the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

سلام ِ مخصوص ... واسه دوست جونِ بهمنی ها خدا ...

سلام بهمنی ها 

استاد انصاری گفتن که همه ی بچه ها اگه می خوان نمره های عالی ریاضی شون یه ذره بهتر شه تمرین های فصل ۹ ریاضی رو ۲ به ۲ با هم نصف کنن (یعنی مثلا یه نصف از تمرین ها رو من بنویسم نصفشم یکی دیگه و این که خودتون باید تمرین ها رو تقسیم کنین) و بنویسن و ۳شنبه بیارن و به استاد تحویل بدن تا شاید فرجی شد  . 

                                           منبع: اقای سعید غفاری   

نظرات 201 + ارسال نظر
سلام به محترمان چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ب.ظ

هیی هیی هیی !! در رفت !! اینا چه فازی میده به من !!
(سوتی ها رو میگم !!)

بوعلی سینا چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام به محترمان

به سکوت گوش کنید

علیک سلام ...

اره گاهی وقتا سکوت بهترین حرفِ !!

پیکتونیا چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:04 ب.ظ

نه آبجی حفظ نبودم تو دفتر شعرم نوشته بودم اومدم اینجا تایپش کنم دیدم اسم شاعرش رو زیرش ننوشتم یه ربع روش فک کردم و به احتمال ۹۰ گفتم از حافظ بود اما الان مطمئنم که از حافظ بود
.....................................
از قصه هامون غصه ام می گیره میری و زوده میای و دیره

هر روز قلبم بیشتر می سوزه یکروز زیاده دنیا دو روزه

رضا صادقی

دمت گرم ... جدی دفرتر شعر داری؟؟!! چه بامزه !!!

مثل من که عاشق نوشته های شریعتی ام شما هم عاشق رضا صادقی هستی ... هیی !!

ربطی بود؟؟!!
فکر کنم اره !!! هیی !!

شبنم چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:40 ب.ظ

سلام

امپراطور شعرشو دقیق نمیدونم از کیه ولی آهنگشو محسن یگانه خونده

موسیقیه سنتی خوبه ولی من ترجیح میدم آهنگیرو گوش بدم که آدمو به حس ببره

مثل مجید خراطها و محسن یگانه که خیلی فوق العادن

علیک سلام ...

من کلا گاهی وقتا میرم تو حس سنتی ...

بیشتر از اهنگ های یاس خوشم میاد ... محسن یگانه رو هم جدیدا گوش میدم !! اوردنم تو خط !! هیی هیی هیی !!!

فرشته چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:55 ب.ظ

سلام
ممنون Helen خیلی لطف داری :)
کامنتای یو خیلی عالین... بهتر از من

بله پسته... من که همین جوری الکی هرجایی نمیرم مهمونی ;)

پسته گفته بودم دعا کنین... کی کامنتمو تایید کردی؟ بعد از امتحان؟ :((

هیی هیی هیی !!

والا شرمنده ام اگه پس و پیش تایید شدن !!

والا منم سعی میکنم اونجوری باشم ... گاهی نمیشه !! هیی !! (گاهی چاخان بودا !! اکثرا !! هیی هیی هیی !!)

سورنا چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:04 ب.ظ

سلام
متن یه ترانه از محمد علیزاده البته با یه خرده دخل و تصرف
جز تو
جز تو کی میتونه عزیز من باشه
کی میتونه تو قلب من جا شه
مگه میشه مثل تو پیدا شه
جز من کی واسه دیدنه تو حریصه
اسمتو رو قلبش مینویسه
گونه هاش از ندیدنت خیسه
تو نباشی بی قرارم بد میبینم بد میارم
بی تو من حس ندارم
سر به زیرم گوشه گیرم
واسه ما دوتا کی بهتر ما
از همین امروز تا آخر دنیا
جز تو کی میتونه عزیز من باشه
کی میتونه تو قلب من جا شه
مگه میشه مثل تو پیدا شه

کیه این مستر علیزاده ؟؟؟!!!

اتفاقا همین دخل و تصرفها قشنگ ترش میکنن !! شششششششششششششیره !!!

نه حالا واقعا ؟؟؟!! یعنی کی میتونه ؟؟!!
مگه میشه ؟؟؟!! نه ... نمیشه !!
میشه ؟؟!! نه ... نمیشه !!
هیی هیی هیی !!

سورنا چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:12 ب.ظ

۱.پلیس به غضنفر: اینجا ماهی‌گیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!! پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!!!!
۲.یه روز غضنفر فیلسوف میشه بعد می گه: دایره زندگی مربعی است که سه ضلع دارد عشق و زندگی ؟!!!
۳.اگر دیدی جوانی بردرختی تکیه کرده بزن تو سرش چون جوان باید روی بای خودش واسته !!!

هیی هیی هیی !!

از این اکواریوم و ژانگولر بازی ها کلی خاطره دارم !!!

سورنا چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:17 ب.ظ

راستی پسته رفتی مسافرت اول اینکه سوغاتی ما فراموش نشه
دوم اینکه حتما باغ پرندگانشو ببین
سوم اینکه حتما بریونی بخور
چهارم اینکه خوش بگذره
پنجم اینکه سوغاتی ما فراموش نشه
ششم اینکه سوغاتی ما فراموش نشه
هفتم اینکه سوغاتی ما فراموش نشه
...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
n ام اینکه سوغاتی ما فراموش نشه
(هیی هیی هیی)

ببین سورنا ... بازم از اون شوخیا کردی ها !!!
ای بابا !! حالا تو همش با قلب من بازی کن !!!

هیی هیی هیی !!
کو گوش شنوا !!!!
بازم هیی هیی هیی !!!

تازه هیچکدوم از اینارو نتونستم بخورم ... نتونستم برم ببینم هم !!! اما خب بیشتر جاها شو دیدم !!

هیی هیی هیی !!
جای همتون خالی بود ...

رهگذر چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ب.ظ

امروز را برای بیان عشق به عزیزانت غنیمت شما.شاید فردا احساسی باشد اما............عزیزی نباشد!!!!!!!!

<یه رهگذر که همینجوری وبلاگتونو دید و خواست یه مطلبی بگه>

خوش اومدی رهگذر ...
خوب بازم اگه دوست داشتی بیا !!

(اوه اوه لنگه کفشَ رو داره میاد طرفم !!) هیی !!

اما خب خوب گفتی ها !!!

قاصدک .م. چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 ب.ظ

خلقت ....
کیم من درمندی ناتوانی
اسیری خسته ای افسرده جانی
تذروی اشیان بر باد رفته
به دام افتاده ای از یاد رفته
دلم بیمار لب خاموش رخ زرد
همه سوز همه داغ همه درد
بود اسان علاج درد بیمار
چو دل بیمار شد مشکل شود کار
نه دمسازی که با وی راز گویم
نه یاری تا غم دل باز گویم
در این محفل چو من حسرت کشی نیست
به سوز سینه ی من اتشی نیست
الهی در کمند ..... نیفتی
وگر افتی به روز من نیفتی
دلم از خوی او دمساز درد است
...... بد خو بلای جان مرداست
......ان چون اتشند از تند خویی
..... و اتش ز یک جنسند گویی
نه تنها نا مراد ان دل شکن باد
که نفرین خدا بر هر چه ..... باد
نباشد در مقام حیله و فن
کم از ناپارسا .... پارسا ....
....ان در مکرو حیلت گونه گو نند
زیانندو فریبند و فسونند
چو ..... یار کسان شد مار از او به
چو تر دامن بود گل خار از او به
میفشان دانه در راه تذروی
که ماوا می گیرد از سروی به سروی
وفاداری مجوی از ..... که بی جاست
که از این بر بط نخیزد نغمه ی راست
درون کعبه شوق دیر دارد
سری با تو سری با غیر دارد
جهان داور چو گیتی را بنا کرد
پی ایجاد ...... اندیشه ها کرد
مهیا تا کند اجزای او را
ستاند از لاله و گل رنگ و بو را
تکاپو از نسیم و مویه از جوی
زشاخ تر گراییدن به هر سوی
ز امواج خروشان تند خویی
ز روزو شب دو رنگی دورویی
ز جادوی فلک تز ویر و نیرنگ
تکبر از پلنگ اهنین چنگ
ز گرگ تیز دندان کینه جویی
ز طو طی حر ف نا سنجیده گو یی
جهانی را به هم امیخت ایزد
همه در قالب ..... ریخت ایزد
زطبع ..... به غیر از شر چه خواهی
و ز این مو جود افسونگر چه خواهی
اگر ..... نو گل باغ جهان است
چرا چون خار سر تا پا زبان است
چه بو دی گر سرا پا گوش بودی
چو گل باصد زبان خاموش بودی
چنین خواندم زمانی در کتابی
ز گفتار حکیم نکته یابی
دو نو بت مرد عشرت ساز گردد
در دو لت به رویش باز گردد
یکی ان شب که با گوهر فشانی
رباید مهر از ان گنج که دانی
دگر روزی که گنجور هوس کیش
به خاک اندر نهد گنجینه ی خویش


میدونید دارم به این فکر می کنم که اگه رهی معیری زنده بود و وضعیت فعلی جامعه رو میدید بازم این شعر و میگفت اخه این شعرش خیلی بی انصافیه

نمیدونم والا !!

شاید زنده بود از ناراحتی میمرد ... هیی !!

والا نمیدونم ...
انصاف؟؟؟!!!
بی انصافی ؟؟؟!!!

مطمئنا !!!

(اینا دیگه خودِ بی ربط بودنا !!)

دالغا چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:22 ب.ظ


غربته دوشدی یولوم
دوشمن آلیب ساغ - سولوم
ائلدن آیری دوشه لی
بورخوولانیپدی قولوم

بلی ...

البته ... هر چی شما بگین ...

مر2مک چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:50 ب.ظ


چقدر صبح ها بیایند و
این پرده ها را کنار زنم و
بر چراغ کهنه دریچه بگشایم
رو به روشنای نیلوفر
چقدر صبح ها بیایند و من نتوانم
صبح های مویه را از یاد برم
که آدمی تنهاست و
شعله ی کهن می سوزد
به پهنه ی آب ها و گاهی به صحراها
چقدر صبح ها بیایند و من نتوانم ..
(هرمز)

چهقدر صبحا بیان و برن و ببینن که من ادم نشدم !!
ای وایه بر من ... ای وایه بر من !!!

خدا مرگم بده !!! هیی !!!

تازه اگه این یارو خواب لذیذ بزاره که صبحا رو ببینیم !!!

بوعلی سینا پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ق.ظ

سلام به بهمنییون

دوستان عزیز حالتون خوبه ؟ ایشالله که خوبه
ولی دل من امروز گرفته بود جناب لحظه ی صفر هم این اخر شبی خبری بهم داد که خیلی داغون شدم دلم داره از جاش در می یاد

علیک سلام ...

مرسی ... ماها که خوبیم ... ایشالا شما هم خوب باشید ...

خدا بد نده ... اگه ما میتونیم کاری بکنیم بهمون بگو ... مطمئن باش که ما بهمنی ها هر کاری از دستمون بر بیاد انجام میدیم ...

همای پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:22 ب.ظ

کیفر

در اینجا چهار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،درهر نقب چندین حجره،درهر
حجره چندین مرد در زنجیر...

ازاین زنجیریان،یک تن،زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب
دشنه ای کشته است
از این مردان،یکی،درظهر تابستان سوزان،نان فرزندان خود
رابرسر برزن،به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است
ازاینان،چند کس درخلوت یک روزباران ریز برراه رباخواری نشسته اند
کسانی در سکوت کوچه از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اند
کسانی نیم شب،در گورهای تازه،دندان طلای مردگان را می شکستند

من اما هیچ کس را در شب تاریک وطوفانی نکشته ام
من اما راه بر مرد ربا خواری نبسته ام
من اما نیمه های شب، زبامی برسر بامی نجسته ام

در اینجا چهار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،درهر نقب چندین حجره،درهر
حجره چندین مرد در زنجیر...

در این زنجیریان هستندمردانی که مردار زنان را دوست می دارند
در این زنجیریان هستندمردانی که در رویایشان هر شب زنی در
وحشت مرگ،از جگر برمیکشد فریاد

من اما در زنان چیزی نمی یابم،گرآن همزاد راروزی نیابم ناگهان خاموش
من اما در کهسار رویاهای خود،جز انعکاس سرد آهنگ صبور این
علفهای بیابانی که میرویند ومیپوسند ومیخشکند و میریزند،
باچیزی ندارم گوش
مرا کر خود نبود این بند،شایدبامدادی،همچو یادی دور و لغزان
میکذشتم از تراز خاک سرد پست...

جرم این است!
جرم این است!

احمد شاملو

ای بابا !!!!

ماها هممون تو این دنیا یه پا مجرمیم !!!

حالا یکی کمتر یکی بیشتر !!!

خیلی عالی بود !! از یه سری ...نه نه ... از خیلی از قسمتاش خیلی خیلی خوشم اومد ...

مرسی ...

۰۰:۰۰ پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ب.ظ

دلمون تنگ شده به sie
خوش می گذره؟
چقدر گز اصفهان هوس کردم!
نمی دونم چرا
همین جوریاااا
به زحمت نیفتین

والا دل منم تنگ شده بود خیلی ...

خوش که ... بلی ... عالی بود ...

دیر گفتین ... اگه زود تر میگفتین میاوردم ... هیی !!!

Helen جمعه 12 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ق.ظ

مهر مادری
مادر من فقط یک چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

یک روز اون اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره

خیلی خجالت کشیدم. آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟

به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم و فورا از اونجا دور شدم

روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یک چشم داره!

فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم.
کاش زمین دهن وا میکرد و منو ، کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد

روز بعد بهش گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟!!!

اون هیچ جوابی نداد....

حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم، چون خیلی عصبانی بودم.

احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم

سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

اونجا ازدواج کردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی

از زندگی، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم

تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من

اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو

وقتی ایستاده بود دم در، بچه ها به اون خندیدند
و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا اونم بی خبر

سرش داد زدم، چطور جرات کردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!
گم شو از اینجا! همین حالا


اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت میخوام.
مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم، و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد

یک روز، یک دعوت نامه اومد در خونه من در سنگاپور
برای شرکت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم

بعد از مراسم، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون البته فقط از روی کنجکاوی

همسایه ها گفتن که اون مرده

ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم

اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن

ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فکر تو بوده ام.
منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم

خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا

ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تو رو ببینم

وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی، تو یه تصادف، یک چشمت رو از دست دادی

به عنوان یک مادر، نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو


برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه

با همه عشق و علاقه من به تو

مادرت

وای هلن ...

دارم از ناراحتی میمیرم ...

اشکم رو در اوردی ...
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ...

رکت انگولار شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:47 ب.ظ

اسلااااااااااام یا شیخ....
کیف حالک بابا میس یو
بی وفا کجا رفتی ..رفتنی یه روز میره..... ایشلا نمکگیر همونا شیییییییییی که بدون من رفتی!!!!!
چرت و پرت میگم در حد بوندسلیگاااااا...
پیییییییییییییییییییسسسسسسسسسسسسسسسستتتتتتتههههههههههههه
دلم برات تنگیده .....
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
.(some text f-i-l-t-e-r-i-n-g)
.
.
.
.
.
..
.
نوکرتم به مولا ابجی..

سلام فدات شم .... سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام

الهی من فدات شم ... میدونم ... التماس صفا داشتی !!

جات خالی ... فاز داد در حد المپیک !!!

حالت خوبی ؟؟!! نه اینو به من نشون بیدی !!!

اخه من همون یه روز رو تو راه بودم !!!
نه ... نمک گیر نشدم !!!! هیی هیی هیی !!!

دل منم واست یه ذره ی ذره ی ذره ی کوکچولو شده ...

ها !! زود بگو ببینم تو اون قسمت فیلتر شده چی بود !!
اما خب حدس میزنم چی باشه !!!! هیی هیی هیی !! (1000 تا !!)

رکت انگولار شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:15 ب.ظ

انسان وقتی بلند حرف می‌زند صدایش را می‌شنوند، اما هنگامی که آهسته صحبت کند به حرفش گوش می‌دهند. ( پل رینو

میبینم که بلی ... بازم نمیبینم !!!

پس تو هم یه پا فیلسوف شدی !!!! چه جالب ... هیی !!

خیلی بهت نمیاد تلاش نکن !!! هیی هیی هیی !!

آلفرد شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:13 ب.ظ

ترس............

ترسم از دست ـ تو بوده
برای خواستن ـ عشقم
نیاد اون.....
نیاد اون روزی که دیره
واسه ی داشتن عشقم
نیاد.........

ترس..........

ترسم از اینه که روزی
من به یاد تو نباشم
دیگه دل........
دیگه دلسرد بشم از تو
برمو با تو نباشم
برمو با تو نباشم........

ترس ـ من اینه که روزی
رو قولم پا بذارم
واسه بدبینیو حرفات
تورو تنها بذارم


ترس ـ من از خنده های
تلخو بی روحه لب توست
کاش بدونی دل تنهام
گم شده توی شب تو.......


ترس......

ترسم اینه دیر بفهمی
عشق پاکو تو نگاهم
دیگه آ آ آ..............
دیگه آرزوم نباشه
بمونیم همیشه با هم...............


ترس..........

ترسم از اینه که روزی
من به یاد تو نباشم
دیگه دل........
دیگه دلسرد بشم از تو
برمو با تو نباشم
برمو با تو نباشم........

ترس ـ من اینه که روزی
رو قولم پا بذارم
واسه بدبینیو حرفات
تورو تنها بذارم


ترس ـ من از خنده های
تلخو بی روحه لب توست
کاش بدونی دل تنهام
گم شده توی شب تو.......



((ترس/شادمهر))(توضیح:موقع خوندن شعر فوق،کلماتیو که بعدشون
نقطه چینه(....) رو بکشید.)
......................................




با خیالت عمری،روزو شب درگیرم
توی رویا هر شب،دستتو میگیرم

بی تو خیلی تنهام،چقد از من دوری
رفتیو با گریه،گفتی که مجبوری

تو دلم آتیشه بگو برمیگردی
با نگات‌ آخه منو عاشقم کردی

زیر بارون بی تو،براتو میخونم
تا ابد تا زنده ام واسه تو میمونم



اگه عاشق باشی دوریم شیرینه
لحظه هامون رنگه شادیو میبینه

واسه رویای من بهترین تعبیری
اگه با هم بودیم واسه هم میمیریم



تو دلم آتیشه بگو برمیگردی
با نگات‌ آخه منو عاشقم کردی

زیر بارون بی تو،براتو میخونم
تا ابد تا زنده ام واسه تو میمونم



((خیال/شادمهر)) (توضیح:موقع خوندن شعر فوق،کلمات آخر مصرع دوم هر بیتو بکشید.مثال:میگیرم=میگیرمممممممممممممم)
....................................................



آغوشتو به غیرمن به روی هیشکی وا نکن
منو از این دلخوشیو آرامشم جدا نکن

من برای با تو بودن،پر عشقو خواهشم
واسه بودنه کنارت،تو بگو،به هر کجا پر میکشم

منو تو آغوشت بگیر،آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من،تولد یه نفسه

چشمای مهربونه تو،منو به آتیش میکشه
نوازش دستای تو،عادته،ترکم نمیشه

چشمای مهربونه تو،منو به آتیش میکشه
نوازش دستای تو،عادته،ترکم نمیشه

فقط تو آغوش خودم،دغدغه هاتو جا بذار
به پای عشق من بمون،هیشکسو جای من نیار

مهر لباتو رو تنو،روی لب کسی نذار
فقط به من بوسه بزن،به روحو جسمو،تنه من



((عادت/شادمهر))







خیلی موزیک های قشنگی رو گذاشته بودی !!

نمیدونم چرا من نشنیده بودشون !!
مایه ی تعجبه !!!!

اما قشنگ بودن خیلی ...از ... ؟؟!!
هممممم ... از همشون خوشم اومد !! هیی !!

۰۰:۰۰ شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 ب.ظ

وای چه روزهای سختیه این روزهای بدون sie
حسابی بهتون خوش می گذره که یاد ماها نیفتادینا

به جون خودم یاد همتون بودم ...
کلی از حرفا حول بهمنی ها میگشت ...

تلفنشون قطع بود ... شانسه دیگه !!

دریا هم بیریم یه افتابه اب باید با خودمون ببریم !!!! هیی !!!
(حال کردم ... عجب ضرب المثلی !!)

رکت انگولار یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ق.ظ

واژه برا تحسینت کم اوردم.
یه دونه ای به مولااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
بهت افتخار میکنم خیلی زیااااااااااااااااااااااد
خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییی
فقط همینو میتونم بگم به وجودت افتخار میکنممممممممممممممممم
به قران شب که بهم گفتی به مدت نیم ساعتو۴۳ ثانیه به سقف چسبیده بودم:دی
اسمسامم دیلیویلی نمیشد (اگه تونستس بخونی چی نوشتم:دی)
چاکرت برم پیسته بانووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

وااااااااااای رکت انگولار جونم مرسی ...

اولش خنده ام گرفت بعد ناراحت شدم... یعنی وقتی بهت زنگ زدم ... کلا ذهنم هنگ کرده بود... اما خب بعدش که اعتماد به نفسم اومد زیر صفر یه زنگ به تو زدم و اوووووه فول شاژ شدم ...

مرسی ... چه قدر خوب که خوشت اومد ... هیی هیی هیی !!!

یه دنیا دوست دارم ...
(این اخریه سکرت بودا !!)

آلفرد یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:36 ب.ظ

پسته کجایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نکنه رفتی ببینی این فرشته خانم کین؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

آی ناقلا،بابا یه خبری ،چیزی!!!!!!!!!

سلام ...
دیگه ... دممو گذاشتم رو کولم و رفتم ... دوست داشتم فرشته جون و ببینم اما ... یه مشکل اساسی پیش اومد واسم که ... نشد !!!

اما فرشته جون مرسی ... نشد بیام ببینمت دیگه ... اما خب ... خوشحال شدم باهات حرفیدم ...

رادیکال یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:08 ب.ظ http://radical84.blogfa.com


کاش هفت روز پیش هرگز وجود نداشت!

چرا ؟؟؟!!

تو را چه میشود اخه ؟؟؟!!!

مشکوک میزنی ها !!

مردمک یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:51 ب.ظ


نه تو می مانی
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
لحظه ها عریانند
به تن لحظه ی خود
جامه ی اندوه مپوشان هرگز...!

جامه ی اندوه مپوشان هرگز ... !!!
چشم شما امر کنن فدات شم ... باشه ... بهش میگم ...

حتما !!!! هیی !!!

mardomak دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:28 ق.ظ


بابای خوبم
اگه تا حالا واسه دریای زحماتا و محبت هات قدردان نبودم
اگه بچه ی سر به راه و دلخواهت نبودم، اگه..
حالا میخوام از دونه دونه موهای سفید شدت،از خط به خط پیشونیت تشکر کنم
میخوام حتی واسه خط و نشون کشیدنای پدرونه ت ممنونت باشم
و از ته ته قلبم بهترین اتفاقاتو واسه باقی راهت بخوام از خدای مهربون
روز قشنگت مبارک

یادم باشه که به بابام این حرفام رو بزنم ...

مطمئنا خوشش میاد !! اما خب مطمئنا میفهمن که تراوشات مغز من نیست !!!
هیی !!
شایدم گول خوردن !!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ب.ظ

وااااااااااااااااااااای
چرا بر نمی گردین

سلام ... اومدم ... هیی هیی هیی !!!


خوبم ...

آلفرد دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ

روز پدرو به همه ی باباهای مهربون اللخصوص بابای خودم تبریک میگم.

بلی ...

منم بهشون تبریک میگم ... کادو که یادتون نرفته ؟؟!! هیی !!!

[ بدون نام ] دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:29 ب.ظ

بعضی لحظات هستند که خفه کننده ان. گاهی اوقات این لحظه ها دور هم جمع می شن و تعدادشون بقدری زیاد میشه که اسمشون از لحظه به روز تغییر می کنه؛ شایدم روزها.
کاش این لحظه ها و روزها بغض بود تا باچند قطره اشک دست از سر آدم برداره. انگار هر چی اشک دارم تو گودی گلوم گیر کردند. مردابی شده که نه آفتابی بخارش می کنه و نه آب دهن پایینش میکشه. دوست دارم همه گریه هامو درست مث خنده هام عق بزنم.
خیلی چیزا خواهد رفت
این روزها و لحظه ها ام خواهد رفت.

اره ... لامسب همین لحظات !!! گاهی همین لحظه یه نقطه ی عطفی میشن تو زندگیه ادم !!
زندیه ادم رو از این رو به اون رو میکنن !!!

تو مثل یکی مینویسی !!!! همممممممم !!! باید بزنگم ازش بپرسم !!!

اره بابا ... بیخیال !! دنیا دو روزه ...
این نیز بگذرد ...

آلفرد دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ب.ظ

بابا چشمون روشن!!!!!!!!!!!
خوش گذشت دیگه؟؟؟

بله کادو ام یادمون نرفته.

سوغاتی..............!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟

مرسی ...

وای وای ... جاتون خالی ... جای همه خالی ...

خب خدا رو شکر که یادتون نرفته ... ولی خوش به حالم ... من زود ِ زود کادوم رو دادم ...
(از این شکلک های افتخار !!)

سوغاتی ؟؟!! سوغاتی چیه ؟؟؟!! مغزم انتن نمیده !!!! هیی !!!

بوعلی سینا سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:50 ب.ظ

سلام
پسته خانم خوش امدی خیلی دیر کردین به قولی دلمون تنگیده شد

( به عنوان یک مادر، نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم ) خیلی موثر بود

گوزلیم گوز یاشیما رحم ایله اغلاتما منی
عشقمین قدرینی بیل ایرلیسنا ساتما منی

علیک سلام

مرسی شما لطف دارین ... اره دیر اومدم ما مهم اینه که اومدم دیگه !!۱ هیی !!!

اره خیلی عالی بود ... خیلی ...

آلفرد سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:40 ب.ظ

این نمرات ریاضی ۲رو که آقای غفاری به بچه ها اعلام کردن ، واقعیه؟یا سر کاریه؟

!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه نه ... واقعیه واقعیه !!!!

پاس شدین ؟؟؟! اره ؟؟؟!!!
مبارک ِ !!
خوبه اومدینا !!!

فرشته سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:31 ب.ظ

سلام پسته جان
عزیزم چه مشکلی پیش اومد برات؟
هوای زنجان نمیدونم چه طوره، ولی هوای اصفهان که خیلی بده این روزا. من همش از ماسک استفاده میکنم. امیدوارم خشکی و آلودگی هوا اذیتت نکرده باشه.
من که بخاطر امتحانا و بعدم پروژه خیلی خسته بودم ولی تو خیلی پرانرژی هستی، خستگیم دررفت باهات حرف زدم...:) راستی ببخشید که اولش یه کم محتاط عمل کردم(هیی هیی هیی تلفنو میگم) خب من اینجوریم دیگه... ولی وقتی باهات حرف زدم خیالم راحت شد :)
شنبه شب که داشتیم با دوستم برمی گشتیم از دانشگاه، فکر کردیم فردا ببریمت باغ میوه، کوه و جنگلو نشونت بدیم.ولی هرکاری کردم نشد باهات تماس بگیرم. با این حال یکشنبه ماشین آوردم که برسیم بریم بگردیم ولی خب بازم نشد...

حالا تو این یک ماه دیگه که اینجا هستم اگه تونستی بیا... خیلی خیلی خوشحال میشم.

علیک سلام

والا هوای زنجان هم گرد و خاک داره اما خیلی بهتر از هموای اونجاست و البته خیلی خنک تر !! ماشالا به خودم که همون روز اول گرما زده شدم !!!

هیی هیی هیی !! نه بابا ... این حرفا چیه ... منم اول شک داشتم اما بعدا شک منم برطرف شد ...

ای بابا ... امان از دست این ایرانسل داغون !!! اونم از نوع مالِ من که یه چند باری هم مصدوم شده !!!!

مرسی ... ۱شنبه میخواستم بیام اما یه مشکلی واسم پیش اومد که اگه عمری باشه واست توضیح میدم ...

مرسی ... حالا فرشته اگه تو تونستی بیا اینجا ... الان هواش خیلی خوبه ...

فرشته سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ب.ظ

راستی ما مجبور شدیم دوشنبه هم تا آخر شب کار کنیم و بالاخره تمومش کردیم... فعلا گزارش پروژه رو دادیم... یکشنبه آینده سمینارشه و باید ارائه کنیم...از حالا زدم که تا اون موقع کامنتمو تایید کنی(هیی هیی هیی!)... بچه ها لطفا برام دعا کنین... دلم میخاد خوب ارائه کنم

لطفا دعا کنین
لطفا دعا کنین
لطفا دعا کنین

هیی هیی هیی :))

دمت گرم ... بابا تلاش ... بابا پشتکار ... بابا پیشتاز ...

هیی هیی هیی ... باشه حتما دعا میکنیم ... ایشالا که خوب ارائه میدی ...

چشم
چشم
چشم

هیی !!

سورنا سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ب.ظ

سلام
۱.در دایره عشق اگر باران بلا بارید ٬ عاشق آن است که از دایره بیرون نرود . . .
۲.ای کاش دنیا ساعت بود و من و تو عقربه های آن تا هر یک ساعت یک بار به هم میرسیدیم . . . !
۳.آفتاب پنجره را میشناسد ٬ حتی اگر بسته باشد
مهتاب به دیدارم میآید حتی اگر خسته باشد
و دل هوای تو را دارد حتی اگر شکسته باشد . .

علیک سلام

لامسب عاشقای این دور و زمونه مارو واسه خودشون چتر نکنن خوبه !!!

هیی هیی هیی !! هر یک ساعت خیلی زود ِ ها !!

سورنا سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ب.ظ

۱.یه یارو میمیره میره اون دنیا ازش میپرسن چی شد که مردی ؟ میگه شیر خوردم میگن شیرش فاسد بود ؟ میگه نه گاوه یهو نشست!
۲.یه نفر میشینه تو تاکسی، راننده بهش میگه: داداش دستت لای در گیر نکنه. اون هم میاد مرام بذاره، میگه: داداش سرت لای در گیر نکنه...
۳.غضنفر میمیره، عکسشو نداشتند بذارن رو قبرش، تا گردن دفنش می‌کنند ...

هیی هیی هیی !!!

میدونی اصلا اون جوک هایی که توش یه روز یه ترکه داره خیلی به من فاز میده !! هیی!!

یاد خاطراتم میوفتم !!!

رهگذر چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:01 ق.ظ

اگرعمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس،امضا کردنش با من

ای وای !!!

کنه شما خدایین ؟؟؟! اومدین اینجا فاز + بهمون بدین ؟؟!!

ای بلا ... واسه خاطرِ تیتر ِ این جلد ِ ؟؟!!

ارههههههههههههههههه ... هییی

BOOکوچولو چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:15 ب.ظ

سلام پسته جونم رسیدن به خیر ما منتظر برنامه هستیم فقط اگه میشه جمعه نباشه راستی کلاس تابستونی ها چی شد؟؟؟؟؟؟

علیک سلام کوچولو جان خان ...

اِ اِ اِ !! چرا جمعه نباشه ؟؟!!

کلا جمعه نباشه یا طرف صبح نباشه ؟؟؟!!!

کلاس !! هممممم !! رو پست رو بخون !!!

BOOکوچولو چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:54 ب.ظ

کسی نمره ریاضی منو ندیده یا خیلی بد شده دلتون نمی آد بهم بگین

نه والا ... من حافظه ام که کلا داغون شده !!!
واشه خودم یادم نمیومد ...

من نمیدونم نمره ها دست کیه والا ... اما خب همه خوب شده بودن ...

آلفرد چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:42 ب.ظ

وای!!!!!!!!!!!!!
پس چرا هیشکی هیچی نمیگه!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نکنه وبلاگو تحریم کردین!!!؟؟؟؟
نکنه تو یه جزیره ی دیگه لنگر انداختین !!!!؟

الان دیگه نمیدونم که چی باید بگم.

علیک سلام ... هیی !!

نه بابا میگن ... وبلاگ تحریم نیست من اینترنتم قطعه ...

نه بابا ... این حرفا چیه !!! اینجا نباشم که دیگه باید سرمو .... هیی !!!

هر چی دوست دارین !!

فرشته چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:59 ب.ظ

حتما یه بار برام تعریف کن یکشنبه چی شد...
خیلی دلم میخاد بیام اونجا و این بهمنیون معروف رو ببینم. واقعا دلم میخاد تک تک این شخصیتا رو از نزدیک ببینم... اما ... خودت که میدونی وضعم چه جوریه... هنوز سمینارمو ندادم(از شنبه) باید برم کارآموزی... بعدشم که دیگه خودت میدونی..

حسابی همه چی قاطی پاطی شدی!! واسه همین بود که گفتم عقب افتادن امتحانا به ضررم شد... جای نفس کشیدن ندارم!!

شمام بیکارین کلاس تابستونی میذارین؟؟ بریم بگیرین بخوابین بابا تابستونیه... هیی هیی هیی... ایول به این اراده!!

باشه حتما اگه جورشه حتما واست تعریف میکنم !!!

و این که اره گفتی ... حالا فهمیدم که چه طور شدکه اینجوری شد !!!

اره بابا !!! ماها هم بیکاریما !! نـَ نـَمیشه !!!
اگه این جوری نخونیم که همه چی یادمون میره و کلاهمون پس معرکه است!!!

هیی هیی هیی ... مرسییییییییییییییییییییییییی

شیره بهمنیهااااااااااااااااااااااااااااااااا

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:07 ب.ظ


پسته جان جمعه رو ردیف کن (تائید نکن اینو )
:) :) :) :) :) :)

هیی هیی هیی ...

همین جوری تایید کردم ... چشم به روی دیده !!!

سورنا چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 ب.ظ http://newha.blogsky.com/

سلام
با اجازتون من لینکتون کردم
اگه شما هم صلاح دونستید منو لینک کنید
ممنون!

علیک سلام

شما همون مهندس سورنای مشهورین ؟؟؟!!!

شما هم ؟؟؟؟؟!!! هیی !!

خوش اومدین ...

صلاح چیه شما امر کنین ... هیی !!!(جدی نگیرید !!)

BOOکوچولو چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 ب.ظ

نه عزیزیم جمعه چون می رم کوه(البته از سر خود خواهی نیست دله دیگه)نمیتونم بیام نه بیخیال شما میتونم بشم نه بیخیال کوه های گروه مون البته شرمنده، بشه کی میشه شنبه عصر اینجوری بهتره تا اون موقع جای دندونم خوب میشه کلی بیشتر بهم خوش میگذره قربونت نیپون نیستی عبادات قبول راستی کلاس همیشه خوبه ولی استادو نمی دونم قبلاً مگه قرار بود کی باشه؟؟؟؟

ببینقراربود که توی پست نظر بدی ها !! اما خب پارتی بازیه دیگه!!!

خب میگم عیبی نداره ... هم یه قرار واسه جمعه میزارم هم یکی واسه شنبه...خوبه این جوری؟؟؟!!!!

بلاخره بیکار نمیمونیم ...

هیی هیی هیی... مرسی...

پسته چهارشنبه 17 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ب.ظ

راستی ۰۰:۰۰ کی رفته بودین ماسوله؟؟؟!!

خوش گذشت؟؟؟!!

جای ماخالی... هیی...مخصوصا من !!! هیی !!
(منم که ورزشکار !!)

۰۰:۰۰ پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:38 ق.ظ

سلام
پارسال تابستون با دوستان و یه گروهی جای بهمنی ها خالی ن....
رفتیم ماسوله
از اینجا تا ماسوله پیاده
البته تا طارم با مینی بوس!! بردن
نمی دونین چقدر پیاده روی و دشت نوردی و کوهنوردیه جالبیه
چه طبیعتی تو راه دیدم
چندتاشو اونوقت زدم تو چیک چیک
چندتاشم دیروز
کسی تا حالا رفته ماسوله؟
خیلی جای قشنگیه.

علیک سلام ...

جدا ؟؟؟!! خب پس ماسوله نیاز شدین باز !!! هیی هیی هیی !!
واقعا واسه رفرش شدن خیلی خوبه ...

نه والا ... ماها غالبا از دور دستی بر اتیش داریم !!! هیی !!!

کرشمه پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ب.ظ

چه شود گر فکنی بر من مسکین نگهی

تو مهی بر آسمانی و منم خار رهی

چشم بابا ... ماها نگه هم میندازیم ... تو جون بخواه ولی ...؟؟!!

هستن بابا ... هیی هیی هیی !!! یکی نیست به من بگه چرا پابرهنه میپرم وسط !!!

بوعلی سینا پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:45 ب.ظ

سلام

گجه لر ایه باخیب من سنه یاد ایله میشم

صبح جان یا تما میشام فکر و خیال ایله میشم

گه یاتوب گه ایانوب بیله خیال ایله میشم

من باخان ایه خدایا گورسن یاردا باخیر...؟

علیک سلام ...

چه جلب !! همه افتادن تو خط ترکی ... دم ِ همه گرم ...

سورنا پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:07 ب.ظ

سلام
۱.آرزو هایم زیر انبوهی از خاکستر
هنوز نفس می کشد
هنوز شعله ورند
نسیم مهربانی تو کی می وزد
۲.گل نیست چنین سرکش و رعنا که توئی / مه نیست بدین گونه فریبا که توئی
۳.غم بر سر غم ریخته آنجا که منم / دل بر سر دل ریخته آنجا که توئی . . .

علیک سلام ...

وای این اولیه چه قدر رمانتیک بود ... چه قدر عالی ... چه قدرملس ... چه قدر ... ( خودتون کامل کنید به عنوان مشق شب !!)

سورنا پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:13 ب.ظ

۱.یکی میره بانک چک خورد کنهمسول بانک ازش میپزسه چک سیباس؟
یارو میگه نه واسه گردوهای پارساله
۲.یه باباهه عینک دودی میزنه میره بیرون پسرشو میبینه محکم میزه زیر گوشش
میگه این موقع شب بیرون چیکار میکنی؟میگه بابا شب نیست عینکتو بردار!
باباهه عینکشو برمیدارهدوباره محکم میزنه زیر گوش پسره.پسره میگه چرا میزنی؟میگه از دیشب تا حالا اینجا چیکار میکردی
۳.از یکی میپرسن فرق کچل با هواپیما چیه؟
میگه کچل که فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافیه!!

هیی هیی هیی !!!

هیی هیی هیی ... ای بابا ... امان از این ... هیی هیی هیی !!!

BOOکوچولو پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:37 ب.ظ

سلام حالا کی می ریم نرگس جون جونم؟؟

علیک سلام ...

بچه ها گفتن که فردا صبح بریم ... میگم که که اگه واست جور باشه یه روز ۲شنبه هم بریم بیرون ... میای ؟؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد