the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

the Students of Industrial Engineering

مهندسی صنایع

bonjour خدا جونم ...

لطفا در جلد ۹ نظر بدهید.

مرسی ممنون

نظرات 174 + ارسال نظر
wistful سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:56 ق.ظ

تو آخرین طبیبی
که لحظه های آخر به داد من رسیدی
تو نوری از خدائی
که پیغام خدا را
به گوش من رساندی
به روح من دمیدی
زیباترین بهاری
پایان انتظاری
برای منه تنها
تو یک حریم امنی
تو بهترین دوائی برا ی خستگیهام
من کوله بار عشقو
تا پای جان کشیدم در زیر سایه های خوش باوری خزیدم
اما یه قلب ساده ندیدم که ندیدم
من از تکرار حرفه
دوستت دارم خسته ام
من به اونکس که باید
دل ببندم بسته ام
تو آخرین طبیبی
که لحظه های آخر به داد من رسیدی
تو نوری از خدائی
که پیغام خدا را
به گوش من رساندی
به روح من دمیدی
زیباترین بهاری
پایان انتظاری
برای منه تنها
تو یک حریم امنی
تو بهترین دوائی برا ی خستگیهام

اخی !!!

حیفم اومد که ... !!

مهندس کپک ( kapak ) سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:20 ق.ظ

ازدواج

نام : کمال

کلاس : دبستان

موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید.

من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند.

همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.

دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!

البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!

این بود انشای من

وااااااااااااااای ...

به به ... سلام کپک جونم ... بابا کجاهاییی اخه تو ؟؟!!

دلم واسه متن های خنده دار و بامزه ات تنگیده شده بود !!

هیی هیی هیی !!
شیرههههههههههههههههههه ... عجب غلط املایی هایی !!

هیی هیی هیی ...
هیی هیی هیی ...

چه گیری داده به دایی مختار ... هیی هیی هیی !!

ماشالا اکتیو ِ ذهن بچه های امروزی !!

خیلی حال دادی با مطلبت ... هیی هیی هیی !!

آلفرد سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:36 ق.ظ

وای !!!!
اولین باره که تو این تابستون اینقدر زود بیدار شدم،
وای جاتون خالیه ،عجب اکسیژنی داره هوا!!!!!
چقد خنکه خنکه!!!!!
الان دارم به نمایندگی از طرفتون نفس عمیق میکشم(فقط باید مراقب باشم این همه هوا میخورم یهویی خفه نشم)

به به ...
بابا سحر خیز باش تا کامروا باشی ...

بلی ... جای ماها خالی ... دوستان به جای ما !!

هیی هیی هیی !! نه من تضمین میکنم ... شما نفس َ رو به جای ما بکشین ... مقسی !!

آلفرد سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:53 ق.ظ

مرسی فرشته ،یو لطف داری.
مرسی پسته یوام نظر لطفتونه.


همون طور که قبلنام گفته بودم این مخاطبه که به یه متنی یا مطلبی ارزش میده،
و اگه متنی یا شعری به نظر جالب میاد این متن یا شعره خوب بودنشو مدیون مخاطباشه(یعنی شما ها)
نتیجه ی اخلاقی:چون همه ی اعضای این وبلاگ به جز من عالین،پس نتیجه میدهد که محتویات این وبلاگم باید عالی باشه(عکس و نقیضشم برقراره)

خواهشت میشه (از طرف فرشته !!)
خواهشت میشه (از طرف اینجانب !!)

واییی ... توام الفرد سیستم شکست نفسیت خیلی قویه ها !!!!

اولین مرحله اینه که متن باید خوب باشه !!
بعد میرسیم به بقیه ی مراحل !!
درسته ؟؟!!
مطمئنا !!

آلفرد سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 ق.ظ

قاصدک یو اختیار داری.اجازه ی ماها هم دسته شماست.
واقعا دستتون درد نکنه ،خیلی فروزان شدم.

هیی هیی هیی ..

مخصوص میس قاصدک !

آلفرد سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:26 ق.ظ

پسته تکرار (( دستانم سرد است))میتونه ناشی از یک اشتباه باشه،تا این که ناشی از دوس داشتن شدید این متن باشه !!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اما شایدم حدس یو درست باشه یعنی این اشتباه تعمدی باشه و این تکرار ناشی از دوس داشتن شدید این متن باشه!!!


؟
؟
؟
؟




نظر من گزینه ی دو است !!!

اما ه نظرم میاد اگه یکی یه متن و خیلی دوست داشته باشه این اتفاق واسش میوفته !!
شاید !!

؟
؟
؟
؟
؟

آلفرد سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:33 ق.ظ

باباEvanescence !!!!!!!!!!!!!

براوو ،واقعا عجب سلیقه ای داری،براوو.


مرسی مرسی ...

نه بابا سلیقه کدومه !! من که پاک از اینا تعطیلم !!!
خیالم تخته !!
هیی !

پسته سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ق.ظ

اینم یه اهنگ از LINKIN PARK ... که واقعا عالیه ... ویدئو موزیکش که محشره ...
واقعا ... خیلی قشنگ توصیف میکنه :
از این جمله هاش هم خیلی خوشم میاد :
I'm becoming this all I want to do
Is be more like me and be less like you
که واقعا در مورد خیلی از ماها صدق میکنه !!!

Numb lyrics

I'm tired of being what you want me to be
Feeling so faithless, lost under the surface
I don't know what you're expecting of me
Put under the pressure of walking in your shoes

(Caught in the undertow just caught in the undertow)
Every step that I take is another mistake to you
(Caught in the undertow just caught in the undertow)

I've become so numb I can't feel you there
Become so tired so much more aware
I'm becoming this all I want to do
Is be more like me and be less like you

Can't you see that you're smothering me?
Holding too tightly, afraid to lose control
?Cause everything that you thought I would be
Has fallen apart right in front of you

(Caught in the undertow just caught in the undertow)
Every step that I take is another mistake to you
(Caught in the undertow just caught in the undertow)
And every second I waste is more than I can take

I've become so numb I can't feel you there
Become so tired so much more aware
I'm becoming this all I want to do
Is be more like me and be less like you

And I know I may end up failing too
But I know you were just like me
With someone disappointed in you

I've become so numb I can't feel you there
Become so tired so much more aware
I'm becoming this all I want to do
Is be more like me and be less like you

I've become so numb I can't feel you there
I'm tired of being what you want me to be
I've become so numb I can't feel you there
I'm tired of being what you want me to be

هانی بال سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:29 ب.ظ

اگر روزی بدست آرم یر زلف نـــگارم را
شمارم مو به مو غـــم شــــبـــهای تارم را
برای جان سپردن کوی جانان آرزو دارم
مگر بادی برد سویش شبی خاک مزارم را

والا شما ها شیر دلینااا !!!!

اوووووه ... جان سپردن !! کی میره این همه راهو !!!!!

۰۰:۰۰ سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:50 ب.ظ


سلام
حیف قسمت نشد امسال شیرینی تولدم رو بخورید
بقول یه نفر!!! ندیدمتون تو خونه دور هم خوردیم
جاتون رو خالی کردم از عوض همتون خوردم
ایشا... یکی آبان ماه جبران می کنه!!!
.......
دمت گرم آلفرد
باور نمی کنید هر شب تا ساعت 3 بیداریم جفتمون
هر وقت تک می زنی جواب می ده
تازه صبحم ساعت 8 پامیشه
البته منم ساعت 5:30 پاشدما
آخه سه شنبه ها یه روز خاصیه
نه سورنا؟
نه ابلیس؟
........
نمرات فرایند رو دیدید دست استاد درد نکنه
عجب نمره ای داده
ضریب ده هفتم
دمش گرم
!!!!!!

بلی ... همون یه نفر به همه شیرینیه تولدشو دادا !!! اونو نپیچوند !!
حالا شما واسه تولد اولتون شیرینی بده !! دومی رو زیر سیبیلی رد میکنیم !!!
نه !! ابان ماه که جای خودشو داره ... اون جدا و این جدا !!

والا ما که خبر نداریم ۱!! اما خب سحرخیز باش تا کامروا باشیی !!!
کاملا شما این اصل و اجرا میکنین !!
دمتون جیزززززززززززززززززززززززززززززززز خیلی خیلی !!

اما اصلا واسه من خوب نیس !! لامسب حداقل نمره ی میان ترم خودم میداد ... اضافه ترش پیش کش !!!
خیلی ... !!! اعصابم داغون شد !!!

۰۰:۰۰ سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:53 ب.ظ

نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون تر
امید از تو شیرین تر.

نمی شود، پاییز
- فضای نمناک جنگلی اش
برگهای خسته زردش-
غمگین تر از نگاه تو باشد.

نمی شود، می دانم، نمی شود آوازی
که مردی روستایی و عاشق
با صدایی صاف
در اعماق درّه می خواند
در شمال ِ شمال
رنگین تر از صدای تو باشد.

نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد.
وَ – صدای گریه ی سرداب رود
- زمانی که تنگه ی ون دار بن را می ساید –
وَ – صدای عابر پیری که آب می خواهد
به عمق یک سلام تو باشد

نمی شود که تو باشی و من عاشق تو نباشم
نمی شود که تو باشی
درست همینطور که هستی
و من، هزار بار خوبتر از این باشم
و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم

نمی شود، می دانم
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد ...

بلی !!!!
نمیشه نمیشه !!

میشه ؟؟!!
نه ... نه ... نمیشه !!! شیرههههههههه !!
پا پس نکش بابا !! نمیشه دیگه !!

آلفرد سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:34 ب.ظ

بزرگ شو وو با ظرفیت،

ظرف کوچیک زود داغ میشه وو زود میجوشه وو زود سرریز میشه!!!!



دمت گرم ... سیستم جمله های جولیا بود !!!

خیلی قشنگ بود ... پس یادمون باشه که ظرفیت رو بالا ببریم !!!
دم هممون گرم !!

آلفرد سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:40 ب.ظ

شاید !!!!!!!!!!!!!!!!!!
احتمالا این جوریاست!!


.............................
بابا یو دیگه حسن سلیقتو با این اهنگ LINKIN PARK ثابت کردی!!!!۱۱

بابا سلیقه!
بابا LINKIN PARK !!!!!!!!!

............................
پسته من بی صبرانه منتظرم تا جلد ۱۸ هو به یو تبریک بگما!!!!!!!!!

شاید ؟؟!!!
الله و اعلم !!!

خدایی این اهنگش خیلی قشنگه ... قشنگ که نه ... عالی در حد تیم ملی ... دوسش دارم یه عالمه !!!!
حتما پیداش کنین ... و حتما گوشش کنین !!!

باشه ... ایشالا اونم میزنم ...

سورنا سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:42 ب.ظ

سلام
۱.همه هست ارزو که بینم از تو رویی/چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
۲.بی تو دلگیرترین پاییزم بی تو از غصه و غم لبریزم
به خدا هیچ ندارم که به تو هدیه کنم بپذیر این غزل ناچیزم
۳.الماس وجودت بر شیشه دلم خط کشید که پاک کردنش بدون شکستن ممکن نیست

کدوم غزل دقیقا ؟؟!!
(از این شکلک ها که سرشون و میخارونن !!)

اِ اِ اِ ... چه باحال !!

سورنا سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:43 ب.ظ

1. لره میره استادیوم وسط موج مکزیکی غرق میشه
2. یه اصفهانیه به باباش میگه : بابا چرا ما مثل بقیه با
کشتی سفر نمیکنیم ؟ بابا میگه : ساکت شناتو بکن
3.یه بار مورچه ها به خونه یه اصفهانیه حمله می کنند .
بعد چند روز از گشنگی می میرند

هیی هیی هیی !!
(البته فرشته جون ناراحت نشو ها !!)

هلن و قاصدک سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:45 ب.ظ

سلام
بابا کوه نمیرید بیاین بریم دیگه
کسی جا نمونه
اتوبوس رفت ها
بیاین دیگه
اقای راننده اقای راننده ...............پسته ادامشو خودت برو

علیک سلام ...

بابا به ماها که چیزی نگفتین ... حالا قرار مدارا رو گذاشتین ؟؟!!
قرار شد کی بریم ؟؟؟!!!!

هیی هیی هیی !!
چچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچشششششششششم !!!

دیگه الان اینجا جاش نیست دیگه !!!!
هیسس !!

فرشته سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:09 ب.ظ http://fereshteh-iut.persianblog.ir

سلام
آقای آلفرد موافقم با پسته! از اون جهت سیستم شکسته نفسی و اینا. هیی!
من واقعا اینجا کیف میکنم... نظرات آلفرد، جولیا، مهندس کپک، wistful... واقعا خوندنین و همیشه وقتی میخوام یه خستگی درکنم میام اینجا و متنهای قشنگ بچه ها رو میخونم و کلی کیف می کنم...

پسته این شعر LINKIN PARK خیلی واسم جالب بود. اما منظورت از اینکه در مورد خیلی از ماها صدق می کنه دقیقا چی بود؟
I'm becoming this all I want to do
Is be more like me and be less like you
یعنی این بده که اینجوری باشیم یا خوبه و باید باشیم؟

علیک سلام ...
مرسی ... فدای تو ...

مقسی ... مقسی ... ممنونم ... بابا اینجا واسه خودش عالمی داره ها !! (پپسی بترکونم واسه خودمون !!)

نمیدونما ... اما در مورد خیلی از بچه های ایرانی صدق میکنه ...
بیشتر از این که شبیه خودشون باشن همون ادمی که خودشون ارزو دارن اونجوری باشن شبیه اونیین که خانواده ها و مادر و پدرشون میخوان !!
و این بد بیست ... از نظر من فاجعه است !!!

I'm tired of being what you want me to be
خیلی از ادما الان همین فکرو میکنن !!!! اما ... حیف که !!


Can't you see that you're smothering me?
Holding too tightly, afraid to lose control
و خیلی از مامان و بابا ها این کارو میکنن ... فقط چون میخوان بچه هاشون و از دست ندن !! چون دوست دارن با این کارشون خیلی چیزا رو به خودشون ثابت کنن !! اما ... !!


فرشته اون روز رفته بودیم بخش روانی یه بیمارستانی ... خداشاهده باید میدیدی که چه جوری بود !! یکی شون اونجا اومده بود فقط واسه این که پدر و مادرش نزاشته بودن که خودش باشن !!
و این دختر بیچاره اونقدر ناراحتیشو تو خودش ریخته بود که دچار افسردگیه حاد شده بود!!
اخه ادم چه قدر نادون !! اخه به چه قیمتی ؟؟!
اصلا میارزه ؟؟؟!!!!!!!!!
چرا ادم باید این همه نفهم باشه !! (امپرم زد بالا !!)

wistful سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ب.ظ

خدایا من همون دربه‌در دشت جنونم
همون دیوونه عاشق بی نام و نشونم

خدایا مردم از چشم انتظاری
ندارم طاقت دیوونه‌داری

گردش زمانه اگر برده از دل تو دگر یاد و یادگار مرا وای بر من
آه اگر به بوسه عشق بر نداری از رخ من اشک انتظار مرا وای بر من

لحظه‌ای نگشته رها خاطرم ز خاطره‌ها
آه اگر نیایی و من گم کنم دوباره تو را وای بر من

خدا یا منم به همون درد بیدرمون که خیلی معروف و مشهوره دچار شدم !!!!

بلی ... ای وایه بر شما ... ای وایه برشما !

مردمک چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ق.ظ


میان پنجره و دیدن
همیشه فاصله ای است
/
چشم ها ادامه دارد
/
درخت یعنی رسیدن
!

: (الف.پ)

مردمک از همونا بودا !!!!

بلی ... فاصله هست ... تقلب لطفا !!

اسپایدرمرد - spidermard چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ب.ظ


- دختر ما از بچگی از هر انگشتش یه هنر میریخته ...

+ پسر ما هم از کره گی دم نداشت..!

هیی هیی هیی !!

ماشالا به هر دوتاشون !!

آلفرد چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:14 ب.ظ

۰۰:۰۰ جان سالاری.
عارفا(خودمو خودتو میگما) اوصولا کم خوابن!!!!!!!!!!!!!( ۰۰:۰۰ تیریپ حالشو ببر اومدما)

جااااااااااااااااااااااااان ؟؟؟؟؟!!!!!!!!
(از این شکلکا که چشمشون داره میپره بیرون !!)

واقعا !! خود ِ سیستم و پیاده کردین !!!!!!

بلی ... البته ... ما که بخیل نیستیم !!!

فرشته چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:00 ب.ظ http://fereshteh-iut.persianblog.ir

نه پسته جون ناراحت نشدم!
دمتون گرم مهندس سورنا! حیف که من هیچ کسیو ندارم بهش اس ام اس بدم وگرنه نونش تو روغن بود! راستی این حمله مورچه ها به خونه اصفهانیه رو نشنیده بودم!! بدبخت مورچه ها به کاهدون زدن!هیی هیی هیی!!

خوش به حال ِ اون ادمه !!
همون که قراره که این اس ام اس ا رو بهش بسندی !!!!

هیی هییی هییی !!

فرشته چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:01 ب.ظ http://fereshteh-iut.persianblog.ir

پسته؟! بیمارستان روانی؟! رفته بودید بازدید؟!

آره قبول دارم این جوریه... مخصوصا توی ایران خیلی اینجوریه... و همیشه هم اینجوری بوده!! نمی دونم چرا اختلاف نظر نسلها و تنگ نظر بودن نسل قبلی نسبت به شرایط جدید این قدر تو ایران زیاده...

البته شاید هم توی ایران بچه ها اینقدر واسه پدر و مادراشون عزیزن که این اتفاق می افته. یه نوع حالت وسواس نسبت به بچه هاشون پیدا می کنند ...
کتاب "وقتی خدا بخواهد" نوشته "محمد جهانشاهی نسب" رو خوندی؟ البته فکر کنم تازه چاپ شده. خیلی زیبا احساسات یک پدر رو، ضجه هاشو، احساس ضعف و تنفر از خودش رو وقتی که نمی تونسته واسه دختر بیمارش کاری بکنه توصیف می کنه. من کتاب زیاد خوندم. ولی این دومین کتابی بود که با خوندنش گریه کردم. اولین کتاب هم چون داستان زندگی شخصی خودم بود واسش گریه کردم. اما این فرق داشت.

هیچوقت فراموشش نمی کنم.

نه نرفته بودیم بازدید ... با یکی از دوستای خواهرم رفته بودیم بیمارستان ... بخش روانیش !!!
شاید از ناراحت کننده صحنه هایی بود که عمرم دیده بودم ...

چه قدر بعضی از ادما گناه دارن و چه قدر بعضی از ادما عوضی ان !!!!!

نه ... واسه اینه که توی ایران از همون اولش مامان و بابا یاد گرفتن که نشون بدن که قدرت مطلق توی خونه اونان و باید بچه ها به حرفشون گوش بدن ... حالا چه بچه هه خوشش بیاد و چه خوشش نیاد ...

وقتی میان طرفت ... وقتی باهات میحرفن !! وااااااااااااااااایی !!
خدایا !!!!!!!!!!!

فرشته چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:02 ب.ظ http://fereshteh-iut.persianblog.ir

پسته: "خدا یا منم به همون درد بیدرمون که خیلی معروف و مشهوره دچار شدم !!!!"
هاا ایی که وگفتی یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟ چشمم روشنن!!چشمم روشننننن!! هیی هیی هیی !

بلی !!!

بابا این پیام نور ؛ یه نمونه از این دردای بی درمونه دیگه !!!!

بلییییییییییییییییی !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد