده !!!

وای چه قدر حرف زدم !!! هیی هیی هیی ... اتفاقا واسه گول زدن جمله های خوبین این اخریا !!!!

سورنا دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:26 ب.ظ


سلام
در چشمانت چیست که مرا به سوی خود میکشد؟ در گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را میطلبد ؟ در آینه چشمهایم بنگر چه میبینی؟ آیا میبینی که تو را میبیند؟ صدای طپش قلبم را میشنوی که فریاد میزند دوستت دارم دوست ندارم که بگویم دوستت دارم دوست دارم که بدانی دوستت دارم

علیک سلام ...
اوه اوه ... مهندس جان ... غلیان احساسات و ببین !!!! هیی !!!
ای ول بابا !!!

بابا با تو ِ‌دیگه !!! خیلی نادونیا !! اهان ... بلی ... با شماست دوست ِ گرام !!

سورنا دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:27 ب.ظ

سلام
اول از همه
من فکر نمیکنم کسی لایق تر از پسته برای مدیریت اینجا باشه
به هر حال برای همه ممکنه کار پیش بیاد
در ضمن این وظیفه پسته نیست
در واقع لطف ایشونه
خوب حالا
بچه ها خوبید؟
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
چقدر زندگی بدون اینترنت سخته
یه نفرین
1.اونیکه کنکورو تو ایران راه انداختی الهی اگه هنوز زنده ای هیچوقت گزینه درستو انتخاب نکنی
یه دعا
2.خدایا هیچکسو بی اینترنت نذار
تو این چند روز با ایرانسل به وبلاگ سر میزدم
عجب امکاناتی داره این ایرانسل
الهی هرچی ایرانسل درد و بلا داره بخوره تو سره کنکور:D
:D
راستی ورود یکی دیگه از تفنگدارا رو به وبلاگ تبریک خیر مقدم عرض میگم
در مورد شیرینیم من کلی تلاش کردم ولی...(ایهی ایهی ایهی)
چون هیچوقت دیگه نمیشه از ۱۲ ای ام شیرینی گرفت
:(

علیک سلام ...
مرسی ... ممنونم ... عرق شرم نشست رو پیشونیم ... جدا شما ها لطف دارین به من ...

اِ ... مهندس جان شمایین ؟؟؟!! بهبه ...
مرسی ... شما خوبین؟!؟!
واقعا !! مخصوصا واسه معتادین به اینترنت !!!
۱-الهی امین ... ایشالا حناق شه بیخ گلوت گیر کنه !!!

۲-الهی امین ... واقعا بی اینترنتی بدترین درد عالمه !!!

بلی ... ورود دار و دسته ی تفنگداران و تبریک میگم ...
نـَ ... نـَ ... نَمیشه !! بابا الان ساعت ۱:۰۲ شبه ... خب معلومه مغزم دیگه انتن نمیده دیگه !!
این شیرینیه چی بید ؟؟!!
جون ِ اسکولاری تقلب بدین !!!

سورنا دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:28 ب.ظ

یه روز یه ترکه یه بسته ۱۰۰ هزار تومنی رو میشموره
۲۵۰ تومن کم میاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نه ... دیگه الان مطمئن شدم مغزم از کار افتاده !! تازه چشمامم بهش اضافه شده !! بسته رو پسته میخونم !! هیی !!
باید یه فکری بکنم !!

نمیدونم... دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:22 ب.ظ

۱- ازغضنفر می پرسن ارزوت چیه؟میگه دکتر بشم از اطاق عمل بیام بیرون بگم:متاسفم!

*

*

*
۲- به غضنفر میگن شما ایمیل دارید؟میگه نه خیلی ممنون الان ناهار خوردم!

۳- غضنفر از تهران بر میگرده پیش همشهریاش میگه: رفته بودم تهران منو خیلی تحویل گرفتند. همه دورم جمع شده بودند و میخندیدند. تازه این که چیزی نیست اسم یه گل هم روم گذاشته بودند. همشریاش میگن چه گلی؟ میگه اسگل!!!

۴- غضنفر میاد تهرون میره هتل..صبح روز اول میره تو رستوران هتل صبحانه بخوره میبینه تابلو نوشته از ساع 7الی11 صبحانه..از ساعت 11الی 5 ناهار و از ساعت 5الی 11 شب هم شام سرو میشود..پیش خودش میگه پس من کئ وقت کنم برم شهر رو ببینم؟

۵- غضنفر شهردار مکه میشه خانه خدا رو میندازه تو طرح!


۶-

مشکوک میزنینا ... نکنه مهندس سورنایین و دارین زیر ابی برین ؟؟؟؟؟؟؟!!!

هیی هیی هیی ... هیی ... وای اسگل خیلی باحال بود ...

دقیقا !! تو شیرازم همین برنامه بوده قبلا !! یادتون که هست ؟؟!! اونجام احتمالا شهردارش و مسئول طرحه ترک بوده !!!

نمیدونم... دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:27 ب.ظ

سلام


۱- من پذیرفتم شکست را ، پندهای اهل دور اندیش را ، من پذیرفتم که عشق افسانه است ، این دل درد آشنا افسانه است ، می روم از رفتن من شاد باش ، از عذاب دیدنم آزاد باش ، چون که تو تنهاتر از من می روی ، آرزو دارم که تو عاشق شوی ، آرزو دارم بفهمی درد را ، معنی برخوردهای سرد را .


۲-شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست ، گرچه که دورم از تو من ولی دلم به یاد توست .

۳- درد عشقی کشیدم که مپرس ، زهر هجری کشیدم که مپرس ،گشته ام در جهان و آخر کار ، دلبری برگزیدم که مپرس ، آنچنان در هوای خاک درش ، میرود آب دیده ام که مپرس ، من به گوش خود از دهانش دوش ، سخنانی شنیدم که مپرس ، سوی من لب چه میگزی که مگوی ، لب لعلی گزیده ام که مپرس ، بی تو در کلبه گدایی خویش ، رنجهایی کشیدم که مپرس ، همچو حافظ غریب در ره عشق ، به مقامی رسیده ام که مپرس .

۴-

علیک سلام ...

شیره ... افنر .... همینه ... ادم خیلی از چیز ها رو باید با جرات قبول کنه ... به مولا راس میگم !!!!!
نه دیگه ... بابا اخه چرا واسش از این ارزو نافرما میکنی اخه ؟؟!!!!!! اخه دلت میاد ؟؟؟؟!!!

چشم ... هر چی شما بگین ... نمیپرسیم ...

۰۰:۰۰ دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:59 ب.ظ

کوشیدم
تا بکوشم
هنگامی که ناچار به کارکردنم
به کارم فکر کنم
نه به تو
و خوشبختم
که کوششم
بی نتیجه ماند

هیی هیی هیی ... مطمئنی که خوشبختی ؟؟؟؟!!!

آلفرد سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:36 ب.ظ

بله.........مجنون و لیلی با هم مردن.......
امروزه اگه کسی به یکی ابراز علاقه کنه ،اگه برین تو بحرش میبینین که دو طرفم تو این رابطه پی منافع شخصیه خودشونن(مثل مادیاتو شهرتو زیباییو.......)
البته جسارت نشه ها...... ممکنه تو این زمونه در این مورد یه استثنائاتیم پیدا شه..

نه ... کاملا نمیشه گفت با هم مردن !! یکی زودتر از اون یکی مرده !!!

دقیقا !!اصلا توی این دور و زمونه همه عقلشون به چشمشونه !! اصلا واسه همه عادت شده !! البته خیلی ماهاه هم از این قضیه مستثنی نیستیم !!!!!
نه بابا ... چه جسارتی ... اینم یه نظر ِ دیگه ... اما من ۱۲۰٪ با حرف شما موافقم !!

آلفرد سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:53 ب.ظ

سلام ! سلامی به امید سلامتی جسمها،لطافت روحها،آرامش فکرها و مهر قلبها......................................

به امید سلامتی جسمها.............
به امید سلامتی جسمها.............
به امید سلامتی جسمها.............
به امید سلامتی جسمها.............

به امید سلامتی جسمها.............
به امید سلامتی جسمها.............
به امید سلامتی جسمها.............
به امید سلامتی جسمها.............

یکی هس،واسه اینکه سلامتیشو دوباره بدس بیاره،نیاز به دعا داره.....و از اون جاییم که دل همتون پاکو بزرگه.........پس لطفا واسش دعا کنید......
مرسی........


به امید سلامتی جسمها.............به امید سلامتی جسمها.............

بلی ... البته سلامت عقل !! بعد جسم ... مثلا اگه شیرین عقل باشی ولی جسمت سالم باشه به چه کارت میاد اخه ؟؟!!!!!

چشم ... والا ماها که بدترین ِ‌ادما توی زمینیم ... ولی به روی دیده ...
بهمنی های گل از خساست خود بکاهید ... دعا یادتون نره ...

دونقطه دی ... :d

همای(دوزخیان) سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:29 ب.ظ

خوشا آنکه همچون تو مست از جهان می رود
خوشا آنکه همچون تو مست از شراب الست از جهان می رود

خوشا آنکه همچون تو در خواب مست
به دور از غم هرچه هست از جهان می رود

کسی با خود از این جهان ارمغانی نبرد
خوشا آنکه همچون تو با جام و نامی به دست از جهان می رود

پس از تو نه می می توان نوش کرد
نه بر نغمه و سوز سازی توان گوش کرد

چه فخری به خود می فروشد زمین
که همچون تو رامشگری را در آغوش کرد

پرویز مشکاتیان در قلب و ذهن ما زنده است

بلی ... مرسی ...

البته ... اصلا کی شایعه کرده که ایشون فوت کردن ؟؟!! نه ... اونی به من نشون بده !!!!!

درسته ... ایشالا نور به قبرش بباره ...

۰۰:۰۰ سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:58 ب.ظ

1- من یکی که تحت تاثیر قرار گرفتم. اینکه این همه ازماها دور باشین و همچنان یادمون باشین آدم رو سر ذوق میاره. این پنگوئن هم خیلی باحال بود. شیره بهمنی ها + فرشته.
2- سورنا تو بازم اینترنتت فعال شد گیر دادی بما. این کابلت از کدوم ور اومده شبونه منهدمش کنم!
۱۲ ای ام که بنده باشم خدمتتون عارضم که! شیرینیه چی!!؟. تولد؟؟؟ 3 مرداد بود خوردیم تهشم لیسیدیم.(هی هی هی) . اونایی که واجب تر هستن رو بچسپ تا اوناهم از کف نرن. حاجی ابلیس. نیپون کوکو . و مهمتر از همه خودت. آبان ماه نزدیکه.
راستی جات خالی میس کریمی سنگ تموم گذاشتن. شیرینی خودشم از نوع ترش. جای تو رو هم خالی کردم 2 تا خوردم!!. چقدر چسبید. دهنت آب افتاد. ایشا... آبان ماه جبران می کنی و با هم یه دل سیر شیرینی می خوریم.
3- بههههههههههههههه لههههههههههههههههههه!!!!!!!!!!!

۱-دقیقا ... خیلی قشنگه که هنوزم یاد ِ ماها هست .. خیلی باحال بود ... خداسس حال کردین ؟؟؟؟!! دیدن چه قدر خنگ و پخمه اس !! ادم میمیره از بامزه ِگیش !! (اوف ... منم با این املای خرابم !!)

۲- هیی هیی هیی ... نه ... اصلا ... زیر ابی رفتن و اینا نداریم ... دیگه حداقل واسه دوبار متولد شدن یه شیرینی که به ما میرسه !!
مرسی از این که تایید میکنینش !! مممنونم !!! هیی هییی هیی ...
اخ جووون ... شیرینی ... خوش به حالمون ... چه قدر قراره شیرینی بخوریم ... اخ جونمی جووون !! هیی هیی هیی ...
راستی شیرینیه من و مهندس سورنا محفوظه ... من شیرینییه خودم میگیرم !! مگه این که مهندس از شیرینیه خودش چشم پوشی کنه !! که از نظر من این مورد کاملا رد ِ !!

۳- واقعا به به ... هورااااااااااا !!!

۰۰:۰۰ سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:01 ب.ظ

باز کن پنجره را
من تو را خواهم برد؛
به عروسى عروسکهاى
کودکِ خواهر خویش؛
که در آن مجلس جشن
صحبتى نیست ز دارایى داماد و عروس
صحبت از سادگى و کودکى است
چهره‏اى نیست عبوس.
کودکِ خواهر من
در شب جشنِ عروسىِ عروسکهایش مى‏رقصد
کودک خواهر من،
امپراطورى پر وسعتِ خود را هر روز،
شوکتى مى‏بخشد.

حمید مصدق

چشم باز میکنیم .. اما بعدا نگی وای که چه قدر پنجره اتون باز میشه ها !!!
واقعا !! پس منم عروسکام رو میارم !! اخ جووون ... عروسیییی !!

بوعلی سینا سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ب.ظ

سلام

با ما به از این باش که با خلق جهانی

در مورد یه حرف با ۰۰:۰۰ خیلی موافقم که با اسم مخالفتشون رو اعلام کنند تا سوتفاهمی پیش نیاد و پسته خانم سر ما منت مگذارن و لطف می کنن که نظرات و تایید می کنن ولی اگه خسته شدند و یا سرشون خیلی شلوغه ما نمی تونیم به ایشون زحمت بدیم به هر حال۰۰۰

یه پیشنهاد :پسته خانم شما میتونید از یکی از دوستان که مورد قبول همه است کمک بگیرید و وقتی که سرتون خیلی شلوغه ایشون نظرات و تایید کنند تا نه ابگوشت بسوزه نه زود پز

علیک سلام ...

چشم بهشون میگم حتما !!

شما لطف دارین ... مرسی ممنون ...
نه بابا ... این چه حرفیه بابا ... چه زحمتی ... من خودم اینو قبول کردم شما ها که زورم نکرده بودین ( : دی !)

اره اینم یه راه حل ِ ... اتفاقا خوبه ...
هیی هیی هیی ... عجب ضرب المثلی ... هیی هیی هیی ... خیلی باحال بود ...

پسته چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:01 ق.ظ

این یه اهنگ خیلی قشنگ از TATU هست که خیلی قشنگه ...

Sacrifice
Can you tell me, softly
How you'll always haunt me
Can you help me
Hold me
Come to me now, slowly

You caress me, smoothly
Calm my fears and soothe me
Move your hands across me
Take my worries from me

I will sacrifice
I will sacrifice
All I have in life
To clear my conscience

I will sacrifice
I will sacrifice
All I have in life
Sacrifice, sacrifice

Can you feel me, solely
Deeper still and wholly
With your understanding
And your arms around me

Can you help me
Hold me
Whisper to me, softly
Move your hands across me
Take my worries from me

I will sacrifice
I will sacrifice
All I have in life
To clear my conscience

I will sacrifice
I will sacrifice
All I have in life
Sacrifice, sacrifice

I will sacrifice
Will sacrifice
Will sacrifice
Will sacrifice

I will sacrifice
I will sacrifice
All I have in life
To clear my conscience

I will sacrifice
I will sacrifice
All I have in life
Sacrifice, sacrifice
Sacrifice, sacrifice
Sacrifice, sacrifice
Sacrifice, sacrifice
Sacrifice, sacrifice

آلفرد چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ق.ظ

مر۳۰

خواهش میکنم ... قابلی نداشت ... میشه یه بستنی مهمون ِ شما رو به روی دانشگاه ... سردی هوا هم اصلا مهم نیست !!!

آلفرد چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ق.ظ

ای وای دلم دلم........دلم
ای وای گلم گلم.......گلم

ببین که گل گرفتمت
ببین گل انداخته تنم
تو لحظه ی رسیدنت
.
.
.
جون منی....روی لبم

دلم که دورو ورته
نگاه من پرپرته
این همه پرپر میزنم

نمیدونم.....باورته؟؟؟!!!!
وای که چقد دوست دارم

پرته به تو حواسمو
همه حولو هراسمو
اینکه بگم دوست دارم
تویی یه دنیا واسمو
تو هم بگی دوست دارم



ای وای دلم دلم........دلم
ای وای گلم گلم.......گلم


ای ای وای ها رو که میخونم یاد ِ سیمین غانم میافتم !! نمیدونم چرا !!!

اگه نیپون کوکو با اواز واسم نمیخوند عمرا میفهمیدم که یه ریتم عالی داره ... دست دوتا تون بی بلا !!

نیپون کوکو چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ب.ظ

دگر باره بشوریدم،بدان سانم به جان تو
که هر بندی که بر بندی،بدرّانم به جان تو
من آن دیوانه ی بندم،که دیوان را همی بندم
زبان مرغ می دانم،سلیمانم به جان تو
نخواهم عمر فانی را ،تویی عمر عزیز من
نخواهم جان پر غم را توای جانم به جان تو
چو تو پنهان شوی از من ، همه تاریکی و کفرم
چو تو پیدا شوی بر من مسلمانم به جان تو
گر آبی خوردم از کوزه خیال تو در او دیدم
وگر یک دم زدم بی تو پشیمانم به جان تو
اگر بی تو بر افلاکم چو ابر تیره غمناکم
وگر بی تو به گلزارم به زندانم به جان تو
سماع گوش من نامت سماع هوش من جامت
عمارت کن مرا اخر که ویرانم به جان تو

برای بزرگداشت مولوی

ببین من چه گده با کمالاتم ...
حالا فردا زیاد ازم تعریف کن ... خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!

مرسی ... میگن ادم ِ خوبی بوده !! درسته یا شایعه است ؟؟!!

سکوت شب چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:00 ب.ظ

اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست. دکتر علی شریعتی

اره عزیز ِ دلم هست ... همون خداییی که همین نزدیکی هاست !!

نیپون کوکو چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:23 ب.ظ

درد های من
گرچه مثل درد های مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که
چین پوستینشان
مردمی که
رنگ روی آستینشان
مردمی که
نام هایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
.
.
.
.
.
.
من ولی،تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم درد می کند
.
.
.
درد پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟



قیصر امین پور

نیپون کوکو شعرت یه جوریه ... به نظرم میاد که خیلی درد داره ... ادم ناراحت میشه وقتی میخوندش ...

خیلی ناراحت شدم وقتی خوندمش ...
اما اره راس میگی :

درد پوستی کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!
درد دوستی کجا؟؟؟!!!!!!!!!!

سورنا چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:25 ب.ظ

سلام
نور دلیل تاریکی بود
و سکوت دلیل خلوت،
تنها عشق بی دلیل بود که
تو دلیل آن شدی

علیک سلام ...

خب خدا رو شکر دلیل رو هم پیدا کردین !!

سورنا چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:29 ب.ظ

سلام
راستی این
mS project
چی شد؟
بالاخره این 12 ای ام راضی شد فردا به همه شیرینی بده
به افتخارش
1234
دست دست دست دست

علیک سلام ... نمیدونم والا چی شد ...
مردمک ... مردممممممممممممممممممممممک ... کجایی ؟؟!!

اخ جون !! شیرینی ... هورااااا !!
۱
۲
۳
۴
دست دست دست دست !!
شیییییییره ۰۰:۰۰ !!!

فرشته پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:31 ق.ظ http://fereshteh-iut.persianblog.ir

سلااااااام چطورید؟
ممنون آقای صفر یا همون 12 ای ام به قول مهندس سورنا، ببخشید من هرچی تلاش کردم نتونستم از اون صفرا بنویسم!! فکر کنید مثلا بیل گیتسم نتونه از اون صفرا بنویسه! باید تو کتاب گینس ثبت بشه!هییییییییی! خلاصه اینکه لطف دارید.

پسته کجای اون پنگوئن باهوش خنگ و پخمه است؟؟ به نظر من که خیلی باهوشه! این جوری روی برفها نوشتن "دودورودودو بهمنیا" کار ساده ای نیست!

راستی پسته این جمله "بستنی دم در دانشگاه" ت ضرب المثل شده دیگه همه استفاده می کنند!!!
.
.
.
.
.
.
میگم کاشکی منم بهمنی بودم شاید یکی برای منم از این عشقولانه ها از خودش در وکرد! هیی هیی هیی!

مرسی ممنونم ... اره والا ...

نه فرشته پخمه و خنگ یه جور تیکه اس ...
منظور از پخمه و خنگ بامزه و قشنگ و خنده دار و یه چیز جالب ِ ... یعنی یه چیزی که خیلی خوشت میاد ازش و خیلی بهت فاز میده ... منظورم نادون و اینا نیس ...

اره به خدا ... ولی مگه این بهمنی ها شیرینی میدن !! هی میزنن زیرش !! همش می پیجوننمون !!! مگه نه ؟؟!!

مرسی از این که تاییدش میکنی !!!

هیی هیی هیی ... والا ما که از بهمنی هاییم از اینا به ما چیزی نرسیده !! هیی هیی هیی !!
(البته خدا رو ۱۰۰هزار مرتبه شکرا !! ... الان وخته درسه ... زخم مار ... نخند !!)

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:43 ب.ظ

سکوت...........

بهترین تفسیر دوست داشتن است
مهم با هم بودن نیست
به یاد هم بودن است.........

بلی ... مهم اینه که دلا پیش هم باشن !!

البته از اون ور میگن شایعه است ... باور نکنین !!!!

Helen پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:14 ب.ظ

به به می بینم بازم بوی شیرینی میاد
.. : .. تولدتون مبارک
بازم قسمت من نشدا !!!!!!!!!!!!!!!!
ولی زمین بره آسمون
آسمون بیاد زمین! وقتی اومدم باید سهم منو بدید
باااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشه ؟
البته اگه پسته سهم منو نخورده باشه !
هی هی هی هی

به به ... سلااااام خوشگله سیدنی ... زخم مار .. کجایی پس ؟؟؟!!!

والا هنوز قسمت ماهام نشده !! اگه بتونیم یه شیرینی اغز اینا بگیریم ... نذری پخش میکنم !!!!

به جون ِ‌اسکولاری اگه من بخورم ... اخه همش به من تعارف میکنن و منم که حساس (هیی هیی هیی ... این قسمتو از یه اس ام اسی دزدیم !!) زود قبول میکنم !!

بابا سهم منم مال ِ شما !! اما خب میدونم از گلوت پایین نمیره ؟؟!!
میره ؟؟!!
زخم مار ... نمیره دیگه !!

Eblis پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:32 ب.ظ

سلام .

خوب هستین دیگه.
.
.
.
نمیدونم از کجا شروع کنم راتی وم نمیشه که شروع کنم آخه چی بگم ؟؟؟؟
از کجا بگم ؟؟؟؟
حرفامو با کیا بگم؟؟؟
بهتره دیگه دم نزنم ؟؟؟
حرفی از فوتسال نزنم !!!
فوتسالی که بی حاشیه نبود
برای ما دروغ نبود اما...
راستشو بزارید بگم دیگه تحمل ندارم ..
امروز با....اخه نمیشه یعنی روم نمیشه بگم....
دیگه میگم .....
باختیم اونم چه باختنی ...
البته چه باختنی اینکه با یه اختلاف باختیم!!!!
ان بگم نمیباختیما اما باختیم ..
البته بگما تو نیمه ی اول5-0 جلو بودیم ...
اما نیمه ی مربیارو باختیم ....
در هر صورت دیگه....
البته تیمم تیم دوم دانشگاه نبودا فقط 3 تاشون تو دانشگاه دانشجو بودن بقیه....
خوب خوبه شکست مقدمه ی پیروزیه مثل تیم پیروزی که فعلا داره مقدمه جمع آوری میکنه...البته فردا تو دربی استقلال مجبوره که شکست بخوره تا پیروزی به خودش بیاد که دیگه بسه مقدمه چینی
البته اگه ما این بازی رو هم میبردیم خیلی مغرور میشدیم به خودمون که همه ی تیمارو بردیم ... اون وقت جا برای پیشرفت نداشتیم ....
در هر صورت این شکست را به اعضا ی تیم بهمنی ها و طرفداران فوتبال بین بهمنی ها را تسلیت عرض میکنم...

موفق و پیروز باشید

بلی ... مرسی ... ماها خوبیم !! شما هم خوبین ؟؟!!

تو رو جون ِ‌من !!! با ختین !! ( از این شکلکا که سرشون و تکون میدن !!)

واقعا ! نمیدونم والا !!!!

هیی هیی هیی ... نه ... میدونی از چی خوشم میاد !!! خودتون خودتون و دلداری میدین !!! اونم مثل ِ چی !! اووووووووووفف !!

بلی ... اینم حرفیه ... البته عیبی نداره ... ۴شنبه خرما بیارین دیگه !! (شیرینی که بهمون نرسی شاید خرما برسه !! هیی هیی هیی !!)

بلی ... ایشالا مسابقه های دیگه !!

mard __ٌ__ مک !! پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 ب.ظ

Qeysar
you always،think of me and I am
alive as long as I think of you

تو به فکر منی همیشه و من
تا به تو فکر می کنم،هستم

اخی !!!!
ایشالا که همیشه فکر کنی و باشی !!
الهی امین !!
هیی هیی هیی ... بلا شدیا !! زخم مار !!

۰۰:۰۰ جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:07 ق.ظ

پسته
پسته
پسته
( هر بار صداتون رو افزایش بدید)
داشتیم؟؟!. نه نداشتیم.
بوی خیانت میاد. اصلا تو و این سورنا با سفارت انگلیس دستتون تو یه کاسست!. ابلیسم با فرانسه!
من کی زدم زیرش؟. آقا جون تولد من 3 مرداد بود. کیو تو 2نیا دیدین 2 ما ه و یه هفته بعد از تولدش شیرینی بده. در ضمن مگه امروز نگفتم دندون رو جیگر بذارین تا آذر ماه؟مگه شما قبول نکردین؟
...............
احوال شما خانوم هلن. مشتاق دیدار.
چه تولدی؟ چه کشکی چه دوغی؟ ( سورنا بازم راه نیوفتی بگی کشک و دوغ نمی خواد خب؟)
ممنون. ولی باور کنید دو ماه پیش بود
اصلا شناسنامم رو میارم تا همه باورشون بشه
ایشا... آذر ماه!
.................
نمی دونید باخت امروز چقدر دردناک بود
ایهی ایهی ایهی
البته واسه بعضیا عادت شده. منظورم همون 2 نفره. همون 2 نفراااا
سورنا و ابلیس رو نمی گم!!!!
(در گوشی: منظورم همین دو نفره بین خودمون بمونه آخه ناراحت می شن.
امروز هی می زدن تو گل خودمون!
تا بیام بهشون یاد بدم توپ رو بزنید اون یکی دروازه نیمه شد کاش یاد نمی دادم تا حداقل تو نیمه دوم ... . از دست سوباساهم مگه چقدر کار برمیاد. با پای مصدوم.
همه ی این مطالب عین حقیقت بود. باور کنید
.
چرا اون طور نگا می کنید
زود باشید باور کنید.
ممنون که باور کردید)
...............
پرسپولیس 3
استقلال 1
البته اگه یک یک نشن!!!!!!!!!!

بلی ...
بلی ...
بلیییییییییییییییییییییی ...

هیی هیی هیی ... ای داد ِ بر من !!! راست میگیا !! یادم بود ... اما به زور از یادم برئه بودمش !! اَه ... زخم مار !! (ای وای شرمنده این واسه شما نبود ... اشتباهی پرید !!)
در مورد ِ سورنا و ابلیس موافقم ... اما در مورد ِ خودم نه ئ!! کلا مخالفم !! ( حزب باد بودن رو حال میکنین !!) هیی هیی هیی ...

چرا ... بزار فکر کنم !! نه ۰۰:۰۰ اگه بخوای از این چیزای وحشتناک پایه گذاری کنی ؛ ما میدونیم و توآآآآآآ !!! حالا خود دانی ... هیی هیی هییی ... (خشن شدم !!)

باشه دیگه ... حالا چون شمایین باشه ... اذر ماه !! اما اگه اغذر بشه دی ماه باید منو ببرین بیرون بهم شام بدین !! بقیه هم دیگه خود دانند !! هیی هیی هیی !! اخ جووون ... شااااااااااام !! هووووووووووورررررررااا !!

نه !! واقعا !!! فکر کنم من بهتر بازی کنما !! حداقل تو دروازه ی خودی نمیزنم !! به جون ِ اسکولاری !!

ای وای !! کاری از دست سوباسا هم بر نیومد !!؟؟؟؟؟!! پس اوضاع خیلی داغون بوده ها !!!!

بلی ...
بلی ...
۱
۲
۳
باور کردم ... اخیش خیالم راحت شد ... خب !!!!

آلفرد جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:48 ب.ظ

مرگ آن لاله ی سرخ
کفن خنده به روی لب بود

گرد آن آینه ها
شبهه فاجعه ای در شب بود

مردن شاپرکا
کشتن قاصدکا
خبر از شومیه کاری میداد
نفسش ناله ی غم سر میداد
آشیان رو به خرابی میرفت
تن پوسیده گواهی میداد

تو به این حرف نمی اندیشی
که کفن باید برد
و نفس باید داد

و به جای همه ی بودن ها
همه ی دیدن ها
لحظه ها مانده به یاد

شکل اندیشه ی مردن در اوست
همه ی هستیه او رفته به باد


مردن شاپرکا
کشتن قاصدکا

او سراسیمه
به دنبال تلافی میرفت

به دلش زخم قدم های تجاوز مانده

او نداند که پی مردن خود
میکشد هرچه اصالت باقیست
مردن شاپرکا
کشتن قاصدکا
.
.
.



او نداند که پی مردن خود
میکشد هرچه اصالت باقیست !!
وقعا !!!
چه قدر قشنگ ... خیلی ... و ۱۰۰البته تاثیر گذار !!

۰۰:۰۰ جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:48 ب.ظ

حیف این ۱-۱ نذاشت پرسپولیس ۳-۱ ببره!!

هیی هیی هیی ... اره والا ... دیگه اینام شور‌ ِ تقلب و اینا و در اوردن !! اخه چه طوری دلشون میاد این همه ادم و بکشونن ورزشگاه و اون طوری ... !!
الله و اکبر !!!

امپراتور جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:30 ب.ظ

انسان لبخند خداوند است پس سلام به تو که لبخند خدایی

این داستانو از تو اینترنت داشتم میخوندم دیدم جالبه گفتم شما هم بی بهره نمونید


دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد زیرا با وجودى پستاندار
عظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسید: پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.
معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید .

اخ جووون ... ماها لبخندای خداییم !! ههورااا !!!

نه نه !! یه سوال دارم !! نکنه شما یهنی امپراطور همون julia هستین ؟؟!!
اخه جولیا هم قبلا این و زده بود !!
به جون اسکولاری !!

نمیدونم... جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:41 ب.ظ

۱-
یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد.

ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد.

از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟

مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، یکى از موهایم سفید مى‌شود.

دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده!

۲-عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را

تشویق می‌کرد که دور هم جمع شوند.

معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید

: این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله.

یکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده.

۳-
بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست.

در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچه‌ها رویش نوشت: هر چند تا مى‌خواهید بردارید! خدا مواظب سیب‌هاست

هیی هیی هیی ...
هیی هیی هیی ...

وایییییییییییییی ... وااااااااااااااای ... هیی هیی هیی ... خیلی باحال بود ... هیی هیی هیی ...

خیلی باحال بودن ... دمت گرم ... کلی خندیدم ... فکم درد گرفت !!

Eblis جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ب.ظ

سلام...

سن یاریمین قاصیدیسن ایلن سنه چای دمیشم
خیالینی گندریبدیر بس کی من آخ وای دمیشم
آخ گجه لر یاتمامیشام من سنه لای لای دمیشم
سن یاتالی من گوزومه اولدوزلاری سای دمیشم
هر کس سنه اولدوز دییه اوزوم سنه آی دمیشم
سنن سورا حیاته من شیرین دسه زای دمیشم
هر گوزلدن بیر گول آلیب سن گوزله های دمیشم
سنین گون تک باتماغینی آی باتانا تای دمیشم
ایندی یایا قیش دییرم سابیق قیشا یای دمیشم
گه تویووی یاده سالیب من دلی نای نای دمیشم
سونرا گینه یاسه باتیب آغلاری های های دمیشم
عمره سورن من گارا گون آخ دمیشم وای دمیشم

علیک سلام ...
نه دیگه نشد !!
بابا نمیاین اون وقتی هم که میاین شعر ِ‌ترکی میزنین !! به جون ِ اسکولاری اینا از محدوده ی فهم من خارجه !!

امپراتور جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:04 ب.ظ

از لحظه‌ی آشنایی تا فراموش شدن راهی نیست…
بیا جایی میان همین راه کوتاه…
-زیر سایه‌ی درختی-
بنشینیم و دیگر پیش نرویم!
و یا تو اگر می‌روی برو و فراموشم کن…
من اما همین‌جا…
-زیر سایه‌ی همین درخت-
به یاد تو خواهم ‌ماند!
.
.
.

نه دیگه !!
اگه قرار ِ زیر سایه ی درخت بشینین و منتظر ِ یکی دیگه باشین حداقل به طرف بگین !! حداقل خیالش راحت میشه !!!
نه این که بگین من منتظرم از این جور حرفا !!

Sheyton جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:17 ب.ظ

سلام به همه مخصوصا به فوتبالیاش...

خوبین دیگه بازی رو نگاه کردین دیگه؟ راضی هستین دیگه؟

البته طرفدارای پرسپولیس بایدم راضی باشن چرا نباشن؟؟؟؟!!!!!!
نتبجه به این خوبی کسب کردن تساوی در مقابل چه تیمی اونم استقلال.

تساوی تیم پیروزی رو به مردمک-نیپون کوکو-پسته-12ای ام(00:00)-سورنا-و خ.ص تبریک میگم ان شاء الله تساوی های بعد هرچی باشه از باخت که بهتره...نیست؟؟؟!!!!

همچنین این تساوی رو به طرفداران استقلال تسلیت میگم البته دل استقلالی ها خیلی بزرگه دلشون به پیروزی سوخت که تساوی کردند وگرنه کار پیروزی ساخته بود...
گفته بودم اول پیروزی یه گل میزنه برای اینکه دل طرفداراشو خوشال کنه بعد استقلال میزنه اینا همش سیاسته ...سیاست انصاری فرد که برای التماس رفته بود پیش اشتیانی تا برای ابقای مدیریتی ...نمیشد که بگه تیم تو ببازه تیم من ببره پس بهترین تصمیم تساوی بود که حاصل شد...
موفق و پیروز باشید

علیک سلام ... درود بر شما !!

نه دیگه ... واقعا میگن طرف دارای استقلال یه چیزیشون میشه همینه دیگه !!

شما دیگه چرا !! شمایی که خودتون دیدین بازی رو ... انصافتون کجا رفته اخه !!!!

البته من فکر نمیکنم خیلی هم اینجوری باشه ها !!
این چیزا از یه جای دیگه اب میخوره !!

الله واکبر !!

[ بدون نام ] شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ق.ظ


عجب پست نکته داری!!!!!!!!

بلی .. اتفاقا نکته اش هم خیلی زیاد بود !!! دیگه داره سر ریز میشه !!

Helen شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ق.ظ

وای چه قده خوشحال شدم که شیرینی نخوردی پسته جون
هیی هیی هیی هیی
آخه خبرها حاکی از این بود که شیرینی تولد خوردیدو به من ندادی!
بعد یهو دلم شکست می دونی چه طوری ؟؟
خب پاشو همین الان برو آشپزخونتون یه لیوان این قده ای بنداز زمین
دیدی صداشو؟
قلب منم همون طوری شکست !
ولی الان کلی خوشحالم که کسی شیرینی نداده
هیی هیی ...

به جون ِ اسکولاری اگه میدونستم این همه خوشحال میشی کلا دیگه شیرینی نمیخورم ... هیی هیی هیی ... زخم مار !! هیی !!

مگه این که دستم به اونی نرسه که خبر های ناراحت کننده داده و قلبت عین لیوان شکست !!
خیلی نادون بوده !!
اصلا دیدمش خودم نصفش میکنم (من گوی ام !!) هیی ... خوب بید !!!؟؟؟؟!!

الهی شکر ... تازه بخور بخور توی این هفته است !! اخ جووون !

کرشمه شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 ق.ظ


گروه کودکان سرگشته ی چرخ و فلک بازی

من از بازی این چرخ فلک سر در گریبانم

به به ... سلام کرشمه جون ...

چرا سر در گریبانی ... میدونم ... میدونم تقصیر کیه ...
خودم حلش میکنم ... اصلا غصه نخور !!!
(امروز دز خشانتم رفته بالا !!)

حالا منو تو اون میون ندیدی ؟؟؟!!!!! پیش چرخ و فلک ؟!!!
بین خودمون ۵۰-۶۰ نفر میمونه دیگه !!

سورنا شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:23 ب.ظ

سلام
عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

علیک سلام ...

وای ... وای وای واااای ... چه گده عشگ معنی داره !! اری؟؟؟!! مرسی از این که تایید میکنین !!

دوزخیان شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:22 ب.ظ


روز وصــل دوستـداران یــادبــاد

یــاد بـاد آن روزگـاران یـاد باد

سلام دوست ِ عزیز ... درود برشما !!!

واقعا یاد باد !! اخی !!! چه روزای خوبی بود !!

امپراتور شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:53 ب.ظ

سلام
خوبین؟؟؟


قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد.
قانون نتیجه:
وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد.
قانون بیومکانیک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
قانون تئاتر:
کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند.
قانون قهوه:
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس‌تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.


علیک سلام ...

اره اینا یه سری قانون ... اما میدونی اینا بیشتر ساخته ی ذهن مان و بستگی دارن که ماها در مورد ِ اون موضوع چه جوری بفکریم ...
اینام یه چیزایی تو مایه های قوانین مورفی هستن !!
راستی قوانین مورفی رو یادتون هس !!؟؟؟؟!! یه بار قبلا ازشون یه چیزایی تو پست ها زده بودم !!

آلفرد شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:39 ب.ظ

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

۰۰:۰۰ یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:06 ق.ظ

من
یک هیچ
در برابر عظمت تو
هیچ تر می شوم...
همچو غباری در برابر کوه
یا تخیلی در برابر حقیقت...
خوب من؛
امروز
از جنس روزهای دیگر نیست
امروز یک هیچ
با بینهایت خویش
معاشقه می کند

اخی ... اره موافقم ... امروز از جنس دیگری است !!!

شمام بی خوابیا !!! هیی هیی هیی !!!

دوزخیان(همای) سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:08 ب.ظ


خانه، گه تاریک و گاهی روشن است

یارب این نور از کدامین روزن است

درود بر شما


به کوی می فروشانش به جامی بر نمی گیرند

زهی سجاده ی تقوا که یک ساغر نمی ارزد


(ببخشید چیز دیگه ای تو ذهن ام نبود)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد