the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست ...

 سلام 

 امروز عجب کلاس ریاضی داشتیم  چیز هایی رو دیدم که اصلا انتظارشو نداشتم .ادم اون لحظه اس که دلش می خواد کله ی طرف رو بکنه 

البته خوشبختانه مثل این که قراره کلاس هامون رو از هم جدا کنن 

(یه قول رکت انگولار کف رو برین تو کارش) 

اما خداییش باید سعی کنیم که یه کلاس عالی داشته باشیم و این که یه سری از بهمنی ها رو هم کنترل کنیم مثل همونی که امروز واسه استاد از اون پشت داد زد جون   والا من که از خجالت و ناراحتی مردم . و این که باید خوب بخونیم تا ترم بعد به سرنوشت اونا دچار نشیم و این که البته و ۱۰۰ البته به همون سردری که هممون ارزوشو داریم برسیم( همونی رو میگم که فراموش شده)  

به امید این که همه ی بهمنی ها موفق باشن

 

نظرات 179 + ارسال نظر
آلفرد چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:30 ق.ظ

پسته نه پیشاپیش.........نه پساپیش..................دقیقا روز تولدت مبارک!!!!


ایشالا تولد ۱۰۰ سالگی!!!!

مرسی ..مرسی ..ممنونم ...

ایشالا تولد ۱۰۰ سالگیه شما !!

ایشالا بستنیه تولد شما ... به به... به به !! هیی هیی هیی !!

MA2TA چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 ق.ظ


ای خداوند!

به علمای ما مسئولیت

به عوام ما علم

و به دینداران ما دین

و به مومنان ما روشنایی

و به روشنفکران ما ایمان

و به متعصبین ما فهم

و به فهمیدگان ما تعصب

و به زنان ما شعور

و به مردان ما شرف

و به پیران ما آگاهی

و به جوانان ما اصالت

و به اساتید ما عقیده

و به دانشجویان ما نیز عقیده

و به خفتگان ما بیداری

و به بیداران ما اراده

و به نشستگان ما قیام

و به خاموشان ما فریاد

و به نویسندگان ما تعهد

و به هنرمندان ما درد

و به شاعران ما شعور

و به محققان ما هدف

و به مبلغان ما حقیقت

و به حسودان ما شکاف

و به خودبینان ما انصاف

و به فحاشان ما ادب

و به فرقه های ما وحدت

و به مردم ما خودآگاهی

و به همه ملت ما همت تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش.

دکتر علی شریعتی





با اجازه شریعتی یه جمله رو هم ما به متنش اضافه میکنیم:

"و به دانشجویان پیام نور ما مدرک لیسانس ببخش"

هاهاها





در ضمن خانم کلانتری قصد ما و اقتداری ها خدای نکرده توهین یا ناراحت کردن مدیر محترم وبلاگمون یا دیگر بهمنیها نبود، اگه ناراحتیی پیش اومده معذرت میخاهیم، درمورد حذف یا تایید نظرات هم شما سرور مایی، حق با شماست.

در جواب این جمله تون

"خب اگه قراره واسه همه چیز نظر سنجی باشه خب پس من اینجا دقیقا ... بازی میکنم دیگه ؟؟!!"

از طرف بهمنی ها(البته با اجازشون) مینویسیم که:

اینجوری نگید شما امپراطور بلامنازع sie هستید.

تکبییییییییییییر

الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر



این هم هدیه ای از ما2تا به بهمنی های عزیز (بخصوص مدیر وبلاگمون که واقعا با دلسوزی، وقت و هزینه میذارن سر وبلاگ، خدا قوت):

http://i40.tinypic.com/aui9gh.jpg

،این یکی از بهترین عکاسی هامونه، خودمون که خیلی دوسش داریم امیدواریم شما هم خوشتون بیاد
پیروز باشید و سربلند

خیلی دعاهای خوبی بود ... ایشالا !!!

وای وای .. دست رو دلمون نزار که خونه ... الهی امین ۱۰۰۰ تا !!
ایشالا پیر نشیم تا یه لیسانس بگیریم ...

نه بابا ... بیخیال ... این حرف ها چیه ... چوب کاری میفرمائین دیگه !!

راستی تین تین مرسی بابت اون استیکر های قشنگت ... مرسی ... زدم رو کمدم ...حالشو ببرم ...

مرسی ...جدا عکس قشنگی بود ... خوشمان امد ...

مرسی ... عالی بود ... خیلی

راستی نبودین بستنی بخورین ...

آلفرد چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:47 ق.ظ

راستی پسته امتحانمم بد نبود !!!!!!!!!!!!!!
فک کنم پاس شم.

خب خدا رو شکر ...

واسه من هم خوب بود ...

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:01 ب.ظ

های های
هی سسسسساسسسسسسسسی؟
تولد
تولد
تولد
تولد ات مبارک
۱
۲
۳
۴
دست دست دست دست(هیی نشمار ۴تاست)

فکر کردی دیگه امروز تبریک نمی گیم؟
ببین منو؟
یه عینک واسه گوشات بخر
یکی داره داد می زنه
میگه تولدت مبارک
راستی؟تو کوزه گری؟کارگا داری؟
خانومیتو دوست دارم
با صفا بودنتو
با وفا بودنتو
با خدا بودنتو
دوست دارم(باآهنگ بخون)
گلوکوز بازی بسته

خوشمزه ترین تبریک ها رو برات آرزومندم.
خارجی ها خوبن(های های:بای بای)

بلی مینو ؟؟؟!!

هیی هیی هیی !! خدایی میخواستم بشمرما !! دستمو خوندی ...

مرسی ... مرسی ...ممنون ... ایشالا تولد ۱۰۰ سالگی همه ی بهمنی ها ...

ایشالا اون رو برسه که ببینم هیج کدومتون دندون ندارین و دندون مصنوعی گذاشتین ... هیی هیی هیی !! به به ... چه شود !!!

نه بابا !! شما ها کلا عادت به چوب کاری دارینا !! بابا مرامتو عشقه ؛عشقی !!!!

مرسی... راستی نگفتی ؟؟ الا بخش دامن داری ؟؟؟!!!

pectunia چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:38 ب.ظ

سلام به همه ی بهمنی های گل
چیکار می کنین با امتحانا
امروز یکی از قشنگترین روزایی که من توش خیلی خیلی احساس خوبی دارم و یکی از سه روز دوست داشتنی تو ۳۶۵ روز ساله

درضمن تا یادم نرفته پسته عزیز (((((تولدت مبارک))))) صد سال به ز این سال هاو حتی صد سال به این سال ها

امروز اومدم به وبلاگ تا هم سری به اینجا بزنم و هم بگم سعی از این به بعد اگه دوباره این افتخار به من رسید که بیام و اینجا سر بزنم و نظر بدم با اسم ((پیکتونیا)) میام

پاشا ی سابق

واقعا ... خوشحالم که شما هم اینو حس کردین ... حس خیلی خوب و زیبایی بود ... واقعا راست میگی از قشنگ ترین و دوست داشتنی ترین روزهای دنیا بود ...

مرسی پاشای سابق ... روز ملی پاشا هم مبارک ...

اسمت یعنی چی ؟؟؟!! خیلی جالبه ...

مرسی ... به روی دیده ...

پیکتونیا چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:47 ب.ظ


یکشب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت

دیوانه ای به کام جنونم کشید و رفت

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد

اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به خواب گوش سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق

مرهمک به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم

از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

(افشین یداللهی)

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به خواب گوش سکونم کشید و رفت

دوست دارم شعرهاشو ... خیلی ...

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ب.ظ

الفرد
شعرت واقعا من متاثر کرد
مولانا جون کجایی که واقعا ما هم حالو روز تو رو داریم
انسانم ارزوست

اره راست میگی ...

انسانم ارزوست ...

sie news پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:04 ق.ظ


میگن یه سری خودکار از چین وارد شده که ۳ ساعت بعد از نوشتن اثرش پاک
میشه!
محض احتیاطم که شده ۲۲ خرداد با خودکارای خودمون تشریف ببریم پای صندوق.

چشم ... به روی دیده ...

مخصوص هر دو طرف ...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ق.ظ


راستی روز ملی پاشا مبارکه مبارک باشه
ایشالا برسی به جایی که همه ی ۳۶۵ روز واست قشنگ ترین باشن..

بلی ...مبارک باشه ...

راست میگی ... ایشالا ...

مخصوص مستر پیکتونیا !!!!

سورنا پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام
۱.دمى تـو شربت وصلـم نداده‌اى جانـا
هـمیشه زهر فراقت هـمى چشـم بى تو
اگر تو با من مسکیـن چنین کنـى جانا
دو پایـم از دو جهان نیـز درکشـم بى تو
۲.دفتری گر بنویسند ز خوبان جهان
تو به سر دفتر خوبان جهان فهرستی
۳.بودنت یک جور نبودنت یک جور ، توی این دنیای جور وا جور ، دوستت دارم بد جور

علیک سلام...

جالب بود ... منتظر میمونم تا واسه یکی به کار ببرم !!!

سورنا پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:02 ق.ظ

۱.وسط شهر یه چاهی بوده، ‌هی ملت می‌افتادن توش، ‌زخم و می‌شدن. میان تو شهرداری یک جلسه برگذار می‌کنن که واسه این مشکل یک راه حلی پیدا کنن.
یکی از مهندسا پا میشه میگه: یافتم! ما یک آمبولانس می‌گذاریم بغل این چاه، ‌هرکی افتاد توش رو سریع ببره بیمارستان. ملت همه هورا می‌کشن..آفرین!
یک مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق که همتون نفهمید!‌ آخه اینم شد راه حل؟! ملت میگن، خوب تو میگی چی‌کار کنیم؟ یارو میگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بیمارستان، که بدبخت جون داده ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه بهش سریع دسترسی داشته باشن! ملت دیگه خیلی سر حال می شن، کف می‌زنن سوت می‌کشن، که ایول بابا تو چه مخی داری!
یهو یه مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق هرچی بهمون میگن، حقمونه! آخه این شد راه حل؟! این همه خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ مردم تعجب می‌کنن،‌ میگن: خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا این که واضحه، ما این چاهو پر می‌کنیم، میریم نزدیک همه بیمارستانها یک چاههای زیادی حفر می کنیم!
۲.
غضنفر داروخونه داشته، یک روز جلو در مغازه بزرگ مینویسه: سوسک کش جدید رسید.
بعد یک مدت یکی میاد تو داروخونه میگه: ببخشید، جریان این سوسک‌ کش جدید چیه! این خونه ما رو سوسک گرفته!
غضنفر میگه: این دارو خیلی جدیده و بازدهیش هم تضمینیه شما این دارو رو میریزید تو یک قطره چکون، بعد کشیک میکشید تا سوسکها رو بگیرید هر سوسک رو که گرفتید، در روز سه نوبت (صبح و ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازین دارو میچکونید، بعد از یک مدت سوسکها کور میشن و خودشون از گشنگی میمیرن .یارو میگه: خوب آخه اگه سوسکها رو بگیریم که همونجا درجا می‌کشیمشون.
غضنفر میره تو فکر، بعد یک مدت میگه: آره خوب، ازون راهم میشه !!
۳.یک روز یکی دو تا دزد می گیره زنگ می زنه به 220

دومیه خیلی باحال بود ...

همون سوسکه ... یادم باشه ... اه ... چه شود چشم سوسک !!!!

سورنا پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:04 ق.ظ

راستی پسته تولدت مبارک
انشاالله تولد صد سالگی
شیرینی فراموشت نشه ها!!!!

مرسی ...ممنون

ایشالا ... هیی !!

اِ اِ اِ اِ !! نداشتیما !!! اهان فکر کنم جملت رو اشتباه نوشتی !!! منظورت اینه که شما ها قراره شیرینی یادتون نره ؟؟؟!!!

اره ؟؟؟!!

اره ...

مرسی ... خب یادت نره ها واسه ۲۵ ام !!!

رکت انگولار پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:30 ق.ظ


میدونم نمیتونم مثل مردمک و هماو.... ادبی و خوب بنویسم...
میدونم نمیتونم مثل سورنا جکای خفن بنویسمو خندرو رو لبات بیارم...
میدونم نمیتونم مثل الفرد آنلاین باشمو تن تن بهت سر بزنم...
میدونم نمیتونم...
ولی یه چیزیو خوب میدونم هیشکیه هیشکی اندازه ی من نمیتونه تو رو دوس داشته باشه....
جز شرمندگی هیچی ندارم . ببخشید به خاطر مشغله باnپی دوم تاخیر فاز تو sie تولد قشنگتو تبریک میگم.(فکنم اخرین نفری که امسال این جمله رو بهت گف من بودم) :(
دیدییییییییییییی خندیدیییییییییییی ترشیدیییییییییییییییی!!!!!!! هیی هیی هیی
حالا چن سالت شد؟!!!!
این جمله صرفا جهت اختشاش اذهان میباشد: شوما بله رو بده یه عمر غولومت میشم.....
جات تو قلبمه

بودنت یک جور نبودنت یک جور ، توی این دنیای جور وا جور ، دوستت دارم بد جور ...

الهی من فدات شم ... اره .. البته تو و گوبه یه اندازه !!!

اخه رکت انگولار جونم ... تو توی دنیا یه دونه ای ...

ای بابا سن و که نمی پرسن ... هیی هیی هیی !!

میدونم ... منم خیلی لاو یو تو رو !!! (اوه شاخک ها رو !!)

نه بابا ... ما کنیز شماییم ... هییی هیی هیی (منو تصور کن !!)

بابا ... جای شمام توی قلب بنده اس ...

آلفرد پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:07 ب.ظ

منم با هاتون موافقم ..............شعر انسانم آرزوست مولانا فوق العاده با حال و هوای این روزای ایرانمون سازگاری داره............


امیدوارم......................................انسانم آرزوست.


این....... خودتون حدس بزنین دیگه!!!!
اگه مینوشتم،پسته منو با تیپا از وبلاگ مینداخ بیرون(پسته شوخی میکنما،یهو این کارو نکنی!!!)
(آخه یه نموره سیاسی بود)

با سپاس فراوان از زحمات مدیر فهیم وبلاگ اس آی ای.

اره فوق العادس ...

اره بابا ... ماها حدسیاتمون . بیست سوالیمون همه با هم قویه !!

نه بابا ... من چه کاره ی مملکتم اخه ؟؟؟!!!!

دیگه خیلی چوب کاری کردین منو ها !!!

سوزن و پونز قبول میکنم .. هیی هیی هیی !!!

آلفرد پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:11 ب.ظ

پسته مگه تولد هر کی میشه باید بستنی بده؟؟؟؟؟

پس اون وقت چرا یو از این قاعده مستثنایی؟؟؟؟؟؟

(علم شیمی ،علمه استثنائاته.....یو که صنمی با علم شیمی نداری... پس باید.............)

بله ... باید بستنی بده !!!

ای یه رسمه تو بهمنی ها !!

اِ اِ اِ اِ !! ببین تو رو خدا ... من که بستنی دادم اخه !!
شما امتحانو دادی و احتمالا رفته بودی گردش !!! چون من به همه بستنی دادم !!


دیگه از جیبت رفت دیگه !! هیی!!

آلفرد پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:13 ب.ظ

بچه ها الا ن یهویی یاد سریال خانه سبز افتادم...............

یادش بخیر............شعرشو یادتونه!!!!!!!!!!!

سبز سبزم ریشه دارم............................................

اره یادم ِ !!

همیشه وقتی یادم میوفته یاد شکیبایی میوفتم ... خدا رحمتش کنه ...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:21 ب.ظ

برای رای دادن با خود خودکار برده و با خودکار خودتان رای دهید این انتخابات خودکارشم عجیبه (بعد از مدتی رای سبز شما از روی کاغذ پاک می شود)

بلی ...

فکر کنم پیکتونیا گفته بود ...

اره ؟؟!!!

نه الان تقلب دادن و گفتن sie news گفته !! الان حدس زدم این نیوز خان کیه !!!۱

آلفرد پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ب.ظ

گرگ ها خوب بدانند

گرگ ها خوب بدانند
در این ایل غریب
گر پدر مرد
تفنگ پدری هست هنوز

گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند
توی گهواره ی چوبی،پسری هست هنوز

آب اگر نیست، نترسید
که در قافله مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز




( درونهر ارهز )

آب اگر نیست، نترسید
که در قافله مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز

عالی بود ... خیلی عالی مستر !!!

آلفرد پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ

عشق تنها کار بی چرای عالم است
چه آفرینش بدان پایان می پذیرد
معشوق من چنان لطیف است
که تن به بودن نیالوده است
که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد
نه معشوق من بود



(د.علی شریعتی)

اهم ... چه جلب ... بامزه بود !!! شاید !!

آلفرد پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:56 ب.ظ

آهان ،اینجوریه دیگه!!!!!!!

بعد امتحانو بستنیو ....................................!!!!

بهمنیا نوش جونتون .

نه دیگه ... هیی !!

ببخشید ؟؟؟!!!! بابا من دوزاریم کجه اخه !!! میشو خودتون بقیه شو کامل کنین !!!

اخه من زیاد مشق شبم خوب نیست ... مخصوصا توی این روزها !!

بلی ... نوش جان فرمودن !!!

آلفرد پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:00 ب.ظ

راستی این ((گرگ ها خوب بدانند)) کاره زهرا رهنورد ،همسر آقای میر حسین موسویه.

که زهرا رهنورد در انتها برعکس شده.....

به هرحال اینم از مشکلاته رایانه ای دیگه !(وورد با زبان فارسی اون طور که باید سازگار باشه نیس)

دمت گرم .. من هر چی اسم روخوندم نفهمیدم ... اما خودمونیم نپرسیدم گفتم اگه بپرسم ... خیط میشه قضیه دیگه !!!

بلی ... البته و ۱۰۰ البته مشکلاتی داره !! بلی ...

۰۰:۰۰ پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ب.ظ

وقتی که با توام
لحظه ها همه لبریز لبخند
آسمان همه آبی
و آفتاب همه گرم
وقتی که با منی
زندگی زیباست
لحظه دل انگیز است
و خورشید همه روشنی
تو همه شور می شوی
در تن رگ های من
همه شعر می شوی
در بن احساس من
همه جان می شوی
در تن بی تاب من
و همه دم صبح می شوی
در شب یلدای من
وقتی که با توام
همه احساس خواستنم
همه تندیس بودنم
همه لبریز ماندنم
وقتی که با توام ............

...............
وای از دست معادلات داره گریم می گیره
راستی بستنی فصلیه چیزی پیدا کنید که همه ی سال رو ساپورت کنه!!!

فعلا با اجازه...


حالا خوبه که شما میخونین و گریه میکنین ...

دیگه وای به حال ماها !! هیچ چی نخوندیم !! دیگه باید ضجه بزنیم !!!

شیرینی اونم از نوع خامه ایش خوبه ؟؟؟!!!

من که بستنی دادم ... فکری به حال خودتون بکنبن !! هیی !!

sie news پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:38 ب.ظ

خب..خب..آی خونه دار و بچه دار!!زنبیلو بردار و بیار..خبر..
طبق آخرین اطلاعات رسیده از کسی که نخواست نامش فاش شود بهتر است
در مساجد و پایگاه ها و اینا رای ندین بهترین جا واسه سپردن کاغذامون
خونه دوم(همون سنگر دانش) اعلام شده..
باشه بچه های خوب و حرف گوش کن ِ بهمنی؟
------------
ras miji boogoo beynam man ki am??
be omide hozoore green to emtekhabate falda!!! l

اتفاقا کاملا برعکس گفتی ...

میگن که تو همه ی جاها رای بدین ...چه تو مدرسه ...چه تو مسجد ... چه توی پایگاه های بسیج ...

بگو چرا ؟؟!!

واسه این که اگه همه ی طرف دار فقط توی یه سری از جاها رای بدن ممکنه که یه دفعه بگن که رای مثلا فلان مدرسه باطل شد و خیلی از رای های کاندیدهای خاصمون بپره ...

واسه همین اگه توی همه جا رای بدیم رای پخش میشه !!

درسته ؟؟؟؟؟؟؟! دیدی اشتباه کردی !!

شما مورچه ای !!

اهان : شرمنه نظر دومیه نتونست تایید بشه ... باید ببخشی !!

مرسی ...

mar2mak پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ب.ظ


زیگما منفی ِ یک به توان دو اِن به روی پرانتز باز -- بدو فلانی داره از ستاد...
خبرایی میگه --باشه حالا --کجا بودم..آهان پرانتز باز سه ا ِن فاکتوریل به اضافه ی
دو پرانتز بسته --بیا ببین اینجا چی نوشته..فلانی میخواد جواب بده -- باشه حالا--
پرانتز بسته به توان سه فاکتوریل .آیا همگراست؟ خب ببینم کدوم یک از هزار آزمون!
همگرایی واگرایی به درد میخوره؟ --- اِ ی وای عکس طرفدارا رو بیا ببین ----
مثل اینکه این خونواده ی محترم قرار نیس بذارن ما چارخط فیزیک بخونیما!!!
-- تو که داری مهندس!!!می شی ایشا... بیا ببین این جارو چرا روشن نمیشه--
من؟ مهندس؟ چرا که نه-- چشم فکر کنم اِهِم اِهِم ایراد از پیچای شل شده ی
سه شاخه !! باشه..
.........
من امتحان دارررررررررررررررررررررررررم...کاش امتحانمون بعد امتخابات !! (: !
بود یا اینکه خیلی قبل تر! بود. مگه نه؟؟

هیی هیی هیی !!

گل گفتی ای گل گفتی
مثل یه بلبل گفتی
جواب عالی دادی
غنچه بودی شکفتی
غنچه بودی شکفتی


دمت گرم ... به خدا خوبه ماها هممون توی یه جبهه ایم ... وگرنه وای به حال من !!!


توی این دو روز هیچ چی نخوندم ... هیچ چی در معنای واقعی !!

باید بشینم موهامو بکنم و گریه کنم احتمالا یه ذره یه نگاهی به کتابام بندازم ...اخه میگن دلشون واسم تنگ شده !!!

اره ... خیلی خوب میشد ... یادش به خیر اگه ابتدایی بودیم الان تابستونمون شروع شده بود ...

[ بدون نام ] جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:21 ق.ظ


دیدی اشتباه کردی!!!!
من مورچه ام آخه؟

اِ اِ اِ ؟؟!!

نیستی ؟؟!!

پس تو کیی؟؟؟!

یعنی کی میتونه باشه ؟؟؟!!

آلفرد جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:28 ق.ظ

خانه ای در قلب خاک و زیر پای حاکیان
باز قصد بردن ما کرده اند افلاکیان

باز هم در بین خود باید کسی را گم کنیم
شادی دیروز را در دست فردا گم کنیم

باز هم با قلب ما تقدیر بازی می کند
تیرگی در طالع ما یکه تازی می کند

چهره ی دل های ما از داغ رنگین می شود
شاه بیت نغمه های شاد غمگین می شود

دست دنیا در میان ناله ها رو می شود
قصه گویی با سکوت خاک همخو می شود

آن صدایی که درونش قصه ها جان می گرفت
قصه هایی که فقط با عشق پایان می گرفت

پیش چشم ما درون خاک پنهان می شود
دست های قصه گو،ای وای،بی جان می شود

قصه گوی خوب ما رفتی به خاک،اما بدان
خواب دیدم خانه ای داری میان آسمان

خواب دیدم خانه ای داری میان آسمان

خواب دیدم خانه ای داری میان آسمان


اخ !! گل گفتی !!!

سورنا جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:10 ق.ظ

سلام
۱.تنها بنایی که هر چه بیشتر بلرزه ،‌محکمتر میشه ، دلــه !
۲.به خاطر خاطره هایت خاطرت در خاطرم خاطره انگیز ترین خاطره هاست ...
۳.قلب من در قلب تو در جان توست
قلب من در هر کجاست خواهان توست

علیک سلام !!

به به ... به به !! عجب جملاتی !!!

سورنا جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:13 ق.ظ

۱.روزی از یک چوپان می پرسند:این همه چوپانی کردی رو اخلاقت تاثیر نگذاشته؟
می گه:نع...نع..نع!!!
۲.یه روز به یه مرد یه اسب می دن که برای اولین بار اسب سواری کنه اون هم بدون زین خلاصه مرد سوار اسب میشه و اسب همینطور که یورتمه می ره مرد به طرف عقب سر می خوره تا اینکه پس از مدتی به انتهای اسب (دم اسب) می رسه.
ناگهان داد می زنه: این اسب تموم شد یکی دیکه بیارین!!!
۳.
یکی رفت انگلیس. صبح پاشد با زنش رفت بیرون توی خیابون.
یه مرده از کنارشون رد شد و گفت: «گود مورنینگ سر». اون جواب داد: «سر مورنینگ گود»!
زنش پرسید اوا آقا جعفر چی شد؟
گفت هیچی! این یارو انگلیسیه گفت: «سلام علیکم» و منم بهش گفتم: «علیکم سلام»

هیی هیی هیی !!

ای بابا ... ای بابا!!

الان خیلی ها چوپون شدن !! این ور تون ورتو یه نگاه کن!!

سورنا جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:15 ق.ظ

چه شیرینی ای!!!؟!؟!؟!!؟!؟!
مگه تولد ماست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟////
تولد هر کیه باید بگیره!!!!!!!!!!

اِ اِ اِ !!

دیگه مهندس جان نداشتیما !!

بابا بستی خواستین دیگه !! ایشالا بعدا !!

بعدا !!

شما هم بلاخره توی یه روزی به دنیا اومدی دیگه !!

کرشمه جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ب.ظ

بزن که سوز دل من به ساز می گویی

ز ساز دل چه شنیدی که باز می گویی

همای منم یکی از طرفدارای موسیقی سنتی هستم
اگر انتخابات به دور دوم نکشه ۵شنبه وجمعه ی این هفته توی
فرهنگسرا کنسرت هست.اگه تونستید برید

کنسرت ؟؟!!

کدوم گروه ؟؟! پول بلیطش چه قدره ؟؟!!! بالاخره پول یکی از مهمترین موضوعات ِ !!

[ بدون نام ] جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:26 ب.ظ

سلام امروز تولد بوعلی سینا بود
تولد
تولد
تولدش مبارک

روز امتحان معادلات همه منتظر بستنی هاش هستیم
هورااااااااااااااااا

به به ... به به !!

تولد
تولد
تولدت مبارک
بیا شمعارو فوت کن تا ۱۰۰ سال زنده باشی
بیا شمعارو فوت کن تا ۱۰۰ سال زنده باشی

(این قسمت کیک و شمع ها قسمت توهمیه قضیه بود !!!)

(اما قسمت بستنی بهترین قسمت و قسمت واقعیه قضیه بود ... )

خب چند سالتون شد حالا ؟؟؟!!!

به به !! نه نه !! من نیستم ... خب روز امتحان ریاضی بستنی بدن تامنم باشم ... اگه هم نشد یکیتون نایب من شین و از طرف من بخورین ...هیی !!

آلفرد جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ب.ظ

بابا اینام دیگه شور همه چیو دراووردن!!!!!!!!!

آخه انتخابات چه ربطی به اس ام اسا داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از دیشب ساعت ۱۱ همه چی تعطیل شده............ای دی اس الام سرعتشون
۱ک.ب شده .............

ولی عیبی نداره به خاطره سیدمون همه چی نوشه!!!!!!!!!!!!!!!!!

اره دیگه ... این جوریاست !!

خب خدا رو شکر ..من که زیاد اعصابم خورد نمیشه ... با این خط ِ داغونی که من دارم !!! خیالم تخته !!

اره بابا ... واسه من که افتابه برداشته ...انقدر که سرعتم پایینه ...نزدیکه صفره !!

دیگه دیگه !! هیی !!!

بو علی سینا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:50 ق.ظ

سلام به همه ی بهمنی های گل وگلاب
چرا توهم می زنید من همه ی اینها رو تکذیب می کنم
ولی ورود شما به امپراطوری احمدی نژاد رو تبریک می گم و دیگه بحثهای انتخاباتی تموم شده و همه با یک نام و نشان همه با یک رنگ و زبان وطنم وطنم وطنم از دولت وقتمون حمایت کنیم و این انتخابات هیچی از ارزشهای اقای موسوی کم نمی کنه و ایشون مثل همیشه یکه از سرمایه های کشورمون هستند
و با اقتدار این پیروزی شیرین را جشن می گیرم و مدیر وبلاگ می خوان یک سری دیگه بستنی همه رو مهمون کنند البته مدیر خانم بستنی جشن تولدتون برای ما که نخوردیم حتما محفوظ دیگه
وطنم وطنم وطنم ایران

هـ ِ (لبخند تلخ !!)

فرشته ها کارشون و کردن !!

در هر حال زندا با مخالف من ...

نه خیر ...خودتون گفتین متولد خرداد ماهین !!

نه !! چه محفوظ بودنی ... نبدین و نخوردین دیگه !! اگه منم نباشم خب نمیخورم ...امام من حتما نایب از جانب خودم میفرستم !!

بو علی سینا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ق.ظ

ولی مدیر جان عهد تو زیر پا گذاشتی یه سری نظرهای سیاسی رو تایید کردی ولی دیگه تموم شد و دیگر هیچ

.
.
.
.
.

مردمک شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ب.ظ


دیوارها در امتداد پوسیده ی بنیان شان
به ناچار به پنجره تن داده اند
خبری نیست باز
پروازها رفته اند
پرنده ها مرده اند
در ان سوی دیوارها،
در مرز پنجره ها،
پوستر چسبانده اند.

پوسیده ... باید میفمیدیم که هیچ وقت هیچ خبری نیست !!!

ماها هم از اون پرنده ا مستثنی نیستیم !!

ایییییییی خدا ...

پسته ی ... شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:17 ب.ظ

ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...

اخه کی میخواد درد منو بفهمه ...

نمیدونم ... دلم میخواد گریه کنم ...اما بیشتر از اون دوست دارم ضجه بزنم ...
داد بزنم ...

اما فقط مجبورم سکوت کنم و به یه خنده ی تلخ اکتفا کنم ...

اهنگ هایی که عاشقشون بودم رو گوش میدم ... انگار با پتک میکوبن تو سرم ... چرا ایران اخه ؟؟!!

اون فیزیک لعنتی هم شده بلای جونم ... با خودم میگم به درک دوباره میوفتم دیگه یا این که با ۱۰ یا ۱۱ پاس میشم ایشالا !!

ایشالا شماها حالتون از من بهتر باشه و به درس و مشقتون بچسبین ...

[ بدون نام ] شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ب.ظ

حالمان بد نیست پسته عزیز
فقط کمی غمگینیم
کمی ام دلشوره داریم
کمی ام نگرانیم
..............
من که گفتم
چه صبورم ای خدا...

ایمانان را در قفس کردند ...

کمی؟؟!! من که شماها رو میشناسم اخه !!!

چه درس هایی گرفتم از این انتخابات ... درس هایی که هیچ کسی نمیتونست به من بده !!

خداااااااااااااااااااااااااااااااااا ...

۰۰:۰۰ شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ب.ظ

تبریک به طرفدارها

ولی حیف!!!!!!!!

اره ...

زنده باد مخالف من ...

سورنا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:41 ب.ظ

سلام
۱.گاهی وقتا زندگی کردن پرنده ها توی قفس از هر کاری بهتره
به شرطی که اون پرنده تو باشی و اون قفس دل یارت
۲.چرا نمیکشد مرا خدای چشم های تو
میان آب و آتشم برای چشم های تو
قسم به ساحت غزل دقیقه ای 1000 بار
دلم عجب می کند هوای چشم های تو
۳.میگن فوتبالیستا یک رفیق تو دنیا دارن ، اون هم توپه
منم می خوام فوتبالیست بشم
چون تو خیلی توپی

علیک سلام ...

زندگی کردن پرنده ها توی قفس از هر کاری بهتره ... گاهی وقتا هم ... !!

قفس ...جالب بود واسم !!

سورنا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:47 ب.ظ

۱.به یکی میگن: چرا همش داری دور میدوون با ماشینت میچرخی؟
می گه: راهنمام گیر کرده!!
۲.یکی کولرش خراب میشه، به بچه هاش می گه: مگه نگفتم 4 نفری جلو کولر نشینید.
۳.یکی می میره میره اون دنیا . ازش میپرسن میری بهشت یا جهنم ؟
نگاه می کنه به جهنم می بینه دار و درخت و آب و بلبل و همه چیز مرتبه. میگه میرم جهنم .
تا درو باز می کنن می بینه شعله های آتیش از همه جا بلند شده . شاکی میشه میگه این که این طوری نبود .
میگن یه مدت کسی نیومده بود رفته بود رو screen saver.

هی !!

به خدا اصلا خنده ام نمیاد ... بیشتر دوست دارم بشینم و نگاه کنم ... بینم که ...

ماگما شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:54 ب.ظ

ای روز و شب
صدا ی باد....
فنجان شکسته
این جا ایران است
و ما حق اهلی شدن نداریم
چه برسد به
همت اهلی کردن
نقاشی حرام است
باور کن
.

دوست نداشتم باور کنم ...

اما به باورم رسوندن !!

سورنا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ

سلام
ای وایییییییییییییی
خدا هیچ بنده ای رو مردود نکنه
من دارم جون میدم
اصلا دوست ندارم و نه میتونم یه کتاب رو دوبار بخونم
خودشم فیزیک
از یه طرفم میرم که استراحت کنم مامانم میگه مگه فیزیک نیوفتادی بچه برو درستو بخون
اعتماد به نفسم هم نزدیک صفر تقریبا مطمئنم فیزیک میفتم
از طرف دیگه هم این انتخابات روی اعصاب من راه میره
پسته اگه حال من بدتر از تو نباشه بهتر نیست
خدایا از سر تقصیراتم بگذر و بذار فیزیک رو قبول بشم

علیک سلام

شما هم ای وای؟؟!!

الهی امین ...

واقعا ... درس مزخرف و زهلمی مثل فیزیک !!!

من که دیگه مغزم ارور داده ... به قول نیپون کوکو فکرم درد میکند !!

پس اعصاب ِ شما هم بله !! باورتون نمیشه قرص ارام بخش خوردم ... مامانم گفت دیگه نزدیک ِ سکته زدنم !!!

خدایا ... از سر تقصیرات ما بگذر ... الهی امین !!

به امید روزی که ببینم این فیک لعنتی رو پاس کردم !!

مردمک شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:30 ب.ظ http://mardomak.blogsky.com


هیچ کجای زیستن به نبودت نمی ارزد
...

نه نمی ارزه ...

چه خوب که به روز شدی !!

پیکتونیا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:41 ب.ظ

واقعا حــــیـــــف....

و تبریک به طرفدارا

انتخابات نه انتصابات شرمنده ... نظرت خیلیی تند بود ... نشد تاییدش کنم ... سزت که سنگینی نمیکنه ؟؟!!

حیف ... دلم سوخت و خاکستر شد ...

پیکتونیا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:57 ب.ظ

راستی پیشاپیش روز مادر رو تبریک میگم : تــبـــریـــک

۱. عشق پدر و مادر من است؛ و هیچکس نمی داند که عشق آن دو را نجات داده است. (جبران خلیل جبران)

۲.زیبا ترین کلمه بر لب بشریت کلمه <<مادر>> و زیباترین آوا؛ << آوای مادر >> است. (جبران)

۳.این کلمه آکنده از عشق و امید است؛کلمه شیرین و مهرانگیز که از اعماق قلب برمی خیزد.مادر همه چیز ماست؛ مادر آن روح جاودانی است که لبریز از عشق و زیبایی است.

۴.احساس عزیز هنوز نمی دونم که کی هستی و مهم هم نیست که کی باشی ولی بدون که همین الان هم من و همه ی کسانی که تو این روز عزیز مادرشون کنارشونه برای شادی روح مادر تو و مادر همه ی کسانی که از این نعمت بی بهره اند ؛ فاتحه ای نثار روح پاکشون میکنیم؛ و اینم بدون که وقتی یه نفر عزیزش ویا عشقش رو از دست بده و هنوز به بزرگی و مصلحت اندیشی خدا ایمان داشته باشه دیگه شایسته نیست که بگه (( خدا تو قلب منه )) بلکه باید بگه: ((( من تو قلب خدا هستم ))) و تو شاد باش که نه تنها تو قلب خدایی بلکه تو قلب همه ی ما بهمنی ها هستی؛حتی اگه نشناسیمت.

بلی ... واسه مامان ها !!

اره ... مرسی ... از طرف احساس ... ماها هم خیلی دوسشون داریم خیلی ...

آلفرد شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 ب.ظ

متاسفم..........................

اول واسه خودم که ................................
دومم واسه خودم...........................


حالم از همه چی داره بهم میخوره.

اینم از انتخاباتمون!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مرسی از این که واسه منم اظهار تاسف میکنی ... (جدی بود کاملا )

واقعا ... یادمان باشد ...

الان ِ که میفهمم شریعتی چرا ادم رو اروم کنه !! خودتون دوباره بخونین و زمزمه کنین : اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست !!

پیکتونیا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ب.ظ


یک نفر رفت به یک مرکز فرهنگی - ورزشی تا اخلاق و جوانمردی بیاموزد اما چیزهایی آموخت که از فیلم‌های پرفروش می‌توان آموخت. به یکی از تماشاگران گفت: ما که ورزشکاران و تماشاگران‌مان همگی باادب و خوش اخلاقند نکند تو از آن تعداد انگشت‌شمار تماشاگر نما باشی؟!

آن تماشاگرنما دود شد ورفت به هوا!

# # #

یک نفر رفت به یک مرکز اقتصادی تا وام بگیرد. مدیر آن مرکز گفت: بیا با هم برویم بیرون و یک چای تازه دم بنوشیم ودوست بشویم.
چای را نوشیدند و آن مدیر گفت: دوست عزیز پول چای را حساب کن!
آن یک نفر گفت: ما که مدیران مان همگی شریف و درستکار و قانونمندند نکند تو از آن تعداد انگشت شمار مدیرنما باشی؟!

آن مدیرنما دود شد و رفت به هوا!

# # #

یک نفر رفت به یک مرکز طبابت تا دردش را درمان کند.
گفتند: اول برو حسابداری. رفت و دفترچه بیمه‌اش را روی میز حسابداری گذاشت.
گفتند: برو شونصد روز بعد بیا.
گفت: زودتر نمی شود؟
گفتند: کار نشد ندارد، برو به منزل و این دفترچه را سر تاقچه بگذار و دفترچه بانکی‌ات را بردار و برو به بانک و پول قلمبه بگیر و زود برگرد تا همین امروز دردت را درمان کنیم.
آن یک نفر گفت: ما که طبیبان‌مان همگی مهربان و وظیفه‌شناسند نکند شما از آن تعداد انگشت شمار طبیب‌نما هستید؟!

آن طبیب‌نماها دود شدند و رفتند به هوا!

# # #

یک نفر رفت به یک مرکز سنجش آلودگی هوا و دودهایی را که به هوا می‌رفتند با انگشت‌هایش شمرد. انگشت‌هایش تمام شدند و آن یک نفر خیالش راحت شد که آن تعداد انگشت شمار هم تمام شدند.

لبخند زد، نفس راحتی کشید وخیلی کیف کرد


عالی بود ... کنایه امیز و جالب !

دود شدیم رفتیم هوا !!

پیکتونیا شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:12 ب.ظ

یکی بود یکی نبود. توی این شهر شلوغ یه دختر دانشجویی بود که از خونه فرار کرده بود. اون رفت توی پارک نشست. داشت ساندویچ می‌خورد که یه پسر قوی هیکلی اومد کنارش و نشست. گفت: «از اون ساندویچت به من هم می‌دی؟ من سه روزه هیچی نخوردم.» دختر به اون ساندویچش رو نداد. پسر هم رفت شیشه نونوایی روبرویی رو شکست و چند تا نون دزدید. دختر خیلی ناراحت شده بود که اون رو نشناخته بود چون اون ژان وال ژان بود. و پیش خودش گفت کاش به اون ساندویچ می‌داده. تصمیم گرفت که جبران کنه و بره دنبال کوزت و اون رو از دست تناردیه‌ها نجات بده. دختره راه افتاد. خسته شده بود. رسید به یه مسجدی. رفت که توش استراحت کنه و یه چرتی بزنه. دید که یه پیر زنی داره دعا می‌کنه. داره می‌گه: «خدایا من از هند اومدم یه کار کن این پسرم بتونه پهلوونه ایرونی رو بزنه زمین.» البته دختره چیزی از صحبت‌هاش نفهمید. من(نویسنده) براش ترجمه کردم. همون موقع یه پسر خوشتیپ و خوش هیکلی که اون پشت بود، حرف‌ها رو دست و پا شکسته شنید و رفت تو میدون مبارزه.(آخه نذاشت من براش ترجمه کنم) دختره هم که دنبال مرد آرزوهاش می گشت، رفت اونجا تا ببینه این مرد تنومند می‌تونه مرد زندگیش باشه یا نه. مبارزه شروع شد و مادره و دختره داشتند نگاه می‌کردند که پسر تنومند زرپی اون هندی رو کوبید زمین و یه مشت محکم هم زد تو صورتش و بعد گفت: «خجالت نمی‌کشی ننه‌ات رو اذیت می‌کنی. نمی‌بینی پیره؟ ۲ ساعت تو مسجد داشت از تو با زبون خودش به خدا شکایت می‌کرد. بزنم تو دهنت، بی‌غیرت؟» ... (این داستان ادامه دارد.)

هیی !! جالب بود خیلی ..

بیصبرانه منتظر بقیه اش ام !!

۰۰:۰۰ یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:38 ق.ظ http://talkhandeh.blogsky.com/


امشب خیلی داغونم
ذهنم شلوغ شده. کوچکترین صدا ها آزارم می دن. ذهنم داره دنبال یه صدای آزار دهنده می گرده تا بهش توجه کنه. مازوخیسم ذهن. شایدم سادیسم ذهن علیه من. باز برگشتیم سر خونه اول.همچنان حسرت می خورم و سیر نمی شم.
اولین باره تو شب به این قشنگی که متعلق به مادره اینجوریم. امشب حسابی شرمندش شدم.
سایت قلم رو فیلترکردن. اگه خواستید می تونید از آخر وبلاگ من بهش دسترسی پیدا کنید.

چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد
که در شهر ددان میراثی از انسان نمی یابی

ذهنم خاکستر شده ... خالی شده ... دارم کم کم با خودم فکر میکنم که بی تفاوتی خیلی بهتره ... اما بعد با خودم میگم اون موقع من با یه ... چه فرقی دارم ... یا ... !!!

الله و اکبر !!!

اعصاب نمونده !!!

یادم رفت به مامانم تبریک بگم !!! خدا بکشه منو !! یادم باشه !!

اره مرسی ... منم رفتم ...مرسی بابت فیلتر شکن ... داشتم میمردم از بی خبری !!!!

هـِ ی !!!

سورنا یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام
روز مادر رو به همه تبریک میگم

مادر، اگر دعای شبانگاهیت نبود
من در لهیب آتش غم می گداختم
مادر، اگر گناه نبود این به درگهت
بی شک تو را به جای خدا می شناختم
****
تا دیده ام به روی جهان باز شد، زشوق
لبخند مهربان تو جا در تنم دمید
فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فریاد من رسید
****
مادر، قسم به آن همه شب زنده داریت
که اندر سرم هوای تو هست و صفای تو
آیینه دار مهر و عطوفت تویی، تویی
خواهم که سر نهم به خدا من به پای تو
****
روزی که طفل زار و نحیفی بُدم زمهر
چون جان خود> مرا تو نگهدار بوده ای
مادر، به راه زندگی من فدا شدی
دایم مرا تو مونس و غمخوار بوده ای
****
دادی زکف جوانی و مویت سفید شد
ای وای من، که قدر تو اکنون شناختم
اکنون که پیریت به کنار آرمیده است
من نیز سوی وادی محنت شتافتم
****
مادر قسم به تو، که تویی نور کردگار
یزدان تو را، ز نور وفا آفریده است
نازم به آن شکوه و به آن عزّت و مقام
جنّت به زیر پای تو خوش آرمیده است

به ماها که نه !! اخه ما مامان نیستسم که !! به همه ی مامانا تبریک میگین دیگه !!!

مرسی ... قشنگ بود !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد