the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

سلام ِ مخصوص ... واسه دوست جونِ بهمنی ها خدا ...

سلام بهمنی ها 

استاد انصاری گفتن که همه ی بچه ها اگه می خوان نمره های عالی ریاضی شون یه ذره بهتر شه تمرین های فصل ۹ ریاضی رو ۲ به ۲ با هم نصف کنن (یعنی مثلا یه نصف از تمرین ها رو من بنویسم نصفشم یکی دیگه و این که خودتون باید تمرین ها رو تقسیم کنین) و بنویسن و ۳شنبه بیارن و به استاد تحویل بدن تا شاید فرجی شد  . 

                                           منبع: اقای سعید غفاری   

نظرات 201 + ارسال نظر
سورنا پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:59 ب.ظ

سلام
حالا هرکی ندونه فکر میکنه من کی ام؟
مهندس سورنا
اوه
اوه
اوه
این منم
بابا من شانسی دراومدم دانشگاه حالا معلوم نیست بتونم از این
پیام زور مدرک بگیرم یا نه
سورنای خالیم زیاده
سورنای بزرگ کجا من کجا!!!؟؟؟؟
حسابی خجالتم دادید

علیک سلام ...

نه بابا این حرفها چیه ... دیگه سیستم پیاده کردینا !!!

همون خوبه ... ایشالا یه مدرک فکستنی هم هممون میگیریم ... هیی !!

همای پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:21 ب.ظ


با خبر شدم که در طول 3 کنسرت برگزار شده از تور اروپای 2009
ِمستان که به بهترین شکل و با شور و حال بسیار برگزار شد
جناب همای بسیار بیمار بودند و در حال بیماری و با تحمل درد فراوان
و تنها با عشق به مردم به روی صحنه می رفتند که متاسفانه
بلافاصله بعد از برنامه ی سوم و وخیم تر شدن حالشان ، ایشان
بستری شدند و هم اکنون زیر نظر پزشکان متخصص در حال مداوا هستند.

با آزمایشات انجام شده بر روی ایشان مشخص شده است که ایشان
در اثر خونریزی داخلی که بر اثراتفاقاتی که پیش از سفرش به اروپا در
ایران برایش رخ داد دچار عفونت ریه و آسیب دیدگی در کلیه ها شده است
و هم اکنون در بستر بیماری در حال مداوا هستند....... .

از همین جا از همه ی مردم ایران و دوستداران ایشان و مستان
می خواهیم که برایش آرزوی بهبودی و سلامتی دوباره نمایند

اخی ... چه قدر ناراحت کننده ...

نمیدونم چرا الان که ایران به این ادم های بزرگ احتیاج داره این اتفاقات واسشون میوفته ...

اعصاب نمیمونه واسم ... چشم دعا میکنیم ... حتما ... به روی دیده ...

Helen پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ب.ظ

سلام






گناهم این بود که

دل ساده ام را به سادگی مترسک‌ها دخیل بستم .

دریغ !

نمی‌دانستم آنها دسیسه کلاغانند.

علیک سلام ...

ای وای !! چرا اخه ؟؟!!

رکب خوردی توام ؟؟!!! هیی هیی هیی !!

عیبی نداره ... واست تجربه میشه !!
بلی !!

بوعلی سینا جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:12 ق.ظ

سلام

کسی نمیاد کوه این مدل کوهنورد تا ساعت ۸ بر می گردیم کسی نبود ماشین حرکت کردا
اقا برو دیگه گسی نیست
باشه

علیک سلام ...

هیی ... ماها رفتیم ... جای بهمنیون (اونایی که نبودن ) خالی ...

واقعا عالی بود ... کلی خوش گذشت بهمون ... هیچوقت یادم نمیره ... چه قدر خوش گذشت !!

SARHOŞ جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:03 ب.ظ

بهار آمد پرستو باز برگشت
زشادی پرشده کوه و در و دشت

بهار من توئی، برگرد، بی تو
جهان از گور بهرم تنگتر گشت

SARHOŞ

اوه !!

مگه گور ِ بهرام تنگ تر بوده ؟؟!! نه بابا ... واسه همه یه شکله !!!

هیی !! اندازه ی اندازس !!!

SARHOŞ جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:26 ب.ظ

http://www.nightscafe.com/UserFiles/2007/4/19/pirce%5B1%5D.jpg



SARHOŞ

ای وای ... عجب عکسی ... چه قدر لطیف بود و لطافت داشت !!!

میگم که شما دکتر مکترین ؟؟!!

یا این که طب سوزنی کار میکنین ؟؟؟!!!! هیی !!!

فرشته جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:54 ب.ظ

خیلی تلخه وقتی از کسی که اصلا انتظار نداری رفتاری میبینی که اشتباه بودنش کاملا واضحه و وقتی بهش اعتراض می کنی بگه "ببخشید که من از اون چیزی که انتظار داشتین کمتر بودم و هستم!"

تلخ تر از اونه اینه که خودشم اینو باور کرده !!!

خودشو کوچیک تر این حرفها میدونه !! ناراحت میشی ... اما میدونی خودش میخواد دیگه !!!

کاری نمیشه کرد !!!!

فرشته جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:25 ب.ظ

از شنبه درون خود تلنبار شدیم

تا آخر پنج شنبه تکرار شدیم

خیر سرمان منتظر دیداریم

جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم...

ای بابا ... نخوابیم بیکاریم ...

تکرار . تکرار و تکرار ...
نمیدونمم حالا اسمش رو میشه زندگی گذاشت ؟؟؟!! یا این که نه نمیشه !!!

بیدار شدیم و دیدم !! بلی ... مرغ از قفس پرید !!

۰۰:۰۰ جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:19 ب.ظ

کااش می‌دیدم چیست؟
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو
لبخند نگاهت را
می‌تابانی
بال مژگان بلندت را می‌خوابانی
آه، وقتی که تو چشمانت
آن جام لبالب از جان‌دارو را
سوی
این تشنه‌ی جان سوخته می‌گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می‌گذرد.
روح گلرنگ شراب
در تنم می‌گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می‌کند ای
غنچه‌ی رنگین!
پرپر!
من در آن لحظه
که چشم تو به من می‌نگرد
برگ خشکیده‌ی ایمان را
در پنجه‌ی باد
رقص شیطانی خواهش را
در آتش سبز!
نور پنهانی بخشش را
در چشمه‌ی مهر
اهتزاز ابدیت را می‌بینم.
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می‌گفتی چیست؟

آنچه از چشم تو، تا عمق وجودم جاری‌است

کاش می‌گفتی چیست؟

آنچه از چشم تو، تا عمق وجودم جاری‌است !!!

نـَ نـَمیشه !! ما که نمیتونیم بگیم ... اونو هر کسی خودش وقتی قلبش میلرزه خودش میفهمه که چیه !!!

قشنگ بود ... عجب قلمی !!!

سورنا جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:51 ب.ظ

سلام
۱.در عشق تو از بس که خروش آوردیم
دریای سپهر را به جوش آوردیم
چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت
رفتیم و زبانهای خموش آوردیم
۲.اگر دریای دل آبی ست ٬ توئی فانوس شبهایش
اگر حرفی زدم از گل ٬ توئی مفهوم معنایش . . .
۳.ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد
چون قیس به وادی جنون خواهی بُرد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین
دنبال خودت به بیستون خواهی بُرد

علیک سلام ...

رفتیم و زبانهای خموش آوردیم !! اوردیم ...نشد ... گشتم نبود ... نگرد نیست !!!


ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد
: دیگه نمیخوا ببره .. هممون میخوایم بریم !!! واقعا !! خون دل خوردین و ... !!!

سورنا جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:58 ب.ظ

۱.یکی ۱۰۰۰تومنی از رو زمین پیدا میکنه بعد میندازتش زمین میگه نه بابا ما از این شانسا نداریم
۲.پیرزنه تو اتوبوس هی میگفته نی نای نای نا نای نای همه هم دست میزدن بعد یهو دستشو میکنه تو کیفش دندوناشو در میاره میگه نیاورون نگه دار!!
۳.چند نفر سوار آسانسور میشن هیچ کدوم بلد نبودن که راهش بندازن همه ساکت همونطور ایستادن تا اینکه یکی او مدو بلافاصله دکمه زد آسانسور شروع به بالا رفتن کردیکیشون فریاد زد:برای سلامتی راننده صلوات!!!

هیی هیی هیی ...

احتمالا مامان بزرگه من بوده ها !!!!

هیی هیی هیی ... اسانشور ... یاد اون موقعی افتام که گیر افتاده بودم تو اسانسور !! بعد از اون دیگه ... !!!
هیی هیی هیی !!
هیی هیی هیی !!

بوعلی سینا جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ

سلام به عزیزان

شما رهبر ارکستر سمفونیک احساسات خویش هستید نباید گامهای خود را با صدای طبل و شیپور دیگران هماهنگ کنید گوش به نوای درون خود بسپارید نواهایی را که از درونتان بر میخیزد را هدایت کنید

علیک سلام ...

ربطی بود ؟؟؟!!

نه فکر کنم نبود !!!

البته همه ی ما لیدر های خوبی هستیم ... اما خب !!!! دیگه دیگه !!

پسته جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ب.ظ

سلام به همگی

یه سوال داشتم اگه بخوایم ترم تابستون برداریم از کی باید اقدام کنیم ؟؟!!

کسی میدونه ؟؟!!

مستر سورنا ... یادتونه از من پرسیدین ترم تابستون بر میداریم یا نه ؟؟!

من پشیمون شدم ... میخوام بردارم ...

راستی بچه های گل بهمنیون شما ها چه طور؟؟!! ترم تابستونی بر میدارین ؟؟؟

سورنا جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ب.ظ

سلام
فکر کنم از ۲۷ ام شروع میشه ترم تابستون
منم هنوز تصمیم نگرفتم که بردارم یانه؟!؟!
ولی احتمال قوی برنمیدارم
باید دید چی ارائه میدن!

علیک سلام

درسته ... اما خب واسه من قضیه یه جور دیگه اس ...

اره راست میگی ... باید ببینیم که چی ارائه میدن !!!

مرسی ...

مردمک شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ق.ظ


سلام
کلاسای MS PROJECT (نرم افزار مربوط به رشته مون) قراره تابستون برگزار
شه (استاد:خانم کاوندی)
واسه اعضای انجمن(همونایی که به عضویت دراومدن) 4000 تومان و برای
بقیه 5000 تومان
امروز و فردا هم ثبت نامه.

علیک سلام

بلی !!!

هیی ... یعنی من دیگه !! خب ؟؟!! اهم ... باشه ... خب امروز که تموم شد ... ایشالا فردا صبح میام ... حتما !!!

مردمک شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ق.ظ


سلام
کلاسای MS PROJECT (نرم افزار مربوط به رشته مون) قراره تابستون برگزار
شه (استاد:خانم کاوندی)
واسه اعضای انجمن(همونایی که به عضویت دراومدن) 4000 تومان و برای
بقیه 5000 تومان
امروز و فردا هم ثبت نامه.
لطفا زحمت بکشین و به کسایی که وبلاگ نمیان مخابره! کنید.

اهان این همون بالاییس دیگه !! هیی هیی هیی !!

چشم ... حتما ... به روی دیده ...

BOOکوچولو شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ق.ظ

سلام خوش گذشته بهتون ان شاء الله بله 2 شنبه میام

کوچولو خان ۴شنبه یا ۵ شنبه ... حتما میزنگم بهت میگم ...

فدای تو ...

[ بدون نام ] شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:58 ق.ظ

وای حالم خیلی بده تا حالا که 2 تا از درسامو افتادم فکر کنم 15 واحد میافتم

مگه نمرها کامل اومده ؟؟!!

الان دیم ... فیزیک و ریاضی و اینا که نیومدن !!

بچه ها اوضاع بقیه تون چه جوریه ؟؟!!

فرشته شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:58 ق.ظ

به به... پسته مشکوک میزنی؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هیی هیی هیی
هیی هیی هیی
هیی هیی هیی
(از این شکلک شیطانیا) ها ها ها

هیی هیی هیی ...

مشکوک ؟؟!! بابت نه بابا ... هیی !!

به قول goobe هیچ تله ای تو کفشم نیست !!!

قاصدک .م. شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ق.ظ

بهار را باور کن

باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد
وبهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها بر گشتند
و طراوت را فر یاد زدند
کوچه یک پارچه اواز شدست
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده است
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست؟
که زمین راعطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سرو سینه ی گل های سپید
نیمه ی شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حال بیا معجزه ی باران را باور کن
وسخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دل تنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را
وبهاران را باور کن


فریدون مشیری

به به ... سلام ... ورود دوباره تون رو تبریک میگم ؟؟!!

خوش گذشت دیگه ؟؟! جای ماها هم که مطمئنا خالی بود!!( یه ذره پپسی باز کنم واسه خودم !!)

ای بابا ... خوش اومدی سیس ...

قاصدک .م. شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ق.ظ

bonjur madam peste
friday kuh khosh gozasht
jaye mano khali kardid ya na
man hanuz gaz nakhordamaaaaaaa
bache ha khubiddddd

delam bad joor baratoon tangideeeeeee
saloo peste

saut !! mademoiselle ghasedak ... oui

oui ... oui ... c'est magnifique !!!

oui ... jat o khaliye khali gozashtim ... hii hii hii ... vagean jat khali bood ...

oirvoa ... eshtebah neveshtamesh ... hii !!

سکوت شب شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:15 ب.ظ

لحظه ای درنگ می کنم می نشینم به گذشته فکر می کنم به همه ی روز هایی که از پس هم گذشتند تا ما اینجا باشیم دلم می گیرد بغض گلویم را می فشارد و می گریم برای همه ی لحظات تلخ و شیرینم برای همه ی روزهایی که تکرار نخواهند شد و برای حال که روزی گذشته ای خواهد شد و ... .
همیشه فکر کردن به گذشت زمان و خاطراتش دل تنگم می کند.

اره بابا ... همه ی ماها یه جور دلتنگیم ...

گذشته ... اولا دلتنگ یه سری از خاطراتش میشدم ... الان دلتنگشون دیگه نمیشم ...

اخ خدا جونم ... در جستجوی خوشبختی بودیم تا به خوشبختی برسیم ولی افسوس که همون لحظات خوشبختیه ما بود ... این لحظه ها مون جزء هموناست !!!

فرشته شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ب.ظ

فردا سمینار دارررررررررم پسسسسسسسسته

راستی فردا همگی سمینار دعوتین، هرکی بیاد گز و شیرینی درخدمتیم!
هیی هیی هیی ، اصوانی بازی بود در حد اعلاااااا!!!! ولی نه جدی زنجان تا اصفهان که راهی نیست...به اندازه ی از اصفهان تا دانشگاه صنعتیشه!! (پسته میدونه [چشمک]) تشریف بیارین!

بدین وسیله از خانواده ی محترم بهمنیون دعوت میشود به صرف گز و شیرینی در سمینار ارائه ی پروژه کارشناسی اینجانبان( من و دوست جونم) شرکت نمایند.

امضا ف. ا و پ.ع
هیی هیی هیی

از اینجا تا اصفهان بیایم واسه خاط ِ شیرینی ... همونو میدم ااااااااوه یه شیرینیه ملس میخورم ... البته میدونم هر شیرینیی شیرنیه اونجا نمیشه !! هیی !!

هیی هیی هیی !! باشه دیگه !! مینی بوس و اتیش کنین بریم !!

فدای تو ... شیرینیه مارو هم تو بخور ... ناقابل یه ۳۰-۴۰ تایی شیرینی میشه !! نوش جونت ...

فرشته شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ب.ظ

راستی بچه ها ترم تابستونه خوش بگذرد! نگران افتاده ها هم نباشید... درست میشه انشاالله ...

پسته گفتم مشکوکی چون میخَی ترم تابسونه بیگیری!
ببخشید من لهجه ام اصفانیه وا ! پسته میدونه... هیی هیی هیی

هیی هیی هیی ...

اخه یه مدت بود زیاد جوجه میزاشتم که این ترم خدا رو شکر خبری ازشون نبود ...

واسه همین ... ای بابا ... ماها تنمون میخواره واسه این چیزا !!

شییییییییره

نه بابا ... شما لهجه ی خیلی باحالی دارین ... خیلی ... مخصوصا ییه سری از تیکه هاتون !! هیی هیی هیی !!

پیکتونیا یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ق.ظ

باورم نبود که پایان هر خزانی را بهاری است. چرا که من خزانی بودم بی پایان.
غروبی که انتظار طلوع نداشت. مسافر جاده ای بودم که انتهایش دیده نمی شد. از تو چه بگویم که تمام کلمات در برابرت حقیرند. واژه ها ؛احساسات ؛گلها ؛ عطرها و زیبایی ها نمی توانند توصیفت کنند. تو تنها تشبیه یک واژه ای : معجزه. تو که باعث طلوع من بودی؛مرا به آخر راه رساندی و بهارم کردی.

تو آغاز من پایان بودی
همیشه در خاطرم هستی و خواهی ماند ؛ خاطرت بی من مباد

خب حداقل خوبه که همیشه توی پایان نموندی و دوباره به بهار رسیدی و همیشه توی پایان نموندی ...

خیلی ها که هنوز اندر خم یه کوچه اند ...

سورنا یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:19 ق.ظ

سلام
۱.من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
۲.دوستان عاشق شدن کار دل است / دل چو دادی ، پس گرفتن مشکل است
تا توانی با رفیقان همرنگ باش / یا مزن لاف رفیقی یا حقیقت مرد باش
۳.توآسمون عاشقی ستاره پیدانکنی ،مدیون اشکای منی اگه فراموشم کنی

علیک سلام ...

پس گرفتن !!! نه !!!!! خیلی هم سخت نیستا !! فقط یه دل میخوای از سنگ ... هر کی خواست میتونم واسش نسخه بپیچما !!!

سورنا یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ

۱.یه بیسیم چی بیسیم میزنه میگه من ۲۰۰۰ نفر رو اسیر کردم بیاید ببریدشون
میگن خوب خودت بیارشون
میگه آخه اینا نمیذارن من بیام
۲.یکی میخواسته شامپو تبلیغ شیرجه میزنه سرش میخوره کف استخر
میاد بالا میگه میخوام سالاد درست کنم!
۳.فیل و مورچه با هم ازدواج میکنن فیله میمیره
مورچه میگه بدبخت شدم حالا باید تا آخر عمر براش قبر بکنم!

هیی هیی هیی !!

یارو از نوع عربش بوده ها !!!!

مر2مک یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:44 ب.ظ


بی تعارف
پای هر گریه
می نویسم
معنای یک عمر در باران
زیستن
به یاد نیاوردنِ
آفتاب است

اخی !!!!
چرا به یاد اوردنش خودش یه نوع خاصی زیبایی داره !!

حالا خوذمونیم ... با تعارفش چی میشه ؟؟!!
هیی هیی هیی !!

از اون حرف در گوشیا بگو !!!

SARHOŞ یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:51 ب.ظ

تو مرا در به در از شهر و دیارم کردی
من تورا شهره هر شهرو دیاری کردم


کهنه شد دفتر تقویم جوانی از بس
در ره وصل بسی روزشماری کردم


SARHOŞ

اخی !! ای بابا ... اگه تموم شده من دفتر جدید دارما !!

مثل اون اقاهه نشی که دفترش تموم شد و خود کشی کردا !!!!!

فرشته یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:02 ب.ظ

ایول سکوت شب، دقیقا همون متنی که بهش نیاز داشتم... خیلی مرسی!!
سمینار هم داااادیییییم. شیرینی هم به جای همتون خوردییییم... جای همتون خااااااالی...
پسته واسه خاطر شیرینی نه که خب... واسه خاطر من (خودتحویلگیری! هیی!)

ایول .... دمش جیز ... شیرههههههههه !!

دمت گرم ... اما اگه از طرف من نخورده باشی حلالت نمیکنما !! بقیه دیگه خود دانند !! هیی هیی هیی !!

مرسی ... دوستان به جای ما ...

آلفرد یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ب.ظ

سسسسسسسسس
لللللللللللللللللللللللللل
ااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ممممممممممممممم
.
.
.
.
خخخخخخخخخخخخخخ
ددددددددددددددددددد
اااااااااااااااااااااااااااااااا
ففففففففففففففف
ظظظظظظظظظظظظ
.
.
.
.
بچه ها ..............

عععععععععععععععععععععلییییییییییییییییییییککککککککک

سسسللللللللللللللللللللللللااااامممممممممممممممممممم

.......................

بلی ؟؟! ماها رو صدا کردین ؟؟؟!!

SARHOŞ یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ب.ظ

http://www.pnca.edu/blogs/blogspout.jpg





SARHOŞ

مرسی ...

عکس واقعا زیبایی بود ... جدا که عالی بود ... من عاشق عکسش شدم ... دوسش دارم ... وااااااااااااااااای ... به به !!!

من عاشق تورنادو ام ... خیلی ...

با اجازت زدمش تو چیک چیک ...

آلفرد یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:21 ب.ظ

بابا بعضیا،بعضی وقتا........................

.
.
.
.
بی خیال ....................۲ دل بودم ،که بگم یا نه....

ولی دیدم نگم بهتره...................

ای بابا ...

یا نگو یا اگه میگی کامل بگو دیگه !!!

نه بگو ... از این شکلک پلیدا !! هاا هاا هاا !!
۱
۲
۳
گفتی ؟؟!

نه !!

خب بازم ک
۱
۲
۳
گفنی ؟؟!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
این داستان ادامه دارد ...

فرشته یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ب.ظ

لهجم باحاله؟ راست میگی جدی جدی؟؟؟ پس چرا همه منا مسغره میکنن؟
تیکه؟ یعنی خوبه یا بده؟!!! آقا من همین جوری یه چیزی میگم یه موقع کسی ناراحت نشه؟!!!!
پسته جون جونم یه موقع چیز بدی نگفته باشم؟؟!!!

خدایی باحاله ... من که کلی حال کردم با لهجه تون ...

نه بابا ... چه چیز بدی ... ماها فول ظرفیت گرمایی هستیم ...

شییییررررررررررررررررررررررررهههههههه

بو علی سینا دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:07 ق.ظ

سلام

غصه ای دارم
با
نی لبکی
سر کوهی گر نیست
ته جاهی بدهید
تا برای دل خود بنوازم

علیک سلام ...

اخی ... حالا نمیشه تک خوری تو مرامتون نباشه ؟؟! یهنی ها واسه ماها هم بنوازین !!!

سیستم مرام و معرفتا !!

۰۰:۰۰ دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:04 ب.ظ

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

حافظ؟؟؟!!!

ببخشید من نفهمیدم این حافظ از کجا پیدا شد ؟؟؟!!

اصلا اون میون این چیکارس !!

خواجه هم شیطون شده ها !! هیی هیی هیی !!

[ بدون نام ] دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ب.ظ

خیلی حرف داشتا !!!

BOOکوچولو سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام ای ول به خودمون جای شهلا جونم خالی
1
2
3
4
دست دست دست دست

سلام ...

راه خدایی جاش خیلی خالی بود

به افتخارش
۱
۲
۳
۴
دست دست دست دست !!
ای وای بر من ... ای وایه بر من ... این حرکات موزون چیه ؟؟!! فقط دست ... هیی هیی هیی !!

البته پارتی بازی هم داریما !!!

سورنا سه‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ب.ظ

پسته
کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟

همممممممممممممممممییییییییییییین جاااااااااااااام ...

هیی هیی هیی ... خوبم ...

نیپون کوکو چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:11 ب.ظ

صید خونین خزیده به شکاف سنگم
که نفس در نفس ام با سگ صیاد هنوز

من که منظورتو خدایی نگرفتم ...میشه بیشتر توضیح بدی ؟؟!!

مردمک تقلب لطفا !!

نیپون کوکو تقلب لطفا !!!

مرسییییییییییییییی ... قربون دو چشم ناز تو ... فدات شم ...

نیپون کوکو چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:30 ب.ظ

ها این چیست َ ؟؟!!

در رفت یا این که ؟؟؟! هیی هیی هیی !!

آلفرد پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:13 ق.ظ

متنبسثقفغعهعحقغسطبزلاتنم

ای بابا ... الفرد تو هم !!۱

حالا چرا منو فوش میدی اخه ؟؟!! خب نشد دیگه !!!کار و بار زیاد بود ... ای بابا ...
پس درک متقابلتون کجاست بهمنی های گل ؟؟!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ب.ظ

اینم ز فردا

کو نظرا گریه میکنما

فردا ؟؟؟؟!!! فردا مگه چه خبره ؟؟!!

ها !! اب زیر کاه بازی ؟؟؟!!! نه ... نـَمیشه !!!!

ایناها ... همین الان تاییدشون کردم ... گریه نکن بابا ...

بخند تا دنیا به روت بخنده !!!

هیی هیی هیی
هیی هیی هیی
هیی هیی هیی
هیی هیی هیی
هیی هیی هیی
هیی هیی هیی
هیی هیی هیی
هیی هیی هیی

نوش جونتون ... هیی !!

سورنا جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:40 ب.ظ

سلام
پیرمون کردی پسته
(از اون شکلکای عصبانی)

علیک سلام

ای بابا ... این حرفها چیه مهندس جان ... پیر کدومه ... شما تازه اول جوونیته !!!
هیی هیی هیی !!
(از اون شکلک پلیدا !!)

دوزدوزک جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:33 ب.ظ

سلام
آلفرد چرا نیستی؟

علیک سلام ...

والا نمیدونم ....

اومد فوشم داد و رفت !! (شوخلوخ ِ ها !!)
هیی هیی هیی !!!

مردمک جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:53 ب.ظ http://mardomak.blogsky.com



همیشه درد کشیدند و اهل درد شدند
ز خانه خانه ی این شهر مرده،طرد شدند
تمام روز و شب خویش را در آن دوران
به پارک ها گذراندند و کوچه گرد شدند
همین گروه پسربچه های دیروزی
پس از گذشتن از آن چند سال،مرد شدند
و بر خلاف تمام اهالی این شهر
کنار شب ننشستند و شبنورد شدند
...(ابوالفضل پاشا)

ای بابا ... همه ی ماها همیشه یه جور درد کشیده ایم ... هر کس به نوعی گیره !!!

حالا یکی کمتر ... یکی هم بیشتر ...

از مهندس پسته ... هیی هیی هیی !!!

آلفرد شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:16 ق.ظ

بابا چشممون روشن!!!!!!!!!!!!!!!!!

به سلام مستر ... چشم ما هم روشن ....

راستی اون حرفهای عجیب و غریب چی بودن ؟؟؟!!

آلفرد شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ق.ظ

نگاهم نکردی که ویرون شه رویام
نگاهم نکردی که تنهای تنهام

نگاهم نکردی که این دل بگیره
نکاهم نکردی که شادیم بمیره
نگاهم نکردی که شادیم بمیره


نگاهت شروعه یه جادس به مهتاب
نگاهت یه پرسس توی بیشه ی خواب

نگاهت بهارو به اینجا میاره
نگاهت یه شعره که پایون نداره


نگاهم نکردی که بارون میباره
نگاهم نکردی که شب موندگاره

نگاهم نکردی که تاریکه کوچه
نگاهم نکردی که فردا چه پوچه
نگاهم نکردی که فردا چه پوچه



((راما))

راما؟؟؟!!

راما دیگه چیه؟؟؟!!!
یعنی کی میتونه باشه ؟؟!

خوانندس؟؟؟!!
شاعر ِ ؟؟!!
تو جیب جا میشه ؟؟!!
بزرگه ؟؟
کوچیکه ؟؟؟!!
سوسکه ؟؟؟!!
مجسمه اس؟؟!!

ای بابا !! چرا نگاه نکردی ؟؟!! امان امان از دست این نگاها !! هیی هیی هیی !!!

آلفرد شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:36 ق.ظ

علیکم السلام

داشتم کیبردو تست میکردم ، که یهو اینترو زدم،بد دیگه نفهمیدم چی شد!!!!!!

هیی هیی هیی !!! سلام

هیی ... چه باحال ... خب خوبه که حداقل درست شد ... الهی امین ... هییی !!

آلفرد شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ق.ظ

آآآآآآآآآآآآآآآ خه چی بگم؟؟؟؟
نه نه نفسم در نمیاد!!!!!!!!!!!!!

ووییی !!

چرا ؟؟!!!
دقیقا واسه کدوم جمله بود ؟؟؟!!!

چرا خب ؟؟!! البته واسه ماها هم به زور و زورزورکی نفسی میاد و میره ... !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد