the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

به نام خدای مهربون بهمنی ها

با سلام خدمت شما همکلاسی های گرامی :

احتمالا اولین باریه که وبلاگو میبینین (چون تا حالا تبلیغات نکرده بودیم ) تو این بلاگ سعی میکنیم که با همکاری شما عزیزان سوالای درسی و غیر درسیمونو مطرح و حل کنیم و اطلاعاتی راجع به رشته و درسایی که میخونیم و چیزیهایی که تو محیط دانشگاه و کلاسمون میگذره بدست بیاریم.

لطفا اگه مطلبی دارین و میخوایین بچه های دیگه هم ازش استفاده کنن همکاری کنین.

راستی سعی میکنم حل تمرینای فصل 3 اقتصاد مهندسی و نمونه سوالایی که تو کلاس پخش کردیم رو امشب واستون آپ کنم.

از توجهتون خیلی خیلی ممنون.

نظرات 175 + ارسال نظر
آلفرد شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ

ای کسانی که مسئول دفن هستین
مرا در کفن سیاهی بپوشانید تا همه بدانن که سیاه بخت بودم
دستهایم را باز بگذارید تاهمه بدانند که چیزی از دنیا نبردم
چشم هایم را باز بگذارید تا
همه بدانند چشم انتظاره کسی بودم.....................

همین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چشم ... البته همه چیز سر موقعش!!!

آلفرد شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ق.ظ

بازم بهش بگو همین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

همین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بازم همین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

الفرد خان ... خوبی شما؟!؟!؟!

من که مطمئن نیستم!!!!

آلفرد شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:11 ق.ظ

مرسی.


همین!!!!!!!!!!!!!!!!!

بللللللللللللللللللللللللللللللللللللله !!!
و دیگر هیچ!

حامد شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ


آلفرد این همه که شعر حفظ میکنی،اگه درساتو حفظ میکردی
الان شاگرد اول رشته بودی.فکر کنم تو رشته رو اشتباه اومدی
باید ادبیات می خوندی البته قصد جسارت نداشتم.

نه بابا ... جسارت چیه ... شوخیه بابا!!!!

[ بدون نام ] شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:47 ب.ظ

جوانم... بر منکرش لعنت... ولی از درونم آگاهم... کجایم شبیه جوان هاست.... سه جلد قرمز رنگم را باز می کنم ... 67... هیچ جای بدنم درد نمی کند... آرتروز ندارم...مثل اینکه راستی راستی جوانم هنوز... پس این تضاد از کجا بختک شده بر روزهایم...
مگر قرار نبود در جوانی آسمانی شوم... رشد کنم.. حال ببین چه بر سرم آمده... گم شدم یا در حال رشدم؟ ... دیگر هیچ چیز را نمی فهمم... دیگر چشمانم جایی را نمی بیند
تقویم 88 هم ورق می خورد و ساعاتش مچاله می شود و من همچنان در بند جبر روزگار اسیرم...پروردگارا مگر من انسان نیستم... مگر بزرگترین هدیه ی تو به من اختیارم نبود... حال می بینی روزگارم را ...
هیچ کس مقصر نیست... با تمام وجود درک می کنم این جمله را
از عبارت "حتما صلاح کار در این بود" خسته شده ام.رقم بزن آینده را آنطورکه هرگز این جمله را بکار نبرم. سعی میکنم با تمام وجود رازی باشم بر رضای تو ای مهربانترین مهربانان.

کِرشمه شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:21 ب.ظ

کاش می شد لحظه ها را قاب کرد روزهای تیره را در خواب کرد کاش می شد تا همیشه مهربان و ساده بود یا به آدمهاش رسم عاشقی آموخته بود کاش می شد قفل دل را باز کرد با اشک و لبخند زندگی آغاز کرد

کوتلاس شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:45 ب.ظ

تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی ،دل ما رو بنویس...
بنویس از ما که به زندگی دچاریم،لحظه هارو می کشیم نمی شماریم
بنویس هر چه که ما رو به سر اومد ،بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بنویس از ما که در حال فراریم ،توی این پاییز بد فکر بهاریم
دست من خسته شد از بس که نوشتم
پای من تاوله زد بس که دویدم
تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن
چرا اونجا که تویی من نرسیدم؟
تو که از شکنجه زار شب گذشتی
از غبار بی سوار شب گذشتیتو که عشق با نگاه تازه دیدی
بادبان به سینه ی دریا کشیدی
بنویس از ما که عشق ونشناختیم
حرف خالی زدیم و قافیه باختیم..........
دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی دل ما رو بنویس

کوتلاس شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:48 ب.ظ

با تو ام ای سهراب
ای به پاکی چون آب
یادته گفتی بهم:
(تا شقایق هست زندگی باید کرد)نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مرد ؛دیگه با چی کسی رو دلخوش کرد؟
یادته گفتی بهم:
(اومدی سراغ من ؛نرم و آهسته بیا که مبادا ترکی بردارد چینی نازک تنهایی من)اومدم آهسته ؛نرم تر از پرغو،خسته از دوری راه،خسته و چشم به راه
یادته گفتی بهم:
(عاشقی یعنی دچار)فکر کنم شدم دچار
تو خودت گفتی که(تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه) آره تنها باشه یار غم ها باشه
یادته گفتی بهم:
(گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ؛می فروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی ست دل تنهاییتان تازه شود) حتی اون شقایق که اسیر قفسه سهراب
سائل یک نفسه!!!!
نیست که تازگی بده این دل تنهایی من
پس کجاست اون قفس شقایقت؟منو با خودت ببر به قایقت..
راست می گفتی:(کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود)
آره کاشکی دلشون شیدا بود
من
به دنبال یه چیز بهترینم سهراب
تو خودت گفتی بهم:(بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه ی عشق تر است)

همای شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ


برو ای آنکه از آزارمستان مست وخشنودی
برو ای آنکه دراندیشه ی آزار همای بودی

هر آنکس میکند بر پای آتش را
کند در چشم خود دودی،عجب آب گل آلودی

در آن اندیشه بودی تا مرا رسواکنی اما
چه غوغایی به پا کردی،چه گردابی،عجب رودی

همای شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:46 ب.ظ


برو ای آنکه از آزارمستان مست وخشنودی
برو ای آنکه دراندیشه ی آزار همای بودی

هر آنکس میکند بر پای آتش را
کند در چشم خود دودی،عجب آب گل آلودی

در آن اندیشه بودی تا مرا رسواکنی اما
چه غوغایی به پا کردی،چه گردابی،عجب رودی

آلفرد شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:29 ب.ظ

حامد آره حق با یو ا،نه خواهش می۲نم چه جسارتی ،به هر حال یو میدونی دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آلفرد شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:40 ب.ظ

زندگی چون گل سرخی است ،
پر از خار, پر از برگ , پر از عطر لطیف ...
یادمان باشد اگر گل چیدیم ,
عطر و برگ و گل و خار ,
همه همسایه ی دیوار به دیوار هم اند !


به یادتم تنها گل باغ زندگیم!!!!!!!!!!!!!!!!!

چه بامزه !!!! چه جلب !!!! تا حالا این جوریش به ذهنم نرسیده بود!!!

DANIEL شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ب.ظ

.AlFrEd mikhamet. khub hamaro ghozashti tu kaf

واقعا پایه ی این یه موردم... خیلی باحال شده قضیه !!!!
همه موندن تو خماری !!!
من که فضولی داره میکشتم !!! اما خب چاره ای نیست!!!
(عجب جملاتی!!!)

آلفرد یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ق.ظ

عشق یعنی سالهای عمر سخت
عشق یعنی زهر شیرین بخت تلخ
عشق یعنی خواستن له له زدن
عشق یعنی سوختن پر پر زدن
عشق یعنی جام لبریز از شراب
عشق یعنی تشنگی یعنی سراب
عشق یعنی لایق مریم شدن
عشق یعنی با خدا همدم شدن
عشق یعنی لحظه های بی قرار
عشق یعنی صبر یعنی انتظار
عشق یعنی از سپیده تا سحر
عشق یعنی پا نهادن در خطر
عشق یعنی لحظه ی دیدار یار
عشق یعنی دست در دست نگار
عشق یعنی آرزو یعنی امید
عشق یعنی روشنی یعنی سپید
عشق یعنی غوطه خوردن بین موج
عشق یعنی رد شدن از مرز اوج

عشق یعنی؟؟!!!!!
.
.
.
.
.
.
.
واقعا این همه معنی داره ؟؟؟!!!
یا این که ما واسش اینارو میسازیم؟؟؟!!!!!

آلفرد یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ق.ظ

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …
دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…
دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…
دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…
دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…
دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…
دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…
دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…
دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…
دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…
دلم برای کسی تنگ است

آلفرد یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:12 ق.ظ

به شقایق سوگند که تو برخواهی گشت

من به این معجزه ایمان دارم ...

" منتظر باید بود تا زمستان برود، غنچه ها گل بکنند ... "

پس بهتره منتظر ماند ... اما نه تا اون موقع که موهامون عین دندون ها مون سفید شه !!!!

آلفرد یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ق.ظ

انقدر خوب و عزیزی که بهنگام وداع
حیفم آید که تو را دست خدا بسپارم
اگربیایی ! به نمازت خواهم نشست ...سجده ات
خواهم کرد...برقامتت رکوع خواهم کرد...و در فنوتم
چشمانت را خواهم سرود...چندان که خدایان رشک برند
بر این بندگی ...پریشان کن سر زلف سیاهت شانه اش با من
...سیه زنجیر گیسو بازکن ، دیوانه اش با من
...که می گوید که مِی نتوان زدن بی جام و پیمانه ؟
شراب از لعل گلگونت بده پیمانه اش با من
... ز سوز عشق لیلی در جهان مجنون شد افسانه
...تو مجنونم بکن از عشق خود ، دیوانه اش با من.
..بگفتم صید کردی مرغ دل ، نیکو نگه دارش
...سر زلفش نشانم داد و گفتا لانه اش با من
... ز ترک مِی اگر رنجید از من پیر میخانه ...
نمودم توبه ، زین پس رونق میخانه اش با من
__________________
هزار تا رگ دارم و هزار تا رفیق ... اما تو شاه رگی و تک رفیق

آلفرد یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:20 ق.ظ

سلام من به تو یار قدیم منم همون هوادار قدیمی
هنوز همون خراباتی و مستم ولی بی تو سبوی می شکستم
همه تشنه لبیم ساقی کجایی گرفتار شبیم ساقی کجایی
اگر سبو شکست عمر تو باقی که اعتبار می تویی تو ساقی
اگر میکده امروز شده خونه تزویر تو محراب دل ما تویی تو مرشد و پیر
همه به جرم مستی سر دار ملامت میمیریم و می خونیم سر ساقی سلامت
یه روزی گله کردم من از عالم مستی
تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی
من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید
تو قهر کردی و قهرت مصیبت شد و بارید
پشیمونم و خستم اگه عهدی شکستم
آخه مست تو هستم اگه مجرم و مستم
همه به جرم مستی سر دار ملامت میمیریم و می خونیم سر ساقی سلامت
میگن مستی گناهه به انگشت ملامت باید مستها رو حد زد به شلاق ندامت
سبوی ما شکسته در میکده بسته امید همه ما به همت تو بسته
به همت تو ساقی تو که گره گشایی تو که ذات وفایی همیشه یار مایی
همه به جرم مستی سر دار ملامت میمیریم و می خونیم سر ساقی سلامت


پسته اینم شعر کامل ((میگن مستی گناهه)) گفتم شاید خوشت بیاد.

دمت گرم ... مرسی ... ایشالا جبران کنن!!!!
.
.
.
نه اشتباه نکنین ... ایشالا اجرتون با ... الله و اکبر !!!!
لعنت بر نفس اماره!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:50 ب.ظ

اگه کسی رو دوست داشته باشی نمی تونی توچشماش زول بزنی نمی تونی دوری شو تحمل کنی نمی تونی بهش بگی چقدر دوستش داری نمی تونی بهش بگی چقدر به اون نیاز داری واسه همینه که عاشقا دیوونه میشن

واااااااااااااااااااااااااا
پناه بر خدا !!!

ماگما یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 ب.ظ


بیداری درد شاعرم کرد و تو باز
دلبستۀ خوابهای بی تعبیری
خود سوزی بی اشارۀ آتش را
آسوده و سرد ، سرسری می گیری

ای بابا کی سر سری میگیره !!!!
اگه میخوای عکس طرف رو بده تا تیکه تیکه اش کنم بهت بدم!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
(خودشو نمی گم ... عکس رو میگم!!!)

007 یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:23 ب.ظ

joooooooooooooooooooooooooooone madaretaaaaaaaaaaan jelde 11 ra marhamat befarmayiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiid looooooooooooooooooooooooooooooootooooooofan.





ای بابا این حرف ها چیه !!!!
چشم!!!
به روی دیده!!!

man - پسته یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ب.ظ

نه بابا میزون ِ میزونم !!!!
ای بابا نظرتون رو تایید نکردم چون روم نشد ... جدا نظر لطف شماست !!!
اما من لایق این همه ای که شما گفتین نیستم ... شما لطف دارین
نه اتفاقا یه یه یارو شهاب سنگه اومد اما من زودی جا خالی دادم !!!
مشالا!!!
مرسی ممنون
همین !!!

man - پسته یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ب.ظ

اگه حرفی هم زدم منظوری نداشتم ... اگه باعث ناراحتیه شما شدم باید ببخشین شرمنده !!!
مرسی

man - پسته یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ب.ظ

عاشق این اهنگ محمد بی باکم ... وقعا عالیه خیلی تحت تاثیر قرارم میده !!!
البته خود اهنگ یه حس دیگه رو داره!!!!

" زندگی "

زندگی یه قصه است که وقتی میری تو بطنش
میبینی با همه اتفاقات شیرین و تلخش
فقط تلخی های روزگار شد نصیب ما
از جاده ابریشم یه کوره راه مسیر ما
یک کم فکر کن و توی زمانه سیر کن
زندگی یعنی چی واسه جوون جهان سوم
جز اینه که صبح زود تا غروبها کار کنه ؟
بعد ......................................
نه ! نگو ندیدی ، جدیدی ! زندگی همینه بازم
همیشه زور و مرگ و فقر توی کمینه واست
تو جوونیهاش عکس پیریشو میزنه به قاب
توی جامعه هم رو صورتش میذاره نقاب
همون دختری که می خواد باز با من باشه
با ..........................................
درد و دل های من روی کاغذ پلاسه هر دم
زندگی همینه ! حرفهامو خلاصه کردم


آرزوهام ، تو دست باد
پس کی میشیم از غم آزاد؟؟؟
رویای من ، نقش آبه
امشب خدا ، انگار خوابه


دیدی همه روزها، یک رنگه تمومش
باز خوبیش اینه که با تو دل سنگه زمونه
سختیهاش واسه اینه ، تو از نشاطت کم بذاری
زود میمیری ، کافیه چشمهاتو هم بذاری
دوست نداری با کسی تو رو مقایسه ات کنن
بمیری می فهمن نمیشه معاوضت کنن
همیشه واسه تحقیر تو هست دستهایی حاضر
آره واسه ما مرغ حیاط همسایه غازه
یه روزی عشقت میره از پیشت و خودکشی می کنی براش
سر یک ماه واسه عشق دیگه می کنی تلاش
قانون اینه ! زنده باد و شب نشده مرده باد!(مصدق)
جای زندگی این زنده ها به یاد مرده هان
توی سختی ها همین بسه که کنارت یه دوسته
زندگی یه سیبه باید گاز بزنی با پوستش(سهراب سپهری)
زندگی یعنی خفه شو بی باک ! تو پسر بد
دیگه حرفهام تموم ، حالا نقطه سر خط

آرزوهام ، تو دست باد
پس کی میشیم از غم آزاد؟؟؟
رویای من ، نقش آبه
امشب خدا ، انگار خوابه

بذار حرفهام ، یک جا جمع شن یه بار
اون گوشه ای و می کنی منو چپ چپ نگاه
میدونی در آسمون به روم بسته نبود
زندگی منم رنگی بود زیر سقف کبود
ولی انگار باید آینده ها رو پیش بینی کنیم
تا بتونیم تیره بختی ها رو پیشگیری کنیم
مثل مادر که همیشه فکر پس اندازه
زندگی آسفالته ، که پره دست اندازه
این زندگی عقده ایه ! می کنه تلافی یه جوری
حالا بگو از وقتی بچه طلاقی چه جوری؟
اولها گیر نمیدن که میگی خوبه ! بد نیستو
ولی پاست میدن عین توپه بد مینتون
زندگی یه اسبه که میره به تاخت ، آره
درست مثل یه بازی که برد و باخت داره
تو میبازی ! یکی باید اشکهاتو پاک کنه
این زندگی ادامه داره تا تو رو خاک کنه...

"محمد بی باک"

واقعا راست میگه زندگی ادامه داره تا ما ها رو خاک کنه !!!!!
و این اسمش زندگیه!!!!

پرپرواز یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ق.ظ http://sie.blogsky.com


عشق اینجا آتش است وعقل دود

عشق که آمد میگریزد عقل زود

عقل در رسوایی عشق استاد نیست

عشق کار عقل مادرزاد نیست

عالی بود ... تضاد ِ عشق و عقل !!!
از عطار !!!!
مرسیییی !!!!!!




عشق که آمد میگریزد عقل زود!!
لامسب عقل کارش همین فرار کردنس ... شما جدی نگیرش !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد